ناقوس گمراهی: نقد مدعی یمانی

مشخصات کتاب

سرشناسه:آیتی، نصرت الله

عنوان و نام پدیدآور:ناقوس گمراهی: نقد مدعی یمانی/ نصرت الله آیتی.

مشخصات نشر:قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج)، 1396.

مشخصات ظاهری:175 ص.

شابک:978-600-7120-89-7

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

عنوان دیگر:نقد مدعی یمانی

موضوع:بصری، احمد، 1970 - م.

موضوع:مهدویت -- مدعیان

موضوع:Mahdism -- *Claimers

موضوع:شیعه -- دفاعیه ها

موضوع:Shi'ah -- Apologetic works

رده بندی کنگره:BP224/6/آ9ن2 1396

رده بندی دیویی:297/462

شماره کتابشناسی ملی:4755849

ص: 1

اشاره

ص: 2

ناقوس گمراهی

نقد مدعی یمانی

نصرت الله

آیتی

ص: 3

ناقوس گمراهی (نقد مدعی یمانی)

 مؤلف: نصرت الله آیتی

 ویراستار: فاطمه اکبری

 ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود

طراح جلد: ابوالفضل بیگدلی نسب

 صفحه آرا: مسعود سلیمانی

 نوبت چاپ: اول/ تابستان 1396

 شابک: 7-89-7120-600-978

 شمارگان: 1000نسخه

 قیمت: 7000 تومان

تمامی حقوق© محفوظ است.

 قم: خیابان شهدا/ کوچه آمار(22)/ بن بست شهید علیان/ پ: 26/تلفن/1-37841130-025/ نمابر: 37744273-025

 تهران: خیابان انقلاب/خیابان قدس/خیابان ایتالیا/پ:98/ تلفن: 88998600-021/ نمابر: 89774381-021

 www.mahdaviat.ir

 info@mahdaviat.ir

Entesharatbonyad@chmail.ir

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه 11

شیوه های نقد احمد بصری 16

نقد مبانی و پیش فرض ها. 16

نقد کبروی. 16

نقد صغروی 17

نقد شخصیت احمد بصری. 17

مقامات احمد بصری 19

حجر اسماعیل و رکن یمانی 19

دانش به کتاب های آسمانی 19

باطن آیات قرآن. 21

قرآن ناطق. 21

دابة الارض 22

همراهی با امیر المومنین در عذاب اقوام گذشته. 23

فرماندهی فرشتگان 24

مکلم موسی علیه السلام 25

افضل از انبیاء. 25

دارای مقام رسالت و ولایت 28

حائز مقام امامت. 28

نقد و بررسی شخصیت احمد بصری. 30

ص: 5

برداشت های غلط 35

تفسیر اشتباه روایات رجعت. 35

اشتباه در فهم توقیع شریف. 45

اشتباه در انکار علم ائمه علیهم السلام به همه زبان ها. 50

اشتباه در جمع بین روایات مربوط به کشته شدن شیطان 57

تفسیر اشتباه از حدیث بتر الله عمره 61

اشتباه در استدلال به روایت امام صادق علیه السلام. 80

برداشت نادرست از حدیث امام باقر علیه السلام 83

تفسیر اشتباه امام مجهول 84

تفسیر اشتباه سلاح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 86

ادعاهای سه گانه احمد بصری در باره روایت مورد نظر. 89

نقد ادعای نخست 93

نقد ادعای دوم 101

نقد ادعای سوم. 102

اشتباه در فهم روایت حسن بن وشاء. 105

برداشت نادرست از حدیث جندب. 110

اشتباه در استدلال به آیات سه گانه. 113

نقد استدلال به آیه نخست 117

نقد استدلال به آیه دوم 119

نقد استدلال به آیه سوم. 121

اشتباه در تفسیر سوره یوسف 122

اشتباه در تفسیر وحی به مادر موسی. 126

تناقض در تفسیر 129

استناد شرک به پیامبر اولوا العزم. 130

ص: 6

تصرف در روایات به قصد فریب 134

تقطیع روایت مربوط به یاران امام مهدی. 134

تحریف روایت مربوط به پرچم های سیاه 137

ادعاهای غیر قابل اثبات 139

دعوت به حاکمیت الله. 139

ایمان وهب نصرانی 143

فراوانی روایات مربوط به وجوب نصرت یمانی. 146

تواتر روایات مهدیان دوازدهگانه. 149

اشتباهات فقهی. 155

لزوم حضور شاهد در ازدواج 155

اعتماد به بازار مسلمین به دلیل اعتماد به قول فروشنده است 157

خبط های دیگر. 160

ناتوانی در فهم معنای معجزه. 160

اشتباه در فهم معنای لغوی 163

توجیه حدیثی که وجود خارجی ندارد. 165

قرائت اشتباه قرآن. 168

خاتمه. 170

کتابنامه 172

ص: 7

ص: 8

سخنی با خوانندگان

آنچه پیش روی شماست تلاشی برای نقد شخصیت احمد بصری معروف به احمد الحسن یکی از مدعیان معاصر است که با طرح دعاوی خود در گوشه و کنار گرد و غباری برانگیخته و در سایه آن به صورت محدود برای خود پیروانی دست و پا کرده است. جریان مورد نظر گرچه در وضعیت فعلی خود در اندازه ای نیست که شایسته توجه باشد؛ ولی از آنجا که جریان های انحرافی بزرگ معمولاً نقطة آغاز کوچک و بی اهمیتی دارند، اما آرام آرام قارچ گونه رشد می کنند و ویروس گونه تکثیر می شوند، شایسته است در همان آغاز پیدایش از نقد و روشنگری غفلت نگردد و پیش از کارگر افتادن ترفندها و به دام افتادن مومنان ساده دل برای خاموش کردن آتش فتنه آن تلاش درخوری انجام گیرد. این وجیزه که با همین دغدغه نگارش یافته، گامی است هر چند کوچک در مسیر روشنگری و دفاع از حریم مولای انس و جان حضرت صاحب الزمان علیه السلام و امید است که آن عزیز با نظر لطف خود در آن بنگرد و نویسنده را از الطاف کریمانه خود محروم نفرماید.

در پایان به جاست از فاضل ارجمند حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد صابر جعفری جانشین سابق مدیر عامل محترم بنیاد امام مهدی علیه السلام که با حمایت های خود سهم بسزایی در فراهم آمدن این اثر داشتند، تشکر نمایم.

حوزه علمیه قم

بهار 1396

ص: 9

ص: 10

مقدمه

ستیز با حقیقت با شعار حقیقت خواهی و جنگ با مذهب با حربه مذهب کارآمدترین شیوه جریان باطل برای ستیز با حقیقت و به انزوا کشیدن مذهب است و این شاه کلیدی است که سپاه تباهی در طول تاریخ قفل های ناگشوده بسیاری را به کمک آن گشوده و دروازه های بسته فراوانی را به وسیلة آن باز کرده است.

درستی ادعای یادشده را با مروری گذرا بر حوادث گذشته تاریخ و آنچه در زمان حاضر اطراف ما می گذرد، به راحتی می توان ثابت کرد و مصادیق متعددی از این واقعیت را می توان برشمرد. مگر این ابلیس نبود که وقتی می خواست آدم و حوا را بفریبد و آنان را برای خوردن میوه ممنوعه وسوسه کند، به خیرخواهی تظاهر کرد و برایشان قسم یاد نمود که من از خیرخواهان شمایم؟(1) مگر این قرآن نیست که می گوید منافقانی که نیتی جز فساد و فتنه انگیزی ندارند نیز کار خود را با شعار اصلاح طلبی به پیش می برند؟(2) در این باره مناسب است به نامه ای که معاویه برای امیر مؤمنان نوشته، با دقت توجه کنیم؛ نامه ای برای فریب مشتی مسلمان نادان که در آن رندانه برای آن حضرت جا نماز آب می کشد؛ از خدا می گوید، خود

ص: 11


1- ((فوسوس لهما الشیطان لیبدی لهما ما ووری عنهما من سوآتهما وقال ما نهاکما ربکما عن هذه الشجرة إلا أن تکونا ملکین أو تکونا من الخالدین . وقاسمهما إنی لکما لمن الناصحین))؛( أعراف(7)، 20-21).
2- ((وإذا قیل لهم لا تفسدوا فی الأرض قالوا إنما نحن مصلحون .ألا إنهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون))؛( بقره(2)، 11-12).

را بنده خدا می خواند و به آیات قرآن استشهاد می کند، برای باب مدینه العلم از پیامبر روایت می خواند، بر حضرت شفقت می ورزد و او را از روز واپسین می ترساند و ... این سالوسی به اندازه ای است که هر کس که معاویه را نمی شناسد، گمان می برد این نامه از سوی قدیسی پارسا به اندرز و موعظت نگارش شده است:

از بنده خدا معاویة بن ابوسفیان به علی بن ابیطالب؛ اما بعد خداوند در کتاب محکمش می فرماید: و قطعاً به تو و به کسانی که پیش از تو بودند وحی شده است: «اگر شرک ورزی حتماً کردارت تباه و مسلّماً از زیانکاران خواهی شد».

و من تو را بیم می دهم که عملت و سابقه ات با ایجاد اختلاف در امت اسلام و متفرق کردن جماعتشان از بین برود؛ پس تقوا پیشه کن و روز قیامت را به یاد آر و از فرو رفتن در خون ریزی مسلمین دست بکش، چرا که من از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: «اگر اهل صنعا و عدن یکدیگر را بر کشتن یک مسلمان یاری دهند، خداوند آنان را با بینی در آتش دوزخ می افکند ...».(1)

و این حکایت مخصوص دیروز و امروز نیست، بلکه در همیشه تاریخ با مذهب به ستیز مذهب رفته اند و با دیانت گلوی دیانت را بریده اند. مگر نبودند خوارج

ص: 12


1- «من عبد الله معاویة بن أبی سفیان إلی علی بن أبی طالب، أما بعد، فان الله تعالی یقول فی محکم کتابه: (ولقد أوحی إلیک وإلی الذین من قبلک لئن أشرکت لیحبطن عملک ولتکونن من الخاسرین)، وإنی أحذرک الله أن تحبط عملک وسابقتک بشق عصا هذه الأمة وتفریق جماعتها، فاتق الله واذکر موقف القیامة، وأقلع عما أسرفت فیه من الخوض فی دماء المسلمین، وإنی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «لو تمالا أهل صنعاء وعدن علی قتل رجل واحد من المسلمین لأکبهم الله علی مناخرهم فی النار...»؛(شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج14، ص42).

نهروان که با دست آویز قرار دادن آیه ای از قرآن بر قرآن ناطق شوریدند و مگر غیر از این است که مذاهب و فرقه های منحرف از اهل سنت با همه شاخه ها و انشعاباتش گرفته تا کیسانیه، اسماعیلیه، واقفه و تا بابیت، بهائیت، قادیانه و... جز با استناد به ظواهری از کتاب و سنت انحراف خود را بنیان نهادند.

و این برای آنان که گوشی شنوا دارند و می خواهند از گذشته عبرت بگیرند، درس های بسیار دارد که نیرنگ بازان مسلط بر قرآن و حدیث بسیارند و نه این است که هر کس ادعای خود را با آیاتی از قرآن و روایاتی از اهل بیت علیهم السلام همراه کرد دعوتش حق است و نیتش خالص. چرا که قرآن محکمی دارد و متشابهی؛ هم چنان که احادیث پیشوایان دینی محکمات و متشابهات دارد. افزون بر اینکه پاره ای از روایات موجود از سرچشمه زلال ولایت نجوشیده اند، بلکه در جریان های دنیا طلب و قدرت خواه جعال و وضاع ریشه دارند و این خود بهترین دلیل است که مفتون مستندات به ظاهر دینی جریان های موج سوار نشویم و با رجوع به دانشمندان دین که پاسبانان مذهب و مدافعان حریم دیانت در عصر غیبت هستند، محکم را از متشابه و سره را از ناسره شناسایی نماییم و چه گواهی بهتر از این فرمایش امیر مومنان علی علیه السلام که وقتی ابن عباس را برای گفتگو به سوی خوارج نهروان فرستاد، از آنجا که نیک می دانست که این مردم به ظاهر مسلمان مفتون برداشت های سطحی خود از قرآن هستند، به او چنین سفارش کردند:

لا تخاصمهم بالقرآن فإن القرآن حمال ذو وجوه تقول ویقولون؛(1) با آنان با قرآن به مناظره برنخیز، چرا که قرآن تحمل معانی گوناگون دارد، تو چیزی از قرآن می گویی؛ آنان چیز دیگر.

ص: 13


1- نهج البلاغه، ج3، ص136.

این سفارش به روشنی گواه آن است که حتی از قرآن نیز می توان تفسیرهای خودخواسته و موافق امیال ارائه کرد؛ از اینرو نباید مفتون فراوانی آیات و روایاتی شد که فرقه ها و دسته جات خلق الساعه به آن ها استناد می جویند. البته چنانچه گذشت درمان این درد ارجاع آیات و روایات متشابه به آیات و روایات محکم و جداسازی روایات صحیح از غیر صحیح است و این مهم جز از عهده عالمان فرهیخته دین که با سال ها تمرین از خرمن قرآن و حدیث خوشه برچیده اند، ساخته نیست.

جریان انحرافی احمد الحسن که در کثرت استناد به دلایل قرآنی - حدیثی و تأویل و تفسیر آن ها به روش مطلوب خود گوی سبقت را از هم قطاران خود ربوده و با حربه تظاهر به شریعت مداری و حقیقت خواهی برخی از مؤمنان ساده دل و بی بهره از بضاعت علمی را مفتون خود کرده، یکی از این جریان های خودساخته است که در سال های اخیر از کشور عراق سر برآورد و دامنه تبلیغات آن پاره ای از مناطق ایران را نیز به صورت محدود تحت تأثیر قرار داد. سرکرده این جریان انحرافی «احمد بصری» معروف به «احمد الحسن» است؛ او درسال 1970م (1349ش) در شهر بصره(1) عراق متولد شد و تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی و دریافت مدرک مهندسی معماری ادامه داد.

بنابر ادعای او، در اواخر سال 1999 م(1378 ش) و در سن 29 سالگی، به امر

ص: 14


1- بصری بودن احمد الحسن تداعی کننده این روایت است: «علی بن أبی طالب خطب بالکوفة، فقال: یا أیها الناس ألزموا الأرض من بعدی، وإیاکم والشذاذ من آل محمد، فإنه یخرج شذاذ آل محمد، فلا یرون ما یحبون، لعصیانهم أمری، ونبذهم عهدی، ... وإیاکم والدجالین من ولد فاطمة، فإن من ولد فاطمة دجالین، ویخرج دجال من دجلة البصرة، ولیس منی، وهو مقدمة الدجالین کلهم»؛(الملاحم والفتن، ص248-249).

امام مهدی علیه السلام، به نجف هجرت می کند و چنین می پندارد که روش تدریس در حوزه علمیه دارای خلل علمی است. او طی سال های حضورش در نجف، با حوزه در تماس بوده، اما در آن تحصیل نمی کرد. به گمان یارانش، وی در سال 2002م (1381 ش) و پس از دیدن حضرت مهدی علیه السلام در خواب های متعدد، به اصلاح اموری پرداخته؛ همچنین پس از مدتی دعوت مخفیانه و ایمان آوردن برخی افراد، به دستور امام مهدی علیه السلام آشکارا به مردم اعلام کرد که فرستاده امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. او دعوت مردم را در ماه جولای سال 2002م برابر با جمادی الاول 1423قمری در نجف اشرف آغاز کرد.(1)

نامبرده افزون بر آنچه گذشت، ادعاهای زیاد دیگری نیز دارد، برای نمونه خود را قائم، مهدی، وصی، جانشین و فرزند امام مهدی علیه السلام می داند و حتی خود را امام سیزدهم و معصوم معرفی می کند. آنچه در ادامه می آید تلاشی در جهت برافکندن پرده تزویر از چهره بنیان گذار این جریان انحرافی است. امید است این تلاش ناچیز مقبول آستان بلند قطب دایره امکان صاحب العصر والزمان قرار گیرد.

ص: 15


1- ادله جامع یمانی، احمدالحسن، ص36 [با تلخیص].

شیوه های نقد احمد بصری

اشاره

این جریان را از زوایای بسیاری می توان به بوتة نقد کشید، می توان این نقد ها را در یک تقسیم بندی کلی به چهار دسته تقسیم کرد:

نقد مبانی و پیش فرض ها

نقد نخست نقدهایی است که مبانی و پیش فرضهای اعتقادات این جریان انحرافی را به چالش می کشد؛ برای مثال از آنجا که بیشتر روایاتی که بر ادّعای این جریان دلالت دارد، از نظر سندی ضعیف و غیرقابل اعتماد ند، آنها برای اینکه مستندات روایی خود را از نقد سندی در امان نگه دارند، ادعا می کنند که علم رجال بدعت است؛ برخوردار بودن امام مهدی علیه السلام از همسر و فرزند ، تحقق بیشتر نشانه ظهور و ورود انسان ها به آستانه ظهور از دیگر مبانی و پیش فرضهای این جریان انحرافی است. از نقدهایی که به این بخش از اعتقادات جریان یاد شده ناظر است، با عنوان نقد مبانی و پیش فرضها یاد می کنیم.

نقد کبروی

مقصود از نقد کبروی این است که جریان یاد شده یک باور اساسی دارد و آن این است که پس از امامان دوازده گانه مهدیان دوازده گانه که از نسل امام مهدی علیه السلام هستند، جانشین آن حضرت خواهند شد و اولین فرزند امام مهدی علیه السلام پیش از آن حضرت قیام می کند و زمینه های ظهور را فراهم می نماید. پیروان جریان مورد نظر بر این باورند که این مطلب را می توان از آیات و روایات

ص: 16

بسیاری ثابت نمود. نقدهایی که این اعتقاد را به چالش می کشند و ثابت می کنند که اعتقاد به مهدیان دوازده گانه پس از امام مهدی علیه السلام قابل اثبات نیست، نقدهای کبروی هستند.

نقد صغروی

جریان انحرافی مورد نظر همچنین بر این باور است که احمد بصری اولین نفر از مهدیان دوازده گانه است و به گمان خود این ادعا را با دلایلی ثابت می کند. نقدهایی که این دلایل را به چالش می کشد و به اثبات می رساند که هیچ دلیل موجهی نمی تواند ثابت کند که احمد بصری فرزند امام مهدی علیه السلام و جانشین آن حضرت است، نقد صغروی هستند.

نقد شخصیت احمد بصری

این انتقادات، نقدهایی است که متوجه شخص احمد بصری است. در این نگاه سخنان او بررسی و تحلیل می شوند و از لابلای آن، اشتباهات و تعارضات نهفته در کلمات و سخنان بی اساس و غیرقابل اثبات او کشف و استخراج می شوند. بدیهی است اگر ثابت شود مدعی مورد نظر از بضاعت علمی چندانی برخوردار نیست و او در مواضع مختلف سخنانی اشتباه بر زبان رانده، یا در تفسیر آیه ای به خطا رفته، یا از فهم حدیثی ناتوان بوده و یا در جایی تلاش کرده تا مخاطب خود را فریب دهد و... به راحتی می توان از چهره حقیقی او پرده برداشت و چهره واقعی او را از پس انبوهی از سخنان به ظاهر درستش شناسایی کرد.

اکنون پیش از ورود به بحث مروری خواهیم داشت بر بخشی از مقامات علمی و معنوی که احمد بصری برای خود برشمرده است. توجه به این بخش از ادعای او از این جهت ضرورت دارد که وقتی کسی برای خود یک فهرست بلند بالا از

ص: 17

مقامات علمی و معنوی ارائه می کند، باید بتواند در همان اندازه ظاهر شود و به لوازم آن نیز متعهد باشد، برای مثال کسی که از بلند کردن تخته سنگ کوچکی عاجز باشد، نمی تواند ادعا کند که قوی ترین مرد جهان است و یا اگر کسی توانایی حل کردن یک مسأله ساده ریاضی را ندارد، نمی تواند خود را پدر علم ریاضی بخواند؛ بنابراین اگر احمد بصری مرتکب خطاهای پیش پا افتاده یا تعارض در گفتار شده باشد و یا در فهم آیات و روایات به خطا رفته باشد، ادعاهای بلند بالای علمی وعرفانی او دروغی بیش نخواهد بود؛ از همین رو در ادامه مروری خواهیم داشت بر پاره ای از مقاماتی که احمد بصری برای خود برشمرده، چرا که توجه به این مقامات در ارزیابی شخصیت وی در پرتو سخنانی که بر زبان رانده مفید خواهد بود.

ص: 18

مقامات احمد بصری

اشاره

چنانکه گذشت، احمد بصری برای خود فهرست بلند بالایی از مقامات معنوی و علمی برشمرده است. او در منزلت تراشی دارای اشتهای بسیار زیادی است تا آنجا که کمتر مقامی را می توان سراغ گرفت که او به گونه ای ادعای آن را نکرده باشد. این حجم گسترده از منزلت تراشی، انسان را به یاد این ضرب المثل معروف می اندازد که «دروغ هرچه بزگتر، باورپذیرتر». برخی از این مقامات عبارتند از:

حجر اسماعیل و رکن یمانی

احمد بصری در این باره چنین می نویسد:

من همانم که در آسمان به ستاره صبح و سپر انبیا و دژ محکم معروفم. من حبیب پیامبرم، من همان «ص» هستم که نهری در بهشت است و اعمال بندگان در آن به یکدیگر می پیوندد، من حجر(اسماعیل) و رکن یمانی ام.(1)

دانش به کتاب های آسمانی

او درباره دانش به کتب آسمانی چنین ادعا می کند:

و من این بنده مسکین و جاهل در مقابل پروردگار، داناتر از

ص: 19


1- «اناالمعروف» فی السمابنجمة الصبح و درع الانبیا و الحصن الحصین انا حبیب الرسول صلی الله علیه و آله و سلم و انا «ص» نهر من الجنة تلتقی فیه اعمال العباد انا الحجر و الرکن الیمانی»؛ (المتشابهات، احمدالحسن، ج3، ص198).

همه آنها به قرآن و انجیل و تورات و همچنین به مواضع تحریف هستم، با آن علمی که خداوند تبارک و تعالی به من عطا فرموده است، بلکه هیچ کدام از آنها قدرت پاسخ به این علمی که خدا از علم وآگاهی اش به من داده است را ندارد.(1)

او در جایی دیگر دربارة دانش خود چنین می نویسد:

و او پس از ائمه داناترین انسان ها به قرآن و انجیل و تورات است.(2)

احمد بصری در جایی دیگر ادعا می کند که امام مهدی علیه السلام سرچشمه دانش وی به کتاب خدا است:

من برخی از علما را دعوت به مناظره با قرآن و یا شنیدن تفسیرهای من از قرآن کریم کردم تا اینکه برایشان روشن شود آنچه من می گویم آیا قابلیت فراگیری دارد و یا اینکه دانشی است مخصوص اهل بیت عصمت و کسی که با آنها در ارتباط است، ولی آنان دعوت مرا اجابت نکردند... .

اما اکنون من دعوت به مناظره با قرآن کریم را به برخی از مراجع تقلید یادآوری و تکرار می کنم تا برایشان ثابت گردد هر آنچه از علم نزد خود دارم، برگرفته از علم امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است و من فرستاده ای از جانب ایشان هستم تا اینکه بهانه ای برای کسی باقی نماند.(3)

ص: 20


1- خطبه ملاقات، احمدالحسن، ص14.
2- «و هو اعلم الخلق بعد الائمة بالقرآن و الانجیل و التوراة»؛(المتشابهات، احمدالحسن، ج3، ص228).
3- احمد الحسن، بیانیه17شوال1424، شهریور1382.

باطن آیات قرآن

او آیات زیادی را در ارتباط با خود تأویل می کند و باطن بسیاری از آیات را خود می داند:

(نذیراً للبشر) یعنی انذاردهنده است و او همان وصی و مهدی اول (یمانی) است که امام مهدی به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده پیش از عذاب شدید او را می فرستد تا اینکه آن که می خواهد جلو رود و آنکه خواهد از رکاب امام مهدی عقب افتد.(1)

«فی جنات یتسائلون عن المجرمین ما سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلین» مقصود از «لم نک من المصلین» این است که ما از موالیان ولی خدا و وصی امام مهدی و مهدی اول (یمانی موعود) نبودیم.(2)

قرآن ناطق

او می نویسد:

و در آیه ای دیگر آمده: «از چه می پرسند از خبر بزرگ؛ یعنی از مهدی اول و یمانی. او قرآن کریم است یعنی مهدی اول قرآن

ص: 21


1- «نذیرا للبشر ای منذر و هو الوصی و المهدی الاول (الیمانی) یرسله الامام المهدی بشیرا و نذیرا بین یدی عذاب شدید لیتقدم من شاء ان یتقدم و یتاخر من شاء ان یتاخر عن رکب الامام المهدی»؛(المتشابهات، احمدالحسن، ج3، ص123).
2- «فی جنات یتسائلون عن المجرمین ما سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلین ای لم نک من الموالین لولی الله و وصی الامام المهدی و المهدی الاول (الیمانی الموعود)»؛ (همان).

ناطق است؛ چرا که مهدی اول را جز پاکان مس نمی کنند، یعنی چیزی از حقیقتش را جز پاکان نمی فهمند که آنان 313نفر از اصحاب امام مهدی هستند».(1)

دابة الارض

او می نویسد:

و پیش از رجعت قیام قائم است و همچنین برای اوست جنبنده ای (دابة) که با مردم سخن می گوید و ضعف ایمانشان نسبت به آیات حق خداوند در ملکوت آسمان ها که همان خواب و کشف در حالت بیداری است را برایشان تبیین می کند و بیان می کند که اکثر مردم در طول مسیر انسانیت بر روی کره زمین به آیات ملکوتی خداوند یقین ندارند و به رؤیا و کشف در ملکوت آسمان ها ایمان نمی آورند؛ چرا که نگاهشان را تنها به زمین و مادیات دوخته اند و بهره آنان از علم همین مقدار است و نه بیش از آن.(2)

ص: 22


1- .«فی آیه اخری عم یتساءلون عن النبا العظیم ای هو المهدی الاول و الیمانی انه لقرآن کریم ای انه القرآن الناطق لان اول المهدیین لا یمسه الا المطهرون لایعرف شیئا من حقیقته الا المطهرون وهم الثلاث ماة و ثلاثة عشرة اصحاب المهدی»؛ (المتشابهات، احمدالحسن، ج4، ص267).
2- «قبل الرجعة قیام القائم علیه السلام و ایضا له (دابة تکلم الناس) وتبین لهم ضعف ایمانهم بایات الله الحقة فی ملکوت السماوات و هی الرویا و الکشف فی الیقظة و تبین لهم ان الناس علی طول مسیرة الانسانیه علی هذه الارض اکثرهم لایوقنون بایات الله الملکوتیة و لا یومنون بالرویا و الکشف فی ملکوت السموات لانهم قصروا نظرهم علی هذه الارض و علی المادة و هی مبلغهم من العلم لایعدونها الی سواها»؛(همان، ص233).

و اذا وقع القول علیهم - قولی که بر آن ها واقع می شود، خروج قائم است که همان قیامت صغراست - «اخرجنا لهم دابة من الارض تکلمهم ان الناس کانوا بایاتنا لایوقنون» منظور از «دابة»، مهدی اول است که پیش از قیام قائم قیام می کند و با مردم سخن می گوید و آنان را نکوهش می کند و کفر آنان به آیات ملکوتی خداوند (خواب و کشف) و اعتمادشان به مادیات و شهوات و اعراضشان از ملکوت آسمان ها را به آنان گوشزد می کند.(1)

همراهی با امیر المومنین در عذاب اقوام گذشته

در این باره چنین نوشته است:

همانا روح مهدی اول از سپاهیان خداوند است و او همراه علی بن ابی طالب بود، هنگامی که آن حضرت سپاه خداوند از فرشتگان عذاب را بر عاد و ثمود و فرعون که در شهرها طغیان کردند، فروفرستاد.(2)

من همان شیری هستم که با کرار(امیر المومنین) در بدر و احد

ص: 23


1- «و اذا وقع القول علیهم - فالقول الذی یقع علیهم هو خروج القائم و هو القیامة الصغری -اخرجنا لهم دابة من الارض تکلمهم ان الناس کانوا بایاتنا لایوقنون - و الدابة هو المهدی الاول الذی یقوم قبل القائم و یکلم الناس و یبکتهم و یبین لهم کفرهم بایات الله الملکوتیة (الرویا و الکشف)و رکونهم الی المادة و الشهوات و اعراضهم عن ملکوت السموات»؛(همان، ص235).
2- «ان روح المهدی الاول هی من جند الله و کانت مع علی بن ابیطالب علیه السلام عند ما انزل جند الله من الملائکة العذاب بعاد و ثمود و فرعون الذین طغوا فی البلاد»؛(همان، ص268).

و حنین حمله می کردم.(1)

وی در جایی دیگر چنین می نویسد:

پدر و مولایم محمد بن الحسن المهدی علیه السلام به من دستور داد تا چنین بگویم: من سنگی هستم در دست راست علی بن ابیطالب علیه السلام که آن را روزی برای هدایت کشتی نوح افکند و روز دیگر برای نجات ابراهیم از آتش نمرود آن را افکند و روز دیگر برای خلاصی یونس از شکم ماهی آن را افکند و موسی به کمک آن بر طور سخن گفت و آن را عصایی قرار داد که دریاها را می شکافت و سپری برای داوود بود و در احد آن را به تن کرد و در صفین آن را با دست راست خود پیچید.(2)

فرماندهی فرشتگان

افزون بر آن چه گذشت، احمد بصری مدعی است فرشتگان سر در اطاعت او دارند:

و فرشتگان و سپاهیان خداوند از مهدی اول دستور می گیرند همچنان که او از امام مهدی دستور می گیرد تا اینکه به علی برسد و همین طور علی از محمد اطاعت می کند و محمد از

ص: 24


1- «انا الاسد الذی کر مع الکرار فی بدر و احد وحنین»؛(همان، ص198).
2- «امرنی ابی و سیدی محمد بن الحسن المهدی ان اقول هذه الکلمات انا حجر فی یمین علی بن ابیطالب القاه یوما لیهدی به سفینة نوح و مرة لینجی به ابراهیم من نار نمرود و تارة لیخلص یونس من بطن الحوت و کلم به موسی علی الطور و جعله عصا تلفق البحار و درعا لداود و تدرع به فی احد و طواه بیمینه فی صفین»؛ (الجواب المنیر،احمد الحسن، ج1، ص18).

خداوند دستور می گیرد پس آنکه عذاب را بر امت های سرکش نازل کرد، خداوند سبحان بود و او محمد بود و او علی بود و او امام مهدی بود و او مهدی اول بود و آنان فرشتگان خداوند هستند که از فرمان سپاه خداوند متعال تبعیت می کنند.(1)

بر اساس آنچه گذشت احمد بصری برای خودش شخصیتی فرا تاریخی قائل است و ادعا می کند در همیشه تاریخ حضور داشته است.

مکلم موسی علیه السلام

او در جایی دیگر ادعا می کند کسی که از سمت راست طور با موسی علیه السلام سخن گفت، هم اوست:

پس آنکه متکلّم بود، مهدی اول (یمانی) بود: «و از جانب راست طور، او را ندا دادیم، و در حالی که با وی راز گفتیم او را به خود نزدیک ساختیم».(2)

افضل از انبیاء

احمد بصری خودش را از انبیا؛ حتی انبیاء اولوالعزم از نظر عصمت، طهارت و دانش بالاتر می داند. پرسشگری از او سوال می کند که روح القدس چیست؟

ص: 25


1- «و ملائکة الله و جنود الله یاتمرون بامر المهدی الاول کما انه یاتمر بامر الامام المهدی حتی یصل الامر الی علی و هکذا علی یاتمر بامر محمد و محمد بامر الله فالذی انزل العذاب بالامم المتمردة هو الله سبحانه و تعالی و هو محمد و هو علی و هو الامام المهدی و هو المهدی الاول و هم ملائکة الله الذین یاتمرون بامر جند الله سبحانه و تعالی» (همان، ص268).
2- «فالمکلم المباشر هو المهدی الاول (الیمانی) و نادیناه من جانب الطور الایمن و قربناه نجیا»؛(جواب المنیر، احمدالحسن، ص310).

وی در پاسخ می نویسد:

روح القدس روح طهارت و عصمت است، پس هنگامی که بنده نیتش را برای خداوند سبحان خالص کرد و فقط خداوند را خواست خداوند آن روح را در او حلول می دهد و فرشته ای را بر او موکل می گرداند که او را به هر خیری وارد و از هر شری خارج می نماید. او را به سوی مکارم اخلاق سوق می دهد و روح القدس واسطه انتقال دانش به کسی است که موکل او شده و روح القدس ها بسیارند و یکی نیستند و آنکه با عیسی و با انبیا بود پایین تر از آنی است که با محمد و علی و فاطمه و ائمه است و این همان روح القدس اعظم است که فرود نیامد مگر با محمد و پس از رحلت آن حضرت منتقل به علی و سپس منتقل به سایر ائمه شد و پس از آنها منتقل به مهدیان دوازده گانه می شود.(1)

در جایی دیگر راز رسیدن به مقامات یاد شده را فروتنی خود می داند؛ چنانچه از او پرسیدند که تو چه ویژگی هایی داری که به عنوان مهدی انتخاب شده ای؟ او در پاسخ نوشت:

ص: 26


1- «روح القدس هو روح الطهارة و العصمة فاذا اخلص العبد بنیته لله سبحانه و تعالی و اراد وجه الله احله الله و وکل الله به ملکا یدخله فی کل خیر و یخرجه من کل شر و یسلک به الی مکارم الاخلاق و یکون روح القدس واسطة لنقل العلم للانسان الموکل به و ارواح القدس کثیرة و لیست واحدة و الذی مع عیسی علیه السلام و مع الانبیا دون الذی مع محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام و فاطمة علیها السلام و الائمة علیهم السلام و هذا هو روح القدس الاعظم لم ینزل الا مع محمد صلی الله علیه و آله و سلم و انتقل بعد وفاته الی علی علیه السلام ثم الی الائمة علیهم السلام ثم بعدهم الی المهدیین الاثنی عشر»؛ (المتشابهات، احمدالحسن، ج1، ص186- 187).

چون خداوند با موسی سخن گفت به او فرمود: چون برای مناجات می آیی با خود کسی را بیاور که تو از او بهتری، پس موسی کسی را انتخاب نمی کرد مگر اینکه جرأت نمی کرد بگوید من از او بهترم پس از مردم منصرف شد و به حیوانات پرداخت تا اینکه به سگ گری رسید و گفت: این را با خود می برم، در گردنش طنابی آویخت و او را با خود برد. در مسیر به آن سگ نگاه کرد و گفت: من نمی دانم او با چه زبانی خداوند را تسبیح می کند، پس چگونه من از او بهترم؟ پس سگ را رها کرد و به مناجات رفت. خداوند پرسید: ای موسی آنچه به تو دستور داده بودم، چه شد؟ موسی عرض کرد: خداوندا آن را نیافتم. پس خداوند فرمود: ای موسی اگر آن سگ را رها نکرده بودی، اسمت را از دیوان نبوت پاک می کردم.

احمد بصری در ادامه می نویسد:

و من بنده حقیری هستم و در ذهنم خطور نمی کند که من از سگ گری بهترم، بلکه می بینم گناه بزرگم را در مقابل پروردگار رئوف و مهربان.(1)

ص: 27


1- «عندما کلم الله موسی علیه السلام قال له: اذا جئت للمناجاة فاصحب معک من تکون خیرا منه فجعل موسی لا یعترض احدا الا و هو لایجتری ان یقول انی خیر منه فنزل عن الناس و شرع فی اصناف الحیوانات حتی مر بکلب اجرب فقال اصحب هذا فجعل فی عنقه حبلا ثم مر به فلما کان فی بعض الطریق نظر موسی علیه السلام الی الکلب و قال لا اعلم بای لسان تسبح الله فکیف اکون خیرا منک ثم ان موسی علیه السلام اطلق الکلب و ذهب الی المناجاة فقال الرب یا موسی این ما امرتک به فقال موسی یا رب لم اجده فقال الرب یابن عمران لولا انک اطلقت الکلب لمحوت اسمک من دیوان النبوة»؛ (الجواب المنیر، احمد الحسن، ج1-3، ص16).

دارای مقام رسالت و ولایت

او در جایی دیگر مدعی مقام رسالت و ولایت شده است:

اولین آنها - اولین مهدی از مهدیان دوازده گانه - حائز دو مقام رسالت و ولایت است؛ بنابراین در پاره ای از روایات از ائمه شمرده شده است.(1)

حائز مقام امامت

احمد بصری در نهایت خود را امام معرفی می کند: «پس او امامی واجب الاطاعه است».(2)

ائمه در کلامشان مهدی اول را از ائمه شمرده اند.(3)

آنچه گذشت گوشه ای از مقاماتی بود که احمد بصری برای خود برشمرده است، البته چنان که ملاحظه شد در این فهرست به جز مقام الوهیت همه منزلت ها وجود دارد و با اشتهایی که احمد بصری از خود نشان داده، بعید نیست که در آینده ای نه چندان دور این کاستی نیز جبران شود و به فهرست کمالات او مقام الوهیت نیز اضافه گردد. این مسأله آدمی را به یاد آن شعر معروفی می اندازد که خطاب به عایشه هنگام مخالفت با به خاک سپاری امام حسن مجتبی علیه السلام در کنار رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم سروده شد:

ص: 28


1- «ولاولهم مقاما الرسالة و الولایة... ولذا عد فی بعض الروایات من الائمة»؛(المتشابهات، احمدالحسن، ج4، ص305).
2- «فهو امام مفترض الطاعة»؛(همان، ص230).
3- «انهم عدوا المهدی الاول من الائمة فی کلامهم»؛(همان، ص253).

تجملت تبغلت و لو عشت تفیلت؛(1) روزی سوار بر شتر شده و به ستیز با امیر مؤمنان پرداختی و روز دیگری سوار بر استر از دفن امام حسن مجتبی علیه السلام در کنار پیامبر اسلام ممانعت کردی و اگر زنده بمانی همچون ابرهه سوار بر فیل به جنگ با خدا خواهی پرداخت.

ص: 29


1- الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج1، ص244.

نقد و بررسی شخصیت احمد بصری

اشاره

هم چنان که گذشت احمد بصری را از زوایای مختلفی می توان به چالش کشید. با وجود این در اثر پیش رو برآنیم تا به چهارمین شیوه از شیوه های انتقادی مطرح شده بپردازیم و به طور انحصاری به نقدهایی بپردازیم که متوجه شخص احمد بصری است و کاستی ها، تعارضات، سوء برداشت ها و ناتوانی های او را در فهم آیات و روایات به تصویر می کشد. این شیوه در قیاس با شیوه های دیگر دارای مزیت های متعددی است که برخی از آن ها بدین قرارند:

1. کوتاهی مسیر

این راه نزدیک ترین مسیر برای نقد احمد بصری است، زیرا چنانچه گذشت او مقامات بسیار زیادی برای خود برشمرده است؛ پس سخنان او باید دقیق و عمیق و از هرگونه خلل و خطایی خالی باشد. بر این اساس اگر در اظهار نظرهای او حتی یک خطا مشاهده شود، کاخ بلند ادعای او به سرعت فرو خواهد ریخت، زیرا کسی که مرتکب خطایی شود و یا از فهم قرآن و حدیث ناتوان باشد، قطعاً امام معصوم نخواهد بود و از مقام رسالت و ولایت نیز برخوردار نیست. بنابراین در این شیوه نیازی به نقد دلایل دیگر او وجود نخواهد داشت؛ در صورتی که اگر بخواهیم او را از مسیرهای دیگر به نقد بکشیم، چاره ای جز مخدوش کردن دست کم دلایل عمده او نیست.

2. در امان بودن از تفسیرهای غلط

چنانچه پیش از این گذشت، افزون بر این که در جوامع روایی احادیث ضعیف و

ص: 30

مجعول وجود دارد، بخشی از آیات قرآن و نیز روایات اهل بیت متشابه هستند و قابلیت تفسیر باطل را دارند و می توانند دست آویز بیماردلان گردند، به همین دلیل قرآن مجید کسانی که فقط به آیات متشابه رو آورده و آن را دستاویز خود قرار می دهند، این چنین نکوهش می کند:

((هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ)).(1)

از سوی دیگر، اگر ما به نقد مبانی و یا دلایل کبروی و صغروی احمد بصری بپردازیم، از آنجا که بیشتر این دلایل از قرآن و روایات هستند - البته آیات و روایاتی که با تفسیرهای باطل و تاویل های بی اساس به عنوان دلیل قلمداد شده اند - برای او و پیروانش این امکان وجود خواهد داشت که با ارائه تفسیرهای خودساخته و تأویل های متناسب با اهداف خود از نقدها شانه خالی کنند، درحالی که این امکان دربارة نقدهایی که به شخص احمد بصری ناظر است و اشتباهات و تعارضات کلمات او را برمی شمارد، به حداقل می رسد.

3. بی اثر شدن تمامی ادله صغروی

سومین مزیت این شیوه این است که به وسیلة آن می توان کارآیی همه دلایل صغروی احمد بصری را از بین برد؛ به این ترتیب که:

چنانچه بیان شد احمد بصری به گمان خود برای اثبات اینکه مهدی، قائم، امام سیزدهم و ...است، دلایل زیادی را اقامه می کند؛ برای نمونه خواب و استخاره را از جمله دلایل حقانیت خود می پندارد. اگر ما بخواهیم این بخش از دلایل او را

ص: 31


1- آل عمران(3)، 7.

نقد کنیم، باید تمامی آیات و روایاتی که برای اثبات حجیت خواب و استخاره و دلایل دیگرش به آنها استناد کرده را به طور مفصل نقد نماییم و این یک راه طولانی و ملال آور است؛ اما اگر بتوانیم ثابت کنیم که احمد بصری از دانش بهره چندانی ندارد و یا در پی فریب مخاطب است، دیگر به نقد این بخش از دلایل او نیازی نداریم؛ زیرا نه یک خواب و استخاره بلکه هزاران خواب و استخاره نیز نمی تواند ثابت کننده این امر باشد که یک انسان بی سواد و یا فریب کار حجت خدا و امام معصوم است، به یقین یک فرد جاهل یا فریب کار نمی تواند امام باشد و خواب و استخاره و مانند آن قدرت اثبات چیزی را ندارد که با عقیده مسلم و قطعی دینی در تعارض است. همان طور که نماز از ضروریات دین اسلام است و هیچ مسلمانی در آن تردید ندارد؛ حال اگر به فرض محال کسی در عالم رؤیا رسول گرامی اسلام را ببیند و آن حضرت به او بفرمایند که نماز واجب نیست، آیا می توان به استناد این خواب ادعا کرد که نماز از واجبات دین نیست؟ بدیهی است که پاسخ منفی است و ما بدون هیچ تردیدی حکم می کنیم که این خواب شیطانی است؛ و آن کسی که در عالم رویا دیده شده پیامبر گرامی اسلام نبوده اند، زیرا خواب نمی تواند با ضروریات دین در تعارض باشد. باوجود اینکه دیدن پیامبر گرامی اسلام و پیشوایان معصوم در عالم رؤیا امکان پذیر است، اما همین که در چنین خوابی یکی از ضروریات دین نفی می شود، خود بهترین دلیل بر شیطانی بودن آن است؛ بنابراین خوابی که در تعارض با مسلّمات دین باشد، بدون تردید یک خواب شیطانی است و نمی توان ذره ای برای آن ارزش قائل شد. آنچه گفته شد درباره استخاره نیز صدق می کند و از این نظر میان خواب و استخاره هیچ تفاوتی وجود ندارد. احمد بصری با اندکی تفاوت به همین موضوع اعتراف کرده است. از او پرسیده شده که یک نفر برای ایمان به شما هفت بار استخاره

ص: 32

کرده و هربار خوب آمده است؛ اما با وجود این بار دیگر استخاره کرده که از شخص دیگر به عنوان یمانی پیروی کند و این بار هم خوب آمده است. احمد بصری در توضیح اینکه چنین چیزی چگونه امکان دارد می نویسد:

چنین کسی از خداوند درخواست کرده است که از حال احمد حسن به او خبر دهد و خداوند نیز به او خبر داده ولی در سخن خداوند شک کرده و از آن اعراض نموده و دنبال هوای نفسش رفته و برای غیر احمد که موافق هوایش بوده، استخاره گرفته است، پس خداوند او را به همان هوای نفسش سپرده است؛ پس استخاره او بر غیر کسی که خداوند خیرش را در تبعیت او قرار داده، استخاره شیطان است و استخاره خداوند نیست چرا که او از خداوند طلب خیر کرده و خداوند با کتابش، قرآن، پاسخ او را داده ولی او از کلام خدا روبرتافته و دنبال هوایش و خواسته هوای نفسش که امرکننده به بدی هاست، رفته است.(1)

چنانچه ملاحظه می شود احمد بصری نیز به حجیت استخاره به صورت مطلق باور ندارد بلکه معتقد است آنجایی که از سوی خداوند حجتی قاطع بر مطلبی وجود داشته باشد، اگر با وجود آن حجت قاطع - که البته به نظر او استخاره یکی از آنهاست - انسان استخاره کرد و استخاره برخلاف آن حجت آمد، آن استخاره

ص: 33


1- و اما صاحب الاستخارة و امثاله فهو طلب ان یخبره الله عن احمد الحسن فاخبره الله فشک بکلام الله و اعرض عن کلام الله و طلب هواه فاستخار علی غیره لان هذا یوافق هواه فوکله الله الی نفسه ناستخارته علی غیر من خار الله له باتباعه هی استخارة للشیطان فهو قد استخار الله وکلمه الله و اجابه بکتابه القرآن فاعرض عن کلام الله و طلب هواه و ما تهواه نفسه الامارة بالسوء؛ (مع العبد الصالح، ص43).

شیطانی است و هیچ ارزشی ندارد و این همان مطلب مورد نظر ماست؛ از این رو در مسأله مورد بحث نیز همین ضابطه وجود دارد. پس اگر به استناد سخنان احمد بصری ثابت شد که او فردی فریب کار و یا بی سواد است، حتی اگر هزاران بار پیشوایان دین را در خواب ببینیم و به ما دستور پیروی از احمد بصری را بدهند و یا هزاران بار استخاره کنیم و مضمون همه آنها پیروی از احمد بصری باشد، همه را به دیوار می کوبیم و یقین پیدا می کنیم که خواب هایی که دیده ایم همه شیطانی بوده و استخاره ها همه بی اساس بوده است؛ زیرا پذیرش خواب ها و استخاره های یاد شده به این معنی است که شخص فریب کار و نادان می تواند امام معصوم باشد در حالی که این مطلب به یقین باطل و غیر قابل پذیرش است.

حاصل سخن اینکه سومین مزیتی که شیوه چهارم نقد احمد بصری دارد این است که ما را از نقد همه دلایل صغروی او بی نیاز می کند و با اثبات آن خود به خود همه دلایل صغروی او کارآیی خود را از دست می دهد.

آنچه در پی می آید نمونه هایی از اشتباهات احمد بصری است که نشانگر بی اساس بودن ادعاهای بلند بالای اوست.

ص: 34

برداشت های غلط

اشاره

اولین قسمت از نقدهایی که به احمد بصری وارد است، به تفاسیر و برداشت های غلط او از آیات و روایات ناظر است. بنابر آنچه در ادامه خواهد آمد، وی در موارد بسیاری در فهم معنای آیات و روایات مرتکب خطاهای فاحشی شده است که نشانگر بضاعت اندک علمی او و دلیل استواری بر بی اساس بودن ادعاهای پرطمطراق اوست. در این باره نمونه های گوناگونی را می توان بیان کرد که برخی از آن ها بدین قرارند:

تفسیر اشتباه روایات رجعت

یکی از اشتباهات احمد بصری در تفسیر روایات اهل بیت اشتباهی است که دربارة روایات رجعت مرتکب شده است. او ادعا می کند که عالم رجعت پس از دوران دوازدهمین مهدی از نسل ا مام زمان علیه السلام آغاز می شود و همه روایاتی که از شروع رجعت در زمان مهدی علیه السلام سخن می گویند، به مهدی دوازدهم از نسل امام مهدی علیه السلام ناظر هستند و نه امام مهدی علیه السلام. او در این باره می نویسد:

بدان که مهدیان (دوازدهگانه) نشانه های قیامت و فرا رسیدن وقت آن هستند، پس با آخرین آن ها این عالم مادی به انتها می رسد و عالم رجعت و پس از آن قیامت آغاز می شود.(1)

و در جایی دیگر چنین می نویسد:

و عالم رجعت در انتهای حکومت مهدی دوازدهم آغاز می شود و او همان قائمی است که حسین علیه السلام در زمان او خارج

ص: 35


1- «و اعلم ایضاً ان المهدیین علامات الساعة و میقاتها فباخرهم یختم هذا العالم الجسمانی و یبدا عالم الرجعة ثم القیامة»؛ (المتشابهات، احمدالحسن، ج4، ص308).

می شود.(1)

نقد و بررسی

ادعای احمد بصری به این دلیل است که او از یک سو، به مهدیان دوازده گانه پس از امام مهدی معتقد است و از سوی دیگر، در روایات متعددی چنین آمده است که در انتهای حکومت امام مهدی، امام حسین علیه السلام رجعت می کند و جانشین آن حضرت می شود. بدیهی است که با رجعت امام حسین علیه السلام جایی برای مهدیان دوازده گانه و جانشینی آنها از امام مهدی علیه السلام نخواهد بود. احمد بصری برای فرار از این اشکال به اجبار ادعا می کند که رجعت پس از دوران مهدیان دوازده گانه رخ می دهد. او به گمان خود به این ترتیب میان روایات جمع کرده است در حالی که در روایات اهل بیت علیه السلام مواردی وجود دارد که تصریح می کند دوران رجعت در زمان امام مهدی علیه السلام یعنی فرزند امام حسن عسکری علیه السلام و امام دوازدهم آغاز می شود؛ مانند این روایات:

1.عن سلمان رضی الله عنه، قال: قال لی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إن الله (تبارک وتعالی) لم یبعث نبیا ولا رسولا إلا جعل له اثنی عشر نقیبا. فقلت: یا رسول الله، لقد عرفت هذا من أهل الکتابین. فقال: یا سلمان: هل علمت من نقبائی ومن الاثنی عشر الذین اختارهم الله للأمة من بعدی ؟ فقلت: الله و رسوله أعلم. فقال: یا سلمان، خلقنی الله من صفوة نوره، ودعانی فأطعته، وخلق من نوری علیا، ودعاه فأطاعه، وخلق من نور علی فاطمة، ودعاها فأطاعته، وخلق منی ومن علی وفاطمة: الحسن، ودعاه فأطاعه، وخلق منی ومن علی وفاطمة: الحسین، فدعاه فأطاعه. ثم سمانا

ص: 36


1- «و عالم الرجعة یبدا مع نهایة ملک المهدی الثانی عشر و هو القائم الذی یخرج علیه الحسین»؛(همان، ص293).

بخمسة أسماء من أسمائه، فالله المحمود وأنا محمد، والله العلی وهذا علی، والله الفاطر وهذه فاطمة، والله ذو الاحسان وهذا الحسن، والله المحسن وهذا الحسین. ثم خلق منا ومن نور الحسین، تسعة أئمة، فدعاهم فأطاعوه، قبل أن یخلق سماء مبنیة، وأرضا مدحیة، ولا ملکا ولا بشرا، وکنا نورا نسبح الله، ونسمع له ونطیع. قال سلمان: فقلت یا رسول الله، بأبی أنت وأمی، فما لمن عرف هؤلاء ؟ فقال: یا سلمان، من عرفهم حق معرفتهم، واقتدی بهم، ووالی ولیهم، وتبرأ من عدوهم، فهو والله منا، یرد حیث نرد، ویسکن حیث نسکن. فقلت: یا رسول الله، وهل یکون إیمان بهم بغیر معرفة بأسمائهم وأنسابهم ؟ فقال: لا یا سلمان. فقلت: یا رسول الله، فأنی لی بهم وقد عرفت إلی الحسین ؟ قال: ثم سید العابدین علی بن الحسین، ثم ابنه محمد بن علی باقر علم الأولین والآخرین من النبیین والمرسلین، ثم ابنه جعفر بن محمد لسان الله الصادق، ثم ابنه موسی بن جعفر الکاظم غیظه صبرا فی اللهX، ثم ابنه علی بن موسی الرضی لأمر الله، ثم ابنه محمد بن علی المختار من خلق الله، ثم ابنه علی محمد الهادی إلی الله، ثم ابنه الحسن بن علی الصامت الأمین لسر الله، ثم ابنه محمد بن الحسن الهادی المهدی الناطق القائم بحق الله. ثم قال: یا سلمان، إنک مدرکه، ومن کان مثلک، ومن تولاه بحقیقة المعرفة. قال سلمان: فشکرت الله کثیرا ثم قلت: یا رسول الله وإنی مؤجل إلی عهده ؟ قال: یا سلمان إقرأ (فإذا جاء وعد أولاهما بعثنا علیکم عبادا لنا أولی بأس شدید فجاسوا خلال الدیار وکان وعدا مفعولا ثم رددنا لکم الکرة علیهم وأمددناکم بأموال وبنین وجعلناکم أکثر نفیرا). قال سلمان: فاشتد بکائی وشوقی، ثم قلت: یا رسول الله، أبعهد منک؟ فقال: إی

ص: 37

والله، الذی أرسل محمدا بالحق، منی ومن علی وفاطمة والحسن والحسین والتسعة، وکل من هو منا ومعنا، ومضام فینا، إی والله یا سلمان، ولیحضرن إبلیس وجنوده، وکل من محض الإیمان محضا ومحض الکفر محضا، حتی یؤخذ بالقصاص والأوتار، ولا یظلم ربک أحدا، ویحقق تأویل هذه الآیة: (ونرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثین ونمکن لهم فی الأرض ونری فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا یحذرون) قال سلمان: فقمت من بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وما یبالی سلمان متی لقی الموت، أو الموت لقیه؛(1)

سلمان می گوید که پیامبر به من فرمود: خدا پیامبری را مبعوث نکرد، مگر اینکه برای او دوازده وصی قرار داد. عرض کردم: ای رسول خدا، من این مطلب را از یهودیان و مسیحیان شنیده ام. فرمودند: آیا می دانی جانشینان دوازده گانه من که خداوند برای امت برگزیده، چه کسانی هستند؟ عرض کردم: خدا و پیامبرش بهتر می دانند. پیامبر فرمود: ای سلمان، خدا مرا از نور برگزیده اش خلق کرد و مرا خواند و من پذیرفتم و از نور من علی را خلق کرد و او را خواند و او نیز اطاعت کرد و از نور علی، فاطمه را آفرید و او را خواند. فاطمه نیز اطاعت کرد و از من و از علی و فاطمه، حسن را خلق کرد و او را خواند. او نیز پذیرفت و از من و از علی و فاطمه، حسین را آفرید و او را خواند. حسین نیز اطاعت کرد. سپس به پنج نام از نام های

ص: 38


1- دلائل الامامة، محمد بن جریر الطبری، ص447 - 450.

خویش، ما را نامید. پس خداوند محمود است و من محمد، و خداوند علی است و این هم علی، و خداوند فاطر است و این فاطمه، و خداوند دارای احسان است و این حسن، و خداوند محسن است و این حسین؛ سپس از ما و نور حسین، نُه امام را آفرید و آنها را خواند. پس همه اطاعت کردند، قبل از آنکه آسمان افراشته و زمین گسترده را بیافریند و آنگاه که نه ملکی بود و نه بشری، ما نوری بودیم که خدا را تسبیح می کردیم و از او فرمان می بردیم.

عرض کردم: ای رسول خدا، پدر و مادرم فدایتان، چه پاداشی است برای کسی که آنها را بشناسد. پیامبر فرمود: کسی که آنها را، چنانکه حق معرفت آنهاست، بشناسد و از آنها پیروی کند و دوستان آنها را دوست بدارد و دشمنان آنان را دشمن بدارد؛ پس به خدا قسم او از ماست. هر جا ما وارد شویم، او نیز وارد می شود و هر جا ما اقامت کنیم، او هم اقامت می کند. عرض کردم: ای رسول خدا، آیا ایمان به آنها، بدون شناختن اسم و نسب آنها، امکان دارد. فرمود: خیر. عرض کردم: ای رسول خدا، من چگونه می توانم آنها را بشناسم؟ فرمود: بعد از حسین، سرور عبادت کنندگان علی پسر حسین است، بعد از او فرزندش محمد باقر، سپس جعفر صادق، بعد موسی کاظم، نفر بعدی، علی بن موسی الرضا، سپس فرزندش محمد، بعد از وی، علی هادی، بعدی حسن، نفر بعد، محمد مهدی که قائم به امر خداوند است. سپس فرمود: ای سلمان، تو او را درک می کنی و هر کس مثل تو باشد و هر کس با این شناخت ولایت او را

ص: 39

بپذیرد. گفتم: خدا را شکر! آیا من تا زمان ایشان زنده می مانم؟ پیامبر این آیه را در پاسخ به من خواند: «پس زمانی که وعده اول از آن دو وعده فرا رسد، گروهی از بندگان پیکارجوی خود را بر ضد شما برمی انگیزیم (رجعت)؛ خانه ها را جست و جو می کنند و این وعده حق، قطعی است. پس شما را بر آنها چیره می کنیم و شما را به وسیله دارایی ها و فرزندانی کمک خواهیم کرد و نفرات شما را بیشتر (از دشمن) قرار می دهیم».

در حالی که شوق و گریه ام شدیدتر شده بود، عرض کردم: ای رسول خدا، آیا شما نیز در آن زمان حضور خواهید داشت. فرمود: بله، قسم به خدایی که مرا به حق فرستاده است، من و علی و فاطمه و حسن و حسین و نُه فرزند او و هر کس که از ماست و همراه ما و در راه ما به او ظلم شده، حضور خواهیم داشت. بله، قسم به خداوند، به راستی ابلیس و لشکریانش و هر کسی که ایمان خالص دارد یا کافر محض است، حاضر می شوند تا از آنها قصاص گرفته شود و خدا به احدی ظلم نمی کند و این است تأویل این آیه خداوند که می فرماید: «و ما می خواستیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم و به فرعون و لشکریانشان آن چه را از آنها بیم داشتند، نشان دهیم».

سلمان گوید از محضر پیامبر برخاستم، اما دیگر برایم مهم نبود مرگ را ملاقات کنم یا مرگ مرا دریابد.

ص: 40

به تصریح این روایت، سلمان، امام مهدی علیه السلام فرزند بلاواسطه امام حسن عسکری علیه السلام را درک خواهد کرد، یعنی در زمان آن حضرت زنده خواهد شد. در نتیجه این روایت به صراحت بر آغاز شدن عصر رجعت در زمان حیات امام مهدی علیه السلام دلالت دارد و با دیدگاهی که دوران رجعت را به دوازدهمین مهدی از نسل امام زمان علیه السلام مربوط می داند در تقابل آشکار است. آنچه گذشت به خوبی نشان می دهد که فهم احمد بصری از روایات نادرست و برخلاف روایات دیگر است و جمعی که میان روایات برقرار کرده غلط و در تعارض با دسته ای دیگر از روایات است.

2. امام صادق علیه السلام در روایتی طولانی در پاسخ به پرسش های مفضل چنین می فرماید:

أول ولادته وقت الفجر من لیلة الجمعة، لثمان خلون من شعبان سنة سبع وخمسین ومائتین ... ویقف بین الرکن والمقام، فیصرخ صرخة فیقول: یا معاشر نقبائی وأهل خاصتی ومن ذخرهم الله لنصرتی قبل ظهوری علی وجه الأرض! ائتونی طائعین! ... ثم یصبحون وقوفا بین یدیه، وهم ثلاث مائة وثلاثة عشر رجلا بعدة أصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله یوم بدر. قال المفضل: یا مولای یا سیدی فاثنان وسبعون رجلا الذین قتلوا مع الحسین بن علی علیهما السلام یظهرون معهم ؟ قال: یظهر منهم أبو عبد الله الحسین بن علی علیهما السلام فی اثنی عشر ألفا مؤمنین من شیعة علی علیه السلام وعلیه عمامة سوداء. ...فإذا دنت الشمس للغروب، صرخ صارخ من مغربها: یا معشر الخلائق قد ظهر ربکم بوادی الیابس من أرض فلسطین وهو عثمان بن عنبسة الأموی من ولد

ص: 41

یزید بن معاویة فبایعوه تهتدوا...؛(1)

...ولادت او شب جمعه بیست و دوم شعبان سال257هنگام طلوع فجر است ...او بین رکن و مقام می ایستد و فریاد سر می دهد: ای گروه نقبای من و خواص من و کسانی که خداوند آن ها را برای یاری من پیش از ظهورم بر روی زمین ذخیره کرده است مطیعانه نزد من آیید... آنان که 313 مرد به تعداد اصحاب پیامبر خداوند در جنگ بدرند صبحگاهان نزد او حاضر می شوند، مفضل پرسید: سرورم آیا 72 نفری که با حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسیدند، با او آشکار می شوند؟ امام فرمودند: از آن ها ابا عبدالله، حسین بن علی علیه السلام همراه با دوازده هزار نفر از شیعیان علی علیه السلام در حالی که بر سرش عمامه سیاهی است، آشکار می شود... چون نزدیک غروب شد، آواز دهنده ای از جانب مغرب فریاد می زند: ای مردم پروردگار شما عثمان بن عنبسه از فرزندان یزید بن معاویه از وادی خشک در سرزمین فلسطین آشکار شد با او بیعت کنید تا هدایت شوید... .

چنان چه ملاحظه می شود، این روایت از تولد امام مهدی علیه السلام در سال 257 سخن می گوید و در ادامه به ماجرای رجعت امام حسین علیه السلام در زمان امام مهدی علیه السلام می پردازد؛ بنابراین نمی توان این روایت را ناظر به مهدی بیست و چهارم که هنوز زاده نشده، دانست؛ افزون بر اینکه در ادامه روایت به خروج سفیانی اشاره شده است؛ همان سفیانی که بر اساس روایات متواتر از نشانه های

ص: 42


1- بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج53، ص 69.

ظهور امام مهدی علیه السلام است و نه نشانه های مهدی بیست و چهارم و این نکته نیز خود دلیل دیگری است بر این مطلب که این روایت در ارتباط با امام مهدی علیه السلام است و اعتقاد به آغاز شدن دوران رجعت در زمان دوازدهمین فرزند از نسل امام مهدی علیه السلام اعتقاد بی اساسی است.

3. أبی جعفر علیه السلام قال:

قال الحسین بن علی بن أبی طالب علیهما السلام لأصحابه قبل أن یقتل بلیلة واحدة: إن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: یا بنی إنک ستساق إلی العراق، تنزل فی أرض یقال لها: عمورا وکربلا، وإنک تستشهد بها، وتستشهد معک جماعة، وقد قرب ما عهد إلی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، وإنی راحل إلیه غدا، فمن أحب منکم الانصراف فلینصرف فی هذه اللیلة فإنی قد أذنت له، وهو منی فی حل، وأکد فیما قاله تأکیدا بلیغا فلم یرضوا وقالوا: والله ما نفارقک أبدا حتی نرد موردک. فلما رأی ذلک قال: فأبشروا بالجنة، فوالله إنما نمکث ما شاء الله تعالی بعد ما یجری علینا، ثم یخرجنا الله وإیاکم حین یظهر قائمنا فینتقم من الظالمین، وأنا وأنتم نشاهدهم و (علیهم) السلاسل والأغلال وأنواع العذاب والنکال. فقیل له: من قائمکم یا ابن رسول الله ؟ قال: السابع من ولد ابنی محمد بن علی الباقر، وهو الحجة بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی ابنی، وهو الذی یغیب مدة طویلة ثم یظهر ویملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما؛(1)

حسین بن علی بن ابی طالب علیهما السلام یک شب پیش از شهادت به

ص: 43


1- مجلة تراثنا، مؤسسه آل البیت، ج15، ص208 – 209 (به نقل از منتخب اثبات الرجعه فضل بن شاذان).

اصحابشان فرمود: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: پسرم تو به زودی به سوی عراق سوق داده می شوی و در سرزمینی که به آن عمورا و کربلا گفته می شود، فرود می آیی و تو و عده ای دیگر در آنجا به شهادت می رسی. زمان تحقق آنچه پیامبر خدا به من فرمودند، فرارسیده است و من فردا به سوی او خواهم رفت. پس هر یک از شما دوست دارد برود، در این شب برود؛ من به او اجازه دادم و او را حلال کردم. آن حضرت در این باره تأکید بسیار کرد ولی یارانش راضی به رفتن نشدند و گفتند: به خدا سوگند از شما جدا نمی شویم تا اینکه به جایگاه شما درآییم. چون آن حضرت چنین دید، فرمود: بشارت باد بر شما به بهشت به خدا سوگند پس از آنچه بر ما خواهد گذشت، به اندازه ای که خداوند بخواهد درنگ خواهیم کرد پس از آن خداوند ما و شما را به هنگام ظهور قائم ما بیرون خواهد آورد پس او از ستمگران انتقام خواهد گرفت در حالی که من و شما آن ها را می بینیم و بر آنان زنجیر و غل است و به انواع عذاب و عقوبت گرفتارند. از آن حضرت سؤال شد: ای فرزند پیامبر خدا قائم شما کیست؟ فرمودند: او هفتمین فرزند از نسل پسرم محمد بن علی باقر است. او حجت فرزند حسن فرزند علی فرزند محمد فرزند علی فرزند موسی فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علی فرزند من است و او همان است که مدتی طولانی غیبت می کند و سپس آشکار شده و دنیا را آنچنان که آکنده از ظلم و ستم شده، از عدل و داد سرشار می کند.

دلالت این روایت بر اینکه دوران رجعت در زمان امام مهدی علیه السلام فرزند امام

ص: 44

حسن عسکری علیه السلام آغاز می شود و امام حسین علیه السلام در زمان آن حضرت و نه دوازدهمین مهدی رجعت می کنند، نیازمند توضیح نیست.

در این باره روایات متعدد دیگری نیز وجود دارد که در جایی دیگر به به طور مفصل بیان شده اند.(1)

به این ترتیب احمد بصری در فهم مقصود اهل بیت علیه السلام دچار خطا شده است و فرمایشات پیشوایان دین را به صورتی تفسیر کرده است که با صریح روایات در تعارض است و این خود دلیل روشنی بر فقدان صلاحیت علمی احمد بصری و کذب دعاوی بلند و بالای اوست.

اشتباه در فهم توقیع شریف

احمد بصری مدعی ملاقات با امام عصر علیه السلام است در حالی که در آخرین توقیع امام مهدی علیه السلام به نایب چهارم چنین آمده است :

فمن ادعی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو کذاب مفتر؛(2)هر کس پیش از خروج سفیانی و صیحه ادعای مشاهده کند، دروغ پرداز افترا زننده است.

توقیع مزبور به ظاهر نفی کننده ادعای او و امثال اوست؛ از همین رو وی برای فرار از این مشکل کوشیده است تا کلیت مضمون توقیع را نفی کند؛ چرا که اگر توقیع به صورت کلی مدعیان مشاهده را دروغ گو بخواند، احمد بصری نیز در زمره دروغ گویان قرار خواهد گرفت. او با استناد به قاعده ای از علم منطق که مخالفانش آن را قبول دارند، در این باره چنین نوشته است:

ص: 45


1- ر. ک: از تبار دجال، نگارنده، ص57- 103 .
2- .کمال الدین و تمام النعمة، ص516.

قضیه مهمله در حکم قضیه جزئیه است و قضیه ای که در روایت سمری وجود دارد یعنی این قضیه: (فمن ادعی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحه فهو کذاب مفتر). قضیه مهمله است، پس در حکم قضیه جزئیه است؛ یعنی مضمون آن بدین صورت است: برخی از کسانی که پیش از خروج سفیانی و صیحه ادعای مشاهده می کنند، دروغ پرداز افترا زننده هستند و هیچ قرینه خارجی که بر کلی بودن این قضیه دلالت کند، وجود ندارد بلکه قرینه خارجی بر جزئی بودن این قضیه دلالت دارد. آن قرینه روایاتی است که مضمون آن این است که امام مهدی در برهه ای پیش از قیام نماینده خود را می فرستند و نیز روایتی که پیش از این گذشت و روایت یمانی و غیر آن، که بسیار است.(1)

نقد و بررسی

پیش از بررسی ادعای یاد شده، یادآوری این نکته ضروری است که ما در نقد این ادعا در پی بررسی این مطلب که آیا در عصر غیبت می توان امام را ملاقات کرد یا نه، نیستیم؛ همچنین در پی این نیستیم که ببینیم این حدیث نفی ملاقات است یا

ص: 46


1- «ان القضیة المهملة بقوة الجزئیة و القضیة الموجودة فی روایة السمری و هی (فمن ادی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو کذاب مفتر) قضیة مهملة فهی بقوة الجزئیة ای تکون هکذا (فبعض من ادعی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو کذاب مفتر)و لاتوجد قرینة خارجیة تفید کلیتها بل توجد قرینة خارجیة دالة علی جزئیتها و هی الروایات الدالة علی ارسال الامام المهدی من یمثله فی فترة ما قبل القیام و منها الروایة التی مرت و روایة الیمانی و غیرها و کثیر»؛(نصیحة الی طلبه الحوزات العلمیة، احمدالحسن، ص12).

نفی نیابت؛ بلکه موضوع بحث در اینجا بررسی این ادعاست که «فمن ادعی المشاهدة» در حکم موجبه جزئیه است. حتی این موضوع که قرینه خارجی بر جزئی بودن مفاد این روایت دلالت دارد یا خیر نیز مقصود ما نیست، یعنی ممکن است ما بپذیریم که قراین خارجی عموم این روایت را تخصیص می زند؛ اما احمد بصری ادعا می کند که این روایت اساساًّ عمومیت ندارد و از همان ابتدا به خاطر مهمله بودنش در حکم جزئی است و ما در اینجا فقط و فقط در پی نقد همین ادعا هستیم.

اولاً، ترکیب مشابه ترکیب توقیع در قرآن فراوان به کار رفته و در آن ها اراده عموم شده است؛ مانند:

((فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوْ عَلَیٰ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ))(1)

((وَمَن یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ))(2)

((وَمَن یَکْفُرْ بِهِ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ))(3)

(( وَمَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَیٰ عَذَابِ النَّارِ )) (4)

(( وَمَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ )) (5)

(( فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَیٰ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ ))(6)

(( وَمَن یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ))(7)

ص: 47


1- بقره(2)، 184.
2- بقره(2)، 108.
3- بقره(2)، 121.
4- بقره(2)، 126.
5- بقره(2)، 158.
6- بقره(2)، 185.
7- بقره(2)، 211.

(( وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولَٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ))(1)

آنچه گفته شد، بخش اندکی از آیات فراوان با ترکیب مشابه توقیع است و روشن است که در تمامی آنها اراده عمومیت شده است؛ برای نمونه وقتی قرآن می فرماید:

(( وَمَن یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ؛ هر کس ایمان را تبدیل به کفر کند از راه مستقیم منحرف شده )).(2)

مقصود این نیست که برخی از تبدیل کنندگان ایمان به کفر از راه راست منحرف شده اند، زیرا بدیهی است انحراف از راه راست برای همه کسانی است که از ایمان خود برمی گردند؛ بنابراین ادعای مهمله بودن این ترکیب با مفاد آیات قرآن در تعارض است.

ثانیاً، این مطلب را که ترکیب فوق مفید عمومیت است، عالمان بسیاری به روشنی بیان کرده اند. یکی از نویسندگان معاصر بخشی از کلمات علما را این چنین گردآوری کرده است . شیخ طوسی می نویسد:

فاما الفاظ العموم فکثیرة نحن نذکر طرفا فمنها «من» فی جمیع العقلا ء اذا کان نکره فی المجازاه و الاستفهام.

محقق حلی نیز چنین بیان می کند:

«من» و «ما» اذا کانتا معرفتین بمعنی الذی لاتعمان و ان وقعتا للمجازاة او الاستفهام عمتا اذ لو کانتا مشترکین لوجب ان یتوقف سامع: من دخل داری اکرمته علی استفهام مستحق الاکرام و عدم

ص: 48


1- بقره(2)، 218.
2- بقره(2)، 108.

التوقف دلالة علی الاستغراق و ایضا فانه یجوز الاستثنا منهما و جواز الاستثنا دلاله علی التناول.

و شیخ بهایی هم در این باره چنین می نویسد:

صیغ العموم حقائق فیه لا فی الخصوص کاسم الشرط و الاستفهام و الموصول و اسم الجنس معرفا بلامه او مضافا و الجمع کذلک و النکرة المنفیة.(1)

ثالثاً، اگر ما بپذیریم که این ترکیب به حکم موجبه جزئیه است، در این روایت قرینه ای وجود دارد که اقتضا می کند از آن موجبه کلیه اراده شده باشد؛ آن قرینه این است که این روایت در مقام بستن باب ادعاهایی است که درباره مشاهده بیان می شود. امام می فرمایند: « وَ سَیَأْتِی مِن شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ أَلَا فَمَنِ ادَّعَی الْمُشَاهَدَةَ ...». اینکه امام در ابتدا می فرمایند به زودی برخی از شیعیان من ادعای مشاهده می کنند و در ادامه از دروغ گو بودن آنها سخن می گویند، روشن است که مقصود بستن باب این ادعاهاست و جلوگیری از سوء استفاده هایی است که از ادعای مشاهده می شود و آنچه باب این ادعا ها را می بندد و از سوء استفاده های احتمالی جلوگیری می کند، نفی کلی آن است. و نفی جزئی آن نه تنها کمکی به نفی این ادعاها نمی کند بلکه مدعیان را گستاخ تر می کند؛ زیرا بنابر فرض، این روایت در پی بیان این نکته خواهد بود که برخی از مدعیان مشاهده دروغ می گویند و نه همه آن ها و هر مدعی مشاهده ای می تواند ادعا کند از دسته ای است که دروغ نمی گویند؛ بنابراین جزئی بودن توقیع مزبور بر خلاف هدفی است که حضرت از بیان این مطلب داشته اند

آنچه گذشت دلیل دیگری بر بی بهره بودن احمد بصری از بضاعت

ص: 49


1- المهدویة الخاتمة، ج1، ص209-210.

علمی است.

اشتباه در انکار علم ائمه علیهم السلام به همه زبان ها

یکی دیگر از اشتباهات احمد بصری انکار علم ائمه به همه زبان هاست. او از آنجا که به دروغ ادعای امامت کرده است از هیچ یک از صفات امام برخوردار نیست؛ به همین دلیل با لطایف الحیل کوشیده تا ویژگی های امام را انکار کند و یا به صورتی که با خودش هماهنگ باشد، آنها را تفسیر نماید. یکی از این ویژگی ها علم به همه زبان هاست که روایات بسیاری به آن اشاره می کند؛ اما احمد بصری از آنجا که از این ویژگی برخوردار نیست و بیم آن را داشته که به همین دلیل مشتش باز شود، ادعا می کند که علم به همه زبان ها از ویژگی های امامان نیست. او در این باره چنین می نویسد:

انصار باید بدانند که اعتقادات از هر روایتی و لو با واقعیت در تعارض باشد، اخذ نمی شود. برخی از معممین نادان به انصار می گویند طبق فلان روایت معصوم ویژگی ها و صفاتی دارد: سایه ندارد، جای پایش روی سنگ می ماند و به تمام زبان ها علم دارد و این معجزه ای نیست که زمان خاصی داشته باشد که به اذن خداوند ممکن باشد یک بار باشد و یک بار نباشد بلکه اینها ویژگی ها وصفات ثابتی برای خلیفه خداوند هستند. آنها چنین می گویند، ولی این سخن باطل است و به روشنی با واقعیت در تعارض است و هیچ ابلهی ان را به زبان نمی آورد و الا اگر بتوان اعتقاد را مستند به هر روایتی کرد، آیا آنان اعتقاد دارند که حمل معصومین در رحم نبوده آنچنان که در برخی از روایات وارد شده است ...آنها در حقیقت منحصراً به روایات

ص: 50

آحاد متروکی استناد کرده اند که عالمان مباحث اعتقادی آنها را قبول ندارند... چگونه ممکن است از صفات امام این باشد که مستمراً جای پایش روی سنگ بماند آیا او بلدوزر است، راه می رود و خانه ها و خیابان ها را خراب می کند.(1)

نقد و بررسی

این سخن احمد بصری که برای اثبات امور اعتقادی نمی توان به هر روایتی استناد کرد، سخن حقی است که احمد بصری بسیار دیر به آن اعتراف کرده است و اگر او به واقع به لوازم همین سخن خود ملتزم باشد، بنای پوشالی ادعاهای بلند بالای او به سرعت فرو خواهد ریخت چرا که اندیشه مهدیان پس از مهدی که سنگ زیرین تمامی ادعاهای اوست، به همین اشکال مبتلا است و مستندات آن چیزی جز چند روایت مبتلا به ضعف سند و دلالت نیست.(2) این مطلب که با روایاتی این چنین نمی توان اعتقادی به این اهمیت را اثبات کرد همان چیزی است که تلاش چند ساله ما برای فهماندن آن به احمد بصری و طرفدارانش

ص: 51


1- «علی الأنصار أن یعرفوا أن العقائد لا تؤخذ من أی روایة وإن عارضت الواقع. یأتیهم بعض المعممین الجهلة ویقولون لهم: هذه روایة تقول إن المعصوم له خصال وصفات: لیس له ظل، ویؤثر قدمه بالحجر، ویعرف کل اللغات، وذلک لیس معجزة وقتیة ممکن أن تأتی وممکن لا بإذن الله، بل خصال وصفات ثابتة لخلیفة الله. هکذا یقولون وهذا باطل، ویناقض الواقع بوضوح، ولا یقول به إلا أبله وإ لا فلو کل روایة تؤخذ منها عقیدة، فهل هم یعتقدون أن المعصومین لم یحملوا فی الأرحام بناء علی بعض الروایات أیضا ؟!... هم فی الحقیقة یأتون بمجرد روایات آحاد متروکة لا یعتقد بها علماء العقائد، ...کیف تکون صفة الإمام أن قدمه تؤثر بالحجر علی الدوام ؟ هل هو بلدوزر یمشی و یخرب بیوت الناس والشوارع؟»؛ (مع العبد الصالح، ج2، ابوحسن، ص50-49).
2- در این باره نک: از تبار دجال، ره افسانه و رهنمای کور.

متاسفانه هنوز به ثمر ننشسته است.

به هر حال احمد بصری ادعا می کند که التزام به اینکه امام سایه ندارد و جای پایش بر روی سنگ می ماند و به همه زبان ها علم دارد، ادعایی است که هیچ ابلهی آن را به زبان نمی آورد. احمد بصری در ادامه مدعی شده بود که اگر بپذیریم جای پای امام بر روی سنگ می ماند به معنای آن است که معصوم مانند بلدوزر است و هر جایی که راه می رود، آنجا را خراب می کند. ما نمی خواهیم با احمد بصری درباره این بخش از سخنان سخیفش سخن بگوییم؛ چرا که هیچ کس ادعا نمی کند که امام مانند بلدوزر همه جا را خراب می کند و به همین دلیل او و نیز طرفدارانش که معمولاً سخنان او را مستند می کنند، برای این ادعای او هیچ مستندی ارائه نکرده اند. محققان می دانند که یکی از مفلوکانه ترین نقد ها این است که منتقد برای اثبات انتقاد خود سخن خصم را نه منصفانه بلکه به بدترین شکل ممکن تقریر نماید تا بتواند به صورت مطلوب خود بر آن بتازد؛ با وجود این، آنچه در اینجا مورد نظر ماست، بحث علم امام به همه زبان هاست که احمد بصری ادعا کرده که هیچ ابلهی نمی تواند مدعی شود امام پیوسته از چنین دانشی برخوردار است و روایات مربوط به آن خبر واحد متروک است. در این باره خوب است توجه احمد بصری را به این مطلب جلب کنیم که از قضا درباره علم امام به همه زبان ها روایات متعددی در کتاب های معتبر وجود دارد، روایاتی که مورد توجه بزرگان امامیه همچون شیخ کلینی، شیخ صدوق، محمد بن حسن صفار قمی، حمیری و... است که از عالمان طراز اول شیعه هستند و این روایات در کتاب های معتبری همچون کافی، عیون اخبار الرضا، بصایر الدرجات، قرب الاسناد و... منعکس شده است. با وجود این ادعای احمد بصری که این روایات متروک و خبر واحدند، دلیلی جز بی بهره بودن او از حداقل های علم حدیث ندارد. در ادامه برخی

ص: 52

از این روایات برای نمونه بیان می گردد:

عن أبی بصیر عن أبی الحسن الماضی علیه السلام قال: دخلت علیه فقلت: جعلت فداک بم یعرف الامام؟ فقال: بخصال: ... و یکلم الناس بکل لسان، فقال لی: یا ابامحمد الساعة قبل أن تقوم أعطیک علامة تطمئن إلیها. فوالله ما لبثت أن دخل علینا رجل من أهل خراسان فتکلم الخراسانی بالعربیة فأجابه هو بالفارسیة، فقال له الخراسانی: أصلحک الله ما منعنی أن أکلمک بکلامی إلا أنی ظننت أنک لا تحسن، فقال: سبحان الله إذا کنت لا أحسن أجیبک فما فضلی علیک؟ ثم قال: یا ابامحمد إن الامام لایخفی علیه کلام أحد من الناس و لا طیر و لا بهیمة و لا شیء فیه روح، بهذا یعرف الامام، فإن لم تکن فیه هذه الخصال فلیس هو به امام؛(1)

ابوبصیر گوید: به محضر حضرت ابوالحسن وارد شده، عرض کردم: قربانت گردم! امام به چه شناخته شود؟ فرمود: «به چند خصلت: ... و به هر لغتی با مردم سخن گوید». سپس به من فرمود: ای ابامحمد! پیش از آنکه از این مجلس برخیزی، نشانه ای به تو می نمایانم تا دلت آرام شود. پس به خدا سوگند طولی نکشید که مردی از اهل خراسان وارد شد و به لغت عربی با حضرت سخن گفت و امام به فارسی پاسخش را داد. مرد خراسانی گفت: قربانت گردم! به خدا، من از سخن گفتن به لغت خراسانی با شما مانعی نداشتم، جز این که گمان می کردم شما آن لغت را خوب نمی دانید! فرمود: سبحان الله! اگر من

ص: 53


1- قرب الاسناد، عبدالله بن جعفر حمیری، ص339.

نتوانم خوب پاسخت گویم، چه فضیلتی بر تو دارم؟! سپس به من فرمود: ای ابامحمد! همانا سخن هیچ یک از مردم بر امام پوشیده نیست و نه سخن پرندگان، نه سخن چار پایان و نه سخن هیچ جان داری؛ پس هر که این صفات را نداشته باشد، امام نیست.

هم چنین در کتاب معانی الاخبار آمده است:

عن أبی الجارود قال: سألت أباجعفر الباقر بم یعرف الامام؟ قال: بخصال: ... و یکلم الناس بکل لسان و لغة؛(1)

أبی الجارود می گوید: از امام باقر پرسیدم: امام به چه شناخته می شود؟ فرمود: به خصلت هایی... و با مردم با هر زبان و لغتی سخن می گوید.

این دو روایت نه فقط بر علم امام به همه زبان ها دلالت دارند، بلکه این علم را معیاری برای شناسایی امام معرفی کرده اند به این ترتیب که به وسیلة آن می توان امام را شناسایی نمود. در برخی دیگر از روایات به اصل علم امام به همه زبان ها اشاره شده است بدون اینکه از معیار بودن آن برای شناسایی امام سخن گفته باشد؛ برخی از این روایات بدین قرارند:

نصیر الخادم قال: سمعت أبا محمد غیرمرة یکلم غلمانه بلغاتهم: ترک وروم وصقالبة، فتعجبت من ذلک وقلت: هذا ولد بالمدینة ولم یظهر لاحد حتی مضی أبو الحسن علیه السلام ولا رآه أحد فکیف هذا ؟ أحدث نفسی بذلک، فأقبل علی فقال: إن الله تبارک وتعالی بین حجته من سائر خلقه بکل شئ ویعطیه اللغات ومعرفة الأنساب والآجال و

ص: 54


1- معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص101.

الحوادث ولولا ذلک لم یکن بین الحجة والمحجوج فرق؛(1)

نصیر خادم گوید: بارها می شنیدم که امام حسن عسکری علیه السلام با غلامان ترک، رومی و صقالبی خود به لغت خودشان سخن می گفت. من تعجب کردم و با خود می گفتم: او که در مدینه متولد شد و تا (پدرش) ابوالحسن علیه السلام وفات کرد، پیش کسی نرفت و کسی او را ندید. من در این باره پیش خود فکر می کردم که حضرت متوجه من شد و فرمود: همانا خدای تبارک و تعالی حجت خود را با سایر مردم در همه چیز امتیاز بخشیده و معرفت، لغات، انساب، مرگ ها، پیش آمدها را به او عطا فرموده و اگر چنین نبود، میان حجت و محجوج (امام و مأموم) فرق نبود.

2. ... قال الرضا علیه السلام: فاعلموا أنه لیس بامام بعد محمد إلا من قام بما قام به محمد حین یفضی الامر إلیه، ولا تصلح الإمامة إلا لمن حاج الأمم بالبراهین للإمامة. فقال رأس الجالوت: وما هذا الدلیل علی الامام ؟ قال: أن یکون عالما بالتوراة والإنجیل والزبور والقرآن الحکیم، فیحاج أهل التوراة بتوراتهم، وأهل الإنجیل بإنجیلهم، وأهل القرآن بقرآنهم، وأن یکون عالما بجمیع اللغات حتی لا یخفی علیه لسان واحد، فیحاج کل قوم بلغتهم...؛(2)

... امام رضا علیه السلام فرمودند: بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسی امام است که قیام کند به آنچه پیامبر به آن قیام کرده است و بتواند کارهای او

ص: 55


1- الکافی، کلینی، ج1، ص509.
2- الخرائج و الجرائح، قطب الدین رواندی، ج1، ص350.

را انجام دهد و امامتش را با دلایل و براهین ثابت کند. رأس الجالوت گفت: دلایل امامت چیست؟

فرمود: اینکه امام به تورات، انجیل، زبور و قرآن احاطه داشته باشد و با هر کدام به کتاب خودشان احتجاج کند. و اینکه همه زبانها را بداند و با اهل هر زبانی، به زبان خودش، مباحثه کند.

3. عن أبی الصلت الهروی قال: کان الرضا علیه السلام یکلم الناس بلغاتهم و کان والله أفصح الناس و أعلمهم بکل لسان و لغة فقلت له یوما: یا بن رسول الله إنی لاعجب من معرفتک بهذه اللغات علی اختلافها! فقال: یا أباالصلت أنا حجة الله علی خلقه و ما کان الله لیتخذ حجة علی قوم و هو لایعرف لغاتهم أو ما بلغک قول امیر المؤمنین علیه السلام: أوتینا فصل الخطاب؟! فهل فصل الخطاب إلا معرفة اللغات؛(1)

ابوصلت هروی می گوید: امام رضا علیه السلام با افراد به زبان خودشان گفت وگو می کرد؛ به خدا سوگند، فصیح ترینِ مردمان و عالم ترینِ اشخاص به هر زبان و لغتی بود! روزی به حضرتش عرض کردم: یابن رسول الله! من در شگفتم از اینکه شما به تمامی لغات با اختلافاتی که دارند، این طور تسلط و آگاهی دارید! فرمود: ای پسر صلت! من حجت خدا بر بندگان اویم، و خداوند حجتی بر قومی نمی انگیزد که زبان آنان را نفهمد و لغاتشان را نداند. آیا این خبر به تو نرسیده است که امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمود: «اوتینا فصل الخطاب»؛ به ما فصل الخطاب داده شده؛ پس آن جز معرفت به هر لغتی است؟!

ص: 56


1- عیون أخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، ج1، ص251-252.

آنچه گذشت، بخشی از روایات فراوانی است که در این باره در جوامع روایی وجود دارد و چنانکه ملاحظه شد، این روایات در کتاب های گرانسنگ و معروف شیعه مانند کافی، عیون اخبار الرضا، معانی الاخبار و قرب الاسناد آمده است و حتی محدث پر آوازه شیعه «محمد بن حسن صفار قمی» در کتاب بصایرالدرجات در این باره باب های زیادی گشوده و در هر کدام روایات فراوانی را گردآوری کرده است؛ عناوین برخی از این باب ها بدین قرارند: بابی در این باره که ائمه به همه زبان ها سخن می گویند، بابی در این باره که ائمه همه زبان ها را می شناسند، بابی در این باره که ائمه زبان پرندگان را می فهمند، بابی در این باره که ائمه زبان حیوانات را درمی یابند.(1)

علامه مجلسی نیز در این باره می نویسد:

اما اینکه ائمه علیهم السلام به همه زبان ها علم دارند، روایات آن نزدیک به حد تواتر است و با ضمیمه شدن روایات عامی که درباره علم امام است، مجالی برای شک در آن باقی نمی ماند.(2)

با وجود این چگونه احمد بصری جرأت کرده نویسندگان این کتب را که از استوانه های تشیع هستند، به بلاهت متصف کند و این روایات را متروک معرفی نماید. آیا این دلیلی جز آن ندارد که او برای خود شعری سروده که در قافیه آن مانده است و برای نجات از رسوایی بدیهی ترین امور را نیز منکر شده است.

اشتباه در جمع بین روایات مربوط به کشته شدن شیطان

از احمد بصری پرسش شده که درباره سرانجام شیطان دو روایت وجود دارد:

ص: 57


1- بصایرالدرجات، محمدبن حسن صفار، ص353-367.
2- بحارالانوار، علامه مجلسی، ج26، ص193.

بنابر یکی از آن ها او به دست امام مهدی علیه السلام کشته می شود و بنابر روایت دیگر به وسیلة پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، کدام یک از این دو روایت درست است؟

پاسخ احمد بصری این است که هر دو روایت درستند؛ زیرا روایت نخست به کشته شدن شیطان به دست امام مهدی علیه السلام در زمان ظهور ناظر است و چون شیطان از کسانی است که کافر محض است، براساس روایات هر کس کافر محض باشد، رجعت می کند، پس او هم رجعت می کند و در زمان رجعت که پس از مهدی بیست و چهارم است، به وسیله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کشته می شود.(1)

نقد و بررسی

پیش از نقد پاسخ احمد بصری بهتر است متن کامل دو روایتی که فرد پرسشگر به آنها اشاره کرده، بیان شود.

1.وهب بن جمیع، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألته عن إبلیس وقوله (رب فأنظرنی إلی یوم یبعثون قال فإنک من المنظرین إلی یوم الوقت المعلوم) أی یوم هو ؟ قال: یا وهب أتحسب أنه یوم یبعث الله الناس ؟ لا ولکن الله عز وجل أنظره إلی یوم یبعث قائمنا فیأخذ بناصیته فیضرب عنقه، فذلک الیوم هو الوقت المعلوم.(2)

2.عن عبد الکریم بن عمرو الخثعمی قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول إن إبلیس قال انظرنی إلی یوم یبعثون فأبی الله ذلک علیه فقال إنک من المنظرین إلی یوم الوقت المعلوم فإذا کان یوم الوقت المعلوم ظهر إبلیس لعنه الله فی جمیع أشیاعه منذ خلق الله آدم إلی یوم الوقت المعلوم وهی اخر کرة یکرها أمیر المؤمنین علیه السلام. فقلت: وانها لکرات؟

ص: 58


1- المتشابهات، احمدالحسن، ج4، ص296.
2- تأویل الآیات، شرف الدین الحسینی، ج2، ص509 – 510.

قال: نعم؛ انها لکرات وکرات. ما من امام فی قرن الا ویکر معه البر والفاجر فی دهره حتی یدیل الله المؤمن الکافر فإذا کان یوم الوقت المعلوم کر أمیر المؤمنین علیه السلام فی أصحابه وجاء إبلیس فی أصحابه ویکون میقاتهم فی ارض من أراضی الفرات یقال لها الروحا قریب من کوفتکم فیقتلون قتالا لم یقتتل مثله منذ خلق الله عز وجل العالمین فکأنی انظر إلی أصحاب علی أمیر المؤمنین قد رجعوا إلی خلفهم القهقری مائة قدم وکأنی انظر إلیهم وقد وقعت بعض أرجلهم فی الفرات فعند ذلک یهبط الجبار عز وجل فی ظلل من الغمام والملائکة وقضی الامر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بیده حربة من نور فإذا نظر إلیه إبلیس رجع القهقری ناکصا علی عقبیه فیقولون له أصحابه أین ترید وقد ظفرت فیقول انی أری مالا ترون انی أخاف الله رب العالمین فیلحقه النبی صلی الله علیه و آله و سلم فیطعنه طعنة بین کتفیه فیکون هلاکه وهلاک جمیع أشیاعه فعند ذلک یعبد الله عز وجل ولا یشرک به شیئا ...(1)

با دقت در این روایات روشن می شود که پاسخ احمد بصری به این پرسش اشتباه است؛ زیرا همچنان که در متن هر دو روایت به نقل از قرآن آمده است، شیطان از خداوند خواست او را تا روز قیامت مهلت دهد، ولی خداوند به او فرمود: «من تو را تا روز وقت معلوم مهلت خواهم داد؛ إنک من المنظرین إلی یوم الوقت المعلوم». نیازی به توضیح نیست که مهلت دادن به شیطان به این معنی است که او تا این روز زنده خواهد ماند و به اغواگری و گمراه کردن بنی آدم ادامه خواهد داد. این روز وقت معلوم که شیطان تا آن روز زنده خواهد ماند، براساس تفسیر احمد بصری از فرمایش امام صادق علیه السلام در روایت اول روز ظهور است و طبق

ص: 59


1- مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان الحلی، ص26 – 27.

روایت دوم روز رجعت است و این مساله قابل پذیرش نیست چرا که اگر شیطان تا روز رجعت مهلت داشته باشد نمی توان از مرگ او در زمان ظهور سخن گفت و اگر او در زمان ظهور از دنیا برود نمی توان ادعا کرد به شیطان تا روز رجعت مهلت داده شده است؛ بنابر این جمعی که احمد بصری بین روایات کرده اشتباه است و تفسیر او از روایات مورد نظردارای تعارض است و به تعبیر دیگر احمد بصری این نکته را درنیافته که نتوانسته تعارض بین روایات را حل کند و آن چه او گفته برای حل تعارض روایات کافی نیست.

به تعبیر دیگر، اگر حدیث دوم به طور مطلق از کشته شدن شیطان به دست پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سخن گفته بود، بدون اینکه در مقام تفسیر آیه ((فَأَنظِرْنِی

إِلَیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ)) باشد، جمعی که احمد بصری میان روایات کرده بود، قابل پذیرش بود؛ زیرا بنابر حدیث نخست به شیطان تا روز ظهور مهلت داده شده است و او در روز ظهور کشته خواهد شد و البته از آنجا که او از کفار محض است، دوباره در زمان رجعت زنده خواهد شد و بنابر حدیث دوم در روز رجعت دوباره از بین خواهد رفت؛ اما او از این نکته غفلت کرده است که روایت دوم نیز مانند روایت نخست در مقام تفسیر آیه (( قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ*قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ* إِلَیٰ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ)) است و در نتیجه روایت دوم نیز فقط از کشته شدن او در روز رجعت سخن نمی گوید، بلکه بر مهلت داشتن او تا آن روز نیز دلالت دارد؛ بنابراین براساس روایت دوم مهلت او نه در زمان ظهور که در زمان رجعت به پایان خواهد رسید؛ در نتیجه نمی توان از یک سو مدعی شد مهلت شیطان در روز رجعت تمام می شود و از سوی دیگر ادعا کرد او در روز ظهور به وسیله امام مهدی علیه السلام کشته خواهد شد و این نکته ظریفی است که احمد بصری از درک آن عاجز بوده و به همین دلیل برای حل تعارض ظاهری روایات راه حل ناکارآمدی ارائه کرده است

ص: 60

و این نکته را درنیافته با توجه به اینکه هر دو روایت در پی تفسیر این آیه هستند، راه حلی که او برای جمع روایات ارائه کرده، اشتباه است.

تفسیر اشتباه از حدیث بترالله عمره

در کتاب جواب المنیر یک نفر به احمد می گوید تو مدعی دروغ گویی هستی و او در پاسخ چنین می نویسد:

با چه حجت و دلیلی مرا متهم به دروغ و نفاق می کنی درحالی که در قرآن آیه ای است که اگر آن را خوانده بودی، قسم یاد نمی کردی و مرا تهدید نمی کردی و برایم خط ونشان نمی کشیدی. خداوند متعال فرمود: اگر (محمد) بعضی از گفته ها را به دروغ به ما نسبت دهد، دست راستش را می گیریم (او را به شدت بگیریم) و شاهرگش را می بریم و امام صادق علیه السلام فرمودند: این امر را غیر صاحبش ادعا نمی کند مگر اینکه خداوند عمرش را قطع می کند.(1)

از استشهاد به این روایت چنین برداشت می شود که احمد بصری مدعی است زنده بودنش دلیل بر راستی ادعای اوست؛ زیرا اگر به دروغ چنین ادعایی را کرده باشد، به گواهی این آیه و روایت باید مرده باشد.

ص: 61


1- فبای حجة و بای علم تتهمنی بالکذب و النفاق و فی القرآن آیة لو قراتها لما ارعدت و اقسمت و هددت ((وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَینَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ))؛(الحاقة(69) 47) و قال الامام الصادق علیه السلام:«انَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا یدَّعِیهِ غَیرُ صَاحِبِهِ إِلَّا بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَه»؛(الجواب المنیر، احمدالحسن، ج1، ص79).

نقد و بررسی

استدلال احمد بصری باطل و بی اساس است؛ زیرا با رجوع به کتاب های لغت و نیز روایات روشن می شود معنای «بتر الله عمره» این نیست که هر کس به دروغ مدعی امامت باشد به سرعت می میرد به ویژه اینکه تاریخ پاسخ احمد به این سؤال سال1426است که حدوداً شش سال از آغاز ادعای او می گذشته است.

اصل روایت مورد نظر او این است:

الْوَلِیدِ بْنِ صَبِیحٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یقُولُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا یدَّعِیهِ غَیرُ صَاحِبِهِ إِلَّا بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَه.

اکنون باید دید معنای «بتر اله عمره» چیست. «بتر» در لغت به معنای قطع شدن چیزی پیش از تمام شدن آن است. جوهری در این باره می نویسد: «بترت الشئ بترا: قطعته قبل الاتمام»(1) ابن منظور نیز می نویسد: «بترت الشئ بترا: قطعته قبل الإتمام».(2) «یقال بتر الشئ بترا من باب قتل: قطعه قبل الاتمام، ... وفی الحدیث "من سد طریقا بتر الله عمره" أی قصر علیه أجله وقطعه».(3)

بر اساس کلمات اهل لغت بتر به معنی قطع چیزی پیش از رسیدن آن به انتهایش است و قطع شدن چیزی قبل از تمام شدنش لزوما به این معنی نیست که این قطع در همان ابتدا اتفاق بیافتد، بلکه این معنی هم در صورتی که این قطع به سرعت اتفاق بیافتد، وجود دارد و هم در صورتی که این قطع زمان ببرد. البته مقصود این نیست که بتر در دو معنی به کار رفته، بلکه در همه موارد «بتر» به همان معنی قطع شدن چیزی پیش از پایان یافتن است؛ ولی این قطع از نظر

ص: 62


1- صحاح، جوهری، ج2، ص584.
2- لسان العرب، ابن منظور، ج4، ص37.
3- مجمع البحرین، شیخ الطریحی، ج1، ص50 -51.

خارجی می تواند به هر دوصورت واقع شود و این مطلب هم مقتضای لغت است، و هم در روایات به آن اشاره شده است. برای نمونه از مواردی که این قطع سریع رخ داده، می توان به این روایت اشاره کرد:

و قال علی بن أبی حمزة: ...فلمّا رآه أبو الحسن قال: یا یعقوب قدمت أمس و وقع بک و بین أخیک شی ء فی موضع کذا و کذا حتی شتم بعضکم بعضا، و لیس هذا من دینی و لا دین آبائی و لا نأمر بهذا أحدا فاتق اللّه وحده فإنّکما ستعاقبان بموت، أمّا أخوک فیموت فی سفره قبل أن یصل الی أهله، و ستندم أنت علی ما کان، و ذلک أنّکما تقاطعتما فبتراللّه أعمارکما.

قال الرجل: جعلت فداک فأنا متی أجلی. قال: کان قد حضر أجلک فوصلت عمّتک فی منزل کذا و کذا فأنسأاللّه فی أجلک عشرین سنة. قال: فلقیت الرجل قابل بمکّة فأخبرنی أنّ أخاه توفّی فی ذلک الوجه و دفنه قبل أن یصل الی أهله؛(1)

علی بن ابی حمزه می گوید: ... وقتی امام موسی بن جعفر علیه السلام او را دید، به او فرمود: ای یعقوب بن یزید! تو دیروز آمدی و میان تو و برادرت در فلان مکان، خصومتی رخ داد و کار به ناسزا گویی کشیده شد. این عمل شما از آیین ما نیست. و ما کسی را این چنین دستور نمی دهیم. از خدا بترس؛ زیرا شما به زودی به وسیله مرگ، از هم جدا خواهید شد. اما برادرت در مسافرتی قبل از آنکه به خانواده اش برسد، می میرد و تو از کرده خود پشیمان می شوی؛ چون شما از هم قطع رحم می کنید و به

ص: 63


1- دلایل الامامة، محمد بن جریر طبری، ص334.

هم پشت می نمایید، خداوند نیز عمر شما را قطع می کند. آن مرد پرسید: یا بن رسول اللَّه! اجل من چه وقت فرا خواهد رسید؟ فرمود: اجل تو هم رسیده بود؛ اما در فلان منزل، به عموی خود صله رحم کردی و خدا مرگ تو را تا بیست سال دیگر، به تأخیر انداخت. علی بن ابی حمزه می گوید: آن مرد را سال آینده در مکّه ملاقات کردم و به من گفت: برادرش قبل از اینکه به شهر خودش برسد، در راه مرد و همان جا دفنش کردند.

در روایتی دیگر چنین می خوانیم:

روی الحسین بن أبی العلاء قال: کنت عند أبی عبد اللّه علیه السلام إذ جاءه مولی له یشکو زوجته و سوء خلقها.فقال له أبو عبد اللّه علیه السلام ائتنی بها، فأتاه بها.فقال: ما لزوجک یشکوک؟ فقالت: فعل اللّه به و فعل. فقال لها أبو عبد اللّه علیه السلام: أما إنّک إن بقیت علی هذا لم تعیشین إلّا ثلاثة أیام. قالت: و اللّه لا ابالی إلّا أراه. فقال أبو عبد اللّه علیه السلام للزوج: خذ بیدها فلیس بینک و بینها أکثر من ثلاثة أیام، فلمّا کان الیوم الثالث دخل علینا الرجل. فقال أبو عبد اللّه علیه السلام: ما فعلت زوجتک؟قال: قد- و اللّه- دفنتها الساعة.قال: ما کان حالها؟قال أبو عبد اللّه علیه السلام: کانت متعدّیة علیه، فبتر اللّه عمرها؛(1)

حسین بن ابی العلا گفت: خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم. یکی از دوستان حضرت آمد و از بد اخلاقی زن خود شکایت کرد. امام علیه السلام فرمود: او را بیاور. وقتی آمد به او فرمود: چرا

ص: 64


1- همان، ص275.

شوهر خود را اذیت می کنی؟ گفت: خدا او را چنان و چنین کند. امام فرمود: اگر بر همین وضع بمانی سه روز دیگر زنده نخواهی ماند.زن در پاسخ گفت: بهتر، من نمیخواهم او را ببینم. امام علیه السلام رو به مرد نموده، فرمود: زنت را ببر؛ سه روز دیگر با هم هستید. روز سوم که شد، همان مرد آمد. فرمود: زنت چه شد؟ عرض کرد به خدا سوگند یک ساعت قبل او را دفن کردم. سؤال کردم: چطور زنی بود؟ فرمود: زنی متجاوز بر شوهرش بود، خداوند عمرش را قطع کرد.

از مواردی که قطع پس از مدت طولانی رخ داده و به آن «بتر» اطلاق شده، می توان به این حدیث اشاره کرد:

قَالَ أَبِو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: عَلَیکَ بِالْبِرِّ لِلْمُؤْمِنِینَ، فَإِنَّ الْإِنْسَانَ یکُونُ عُمُرُهُ ثَلَاثِینَ سَنَةً فَیکُونُ بَارّاً فَیجْعَلُهَا ثَلَاثَ وَ سِتِّینَ سَنَةً؛ وَ إِنَّ الْإِنْسَانَ یکُونُ عُمُرُهُ ثَلَاثَ وَ سِتِّینَ سَنَةً فَیکُونُ غَیرَ بَارٍّ، فَیبْتُرُ اللَّهُ عُمُرَهُ فَیجْعَلُهَا ثَلَاثِینَ سَنَةً؛(1)امام صادق علیه السلام فرمودند: بر تو باد به نیکی به مؤمنان چرا که گاهی انسان عمرش سی سال است و چون نیکی می کند، خداوند عمرش را به 63سال افزایش می دهد و گاهی انسان عمرش63سال است و چون اهل نیکی نیست، خداوند عمرش را کوتاه کرده و سی سال قرار می دهد.

در روایتی دیگر این چنین وارد شده است:

مَنْ سَدَّ طَرِیقاً بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ؛(2) هرکس راهی را ببندد، خداوند

ص: 65


1- همان، ص269.
2- من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 1، ص26.

عمرش را کوتاه می کند.

بدیهی است که هر کس راهی را ببندد، بلافاصله عمرش تمام نمی شود؛ بلکه مقصود این است که عمرش کوتاه می شود یعنی پیش از رسیدن به آن مقداری که در ابتدا برایش مقدّر شده بوده از دنیا می رود.

مجلسی اول نیز از این حدیث همین معنی را برداشت کرده و در شرح آن حدیث می نویسد:

و در حدیث دیگر وارد شده است که «هر که راهی را ببندد، حق سبحانه و تعالی عمر او را قطع کند و کوتاه گرداند».(1)

اینکه ایشان بلافاصله پس از تعبیر «قطع می کند» عبارت «کوتاه می گرداند» را آورده است، برای توضیح این معنی است که قطع به معنای کوتاه شدن است نه اینکه مرتکب این کار به سرعت می میرد.

این موضوع همچنین در روایتی دیگر به نقل از امام سجاد علیه السلام قابل مشاهده است. وقتی که ایشان به محمد حنفیه که مدعی جانشینی امام حسین علیه السلام بود، به وی نسبت به کوتاه شدن عمرش در نتیجه ادعای دروغین امامت هشدار می دادند:

أبی جعفر علیه السلام، قال: لما قتل الحسین بن علی علیه السلام، أرسل محمد بن الحنفیة إلی علی بن الحسین علیه السلام، فخلا به، ثم قال له: یابن أخی، قد علمت أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان جعل الوصیة و الإمامة من بعده لعلی بن أبی طالب علیه السلام، ثم إلی الحسن علیه السلام، ثم إلی الحسین علیه السلام. و قد قتل أبوک علیه السلام و لم یوص و إنا عمک و صنو أبیک و ولادتی من علی علیه السلام، فی سنی و قدمی أحق بها منک فی حداثتک، فلا تنازعنی الوصیة و الإمامة و لا تخالفنی، فقال له علی بن الحسین علیه السلام: یا عم! اتق الله و

ص: 66


1- لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، محمدتقی مجلسی، ج 1، ص301.

لا تدع ما لیس لک بحق، إنی أعظک أن تکون من الجاهلین. یا عم، إن أبی صلوات الله علیه أوصی إلی قبل أن یتوجه إلی العراق، و عهد إلی من ذلک قبل أن یستشهد بساعة و هذا سلاح رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عندی، فلا تعرض لهذا، فإنی أخاف علیک نقص العمر و تشتت الحال...؛(1) امام باقر علیه السلام فرمود: چون امام حسین علیه السلام کشته شد، محمد بن حنفیه، شخصی را نزد علی بن الحسین علیه السلام فرستاد که تقاضا کند با او در خلوت سخن گوید، سپس (در خلوت) به آن حضرت چنین گفت: پسر برادرم! می دانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وصیت و امامت را پس از خود به امیرالمؤمنین علیه السلام و بعد از او به امام حسن علیه السلام و بعد از او به امام حسین علیه السلام واگذاشت. و پدر شما کشته شد و وصیت هم نکرد، و من عموی شما و با پدر شما از یک ریشه ام و زاده علی علیه السلام هستم. من با این سن و سبقتی که بر شما دارم، از شما که جوانید به امامت سزاوارترم، پس با من در امر وصیت و امامت منازعه و مجادله مکن. علی بن الحسین علیه السلام به او فرمود: ای عمو از خدا پروا کن و چیزی را که حق نداری ادعا مکن. من تو را موعظه می کنم که مبادا از جاهلان باشی، ای عمو! همانا پدرم صلوات اللَّه علیه پیش از آنکه رهسپار عراق شود، به من وصیت فرمود و ساعتی پیش از شهادتش نسبت به آن با من عهد کرد.این سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است نزد من، متعرض این امر مشو که می ترسم عمرت کوتاه و حالت پریشان شود.

ص: 67


1- الکافی، ج1، ص348.

افزون بر این روایات نمونه های تاریخی نیز نشان می دهد که واژة «بتر» به معنی این نیست که مدعی امامت فوراً جانش گرفته شود، بلکه معنای «بتر الله عمره» همان چیزی است که گذشت؛ یعنی عمر مدعی پیش از به انتها رسیدن پایان یابد. برای نمونه محمد علی باب که مدعی مهدویت بود، در سال 1259 ادعای خود را آغاز کرد و در سال 1265 اعدام شد و یا محمد بن عبدالله بن الحسن در سال 127 در ابواء سخنرانی کرد و ادعای مهدویت نمود؛ درحالی که در سال 145 کشته شد.(1)

بنابراین، معنای روایت مورد استناد احمد بصری این نیست که هر کس ادعای امامت کرد، بلافاصله جانش گرفته می شود.

درنتیجه احمد بصری از سر نادانی گمان کرده که معنی حدیث این است که هر کس به دروغ ادعای امامت کند، بلافاصله می میرد و به همین دلیل زنده بودن خود را دلیل بر درستی ادعای خود گرفته، درحالی که «بتر الله عمره» به معنی مرگ سریع نیست و به معنی پایان یافتن عمر پیش از رسیدن به نهایت خود است، پس اینکه احمد در فهم معنی حدیث به خطا رفته، دلیلی جز نادانی او ندارد.

آنچه گذشت، ناظر به بخش دوم کلام احمد بصری بود؛ اما در ارتباط با بخش نخست ادعای او یعنی استناد به آیه شریفه (( وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَینَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ))(2) باید گفت:

اساساً موضوع این آیه نه هر مدعی دروغین و بلکه پیامبری است که از پیش پیامبری او ثابت شده باشد. تأمل در آیات پیشین این آیه این مطلب را به خوبی

ص: 68


1- عباسیان از بعثت تا خلافت، محمد الله اکبری، ص92-95.
2- الحاقة(69)، 47.

روشن می کند.

((إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلًا مَّا تُؤْمِنُونَ وَلَا بِقَوْلِ کَاهِنٍ قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَینَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ))(1)

چنان که ملاحظه می شود، آیات آغازین به این مطلب اشاره می کند که این قرآن سخن پیامبر گرانقدر است و سخن شاعر و کاهن نیست، بلکه کتابی است که از سوی خداوند فروفرستاده شده است و در ادامه چنین آمده است که اگر این رسول یعنی همان رسول کریمی که کتابش از سوی رب العالمین آمده، به دروغ چیزی را به ما نسبت بدهد، رگ گردن او را قطع می کنیم، بنابراین معنی آیه مورد نظر این است که اگر پیامبری که پیامبری اش با فرستادن معجزه از سوی خداوند تایید شده، به دروغ چیزی را به خدا نسبت دهد خداوند، رگ گردنش را قطع خواهد کرد؛ زیرا وقتی پیامبر به خدا چیزی را نسبت بدهد، سکوت خداوند نسبت به سخن دروغ او تأیید سخن اوست. آیت الله خویی در این باره چنین می نویسد:

و خداوند سبحان با این فرمایش خود(( وَلَوْ

تَقَوَّلَ عَلَینَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ)) به این مطلب اشاره کرده است و مقصود این آیه شریف این است که محمد صلی الله علیه و آله که نبوتش را ثابت کردیم و برای تصدیقش معجزه نشان دادیم، ممکن نیست که برخی مطالب را به ما ببندد و اگر چنین کند، دست راستش را می گیریم و رگ گردنش را قطع می کنیم؛ چرا که سکوت ما در برابر چنین مطالبی تصدیق ما نسبت به آنها و داخل کردن باطل در شریعت هدایت است. از

ص: 69


1- الحاقة(69)، 40-46.

این رو بر ما واجب است که شریعت را در مرحله بقا حفظ کنیم، هم چنان که در مرحله حدوث محافظت از آن واجب بود.(1)

و علامه طباطبایی می نویسد:

و تهدید در این آیه متوجه پیامبری است که در رسالتش راستگو باشد. اگر چنین پیامبری چیزی را به خداوند ببندد و آنچه از خداوند نیست را به او نسبت دهد و مقصود هر مدعی نبوتی که با ادعای نبوت و اخبار از سوی خداوند به خداوند متعال افترا می زند، نیست.(2)

به این مطلب در برخی از روایات نیز اشاره شده است.

محمد بن الفضیل، عن أبی الحسن الماضی علیه السلام، ... قال: قلت: وما هو بقول شاعر قلیلا ما تؤمنون؟ قال: قالوا: إن محمدا کذاب علی ربه وما أمره الله بهذا فی علی، فأنزل الله بذلک قرآنا فقال: (إن ولایة علی) تنزیل من رب العالمین ولو تقول علینا (محمد) بعض الأقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین ثم عطف القول فقال: إن (ولایة علی)

ص: 70


1- «وقد أشار سبحانه إلی هذا المعنی بقوله فی کتابه الکریم: ولو تقول علینا بعض الأقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین والمراد من الآیة الکریمة أن محمدا الذی أثبتنا نبوته، وأظهرنا المعجزة لتصدیقه، لا یمکن أن یتقول علینا بعض الأقاویل، ولو صنع ذلک لاخذنا منه بالیمین، ولقطعنا منه الوتین، فإن سکوتنا عن هذه الأقاویل إمضاء منا لها، وإدخال للباطل فی شریعة الهدی، فیجب علینا حفظ الشریعة فی مرحلة البقاء، کما وجب علینا فی مرحلة الحدوث»؛(البیان فی تفسیر القرآن، خوئی، ص36).
2- «وذلک أن التهدید فی الآیة متوجهة إلی الرسول الصادق فی رسالته لو تقول علی الله ونسب إلیه بعض ما لیس منه لا مطلق مدعی النبوة المفتری علی الله فی دعواه النبوة وإخباره عن الله تعالی»؛ (المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبائی، ج19، ص 405).

لتذکرة للمتقین (للعالمین) وإنا لنعلم أن منکم مکذبین وإن (علیا) لحسرة علی الکافرین؛(1)محمد بن فضیل می گوید از حضرت ابوالحسن علیه السلام پرسش کردم از معنی این آیه: و آن سخن شاعر نیست، شما اندکی ایمان می آورید. فرمود: آنها گفتند: محمد به پروردگارش دروغ بسته و خدا او را درباره علی چنین دستوری نداده است. پس خدا آیه ای فرستاد و فرمود: همانا (ولایت علی) از جانب پروردگار جهانیان نازل شده است. اگر (محمد) بعضی از گفته ها را به دروغ به ما نسبت دهد، دست راستش را می گیریم (او را به شدت می گیریم) و شاهرگش را می بریم. سپس سخن را متوجه این موضوع کرده و فرموده است: همانا (ولایت علی) یادآوری است برای پرهیزگاران (جهانیان) و ما می دانیم که بعضی از شما تکذیب کنندگانید و همانا (علی) مایه افسوس کافران است.

بنابراین براساس تفسیر امام، این آیات درباره مسلمانانی است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به پیامبری قبول داشتند؛ ولی زیر بار ولایت امیر مؤمنان علیه السلام نمی رفتند. خداوند متعال در این آیه می فرماید: «اگر محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف - که پیامبر خداست - به دروغ ادعای امامت امیرالمومنین علیه السلام را بکند، خداوند رگ گردنش را قطع خواهد کرد». بنابراین موضوع این آیه هر کسی با هر خصوصیتی نیست، بلکه موضوع آیه محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر خداست، کسی که پیامبری او به وسیلة معجزه ثابت شده و اگر به دروغ چیزی را به خداوند نسبت دهد، به صورت طبیعی مردم آن را باور خواهند کرد و سکوت خداوند موجب گمراهی آنان خواهد شد، در نتیجه

ص: 71


1- الکافی، کلینی، ج1، ص432.

خداوند باید درباره دروغ او موضعی سخت اتخاذ کند.

به این ترتیب استناد احمد به این آیه برای اثبات درستی ادعایش مثل استناد به روایت پیشین باطل است؛ چرا که وقتی فرد پرسشگر به احمد اعتراض می کند که تو فریبکار و دروغ گو هستی، معنی اعتراض او این است که برای من هنوز فرستاده بودن تو از سوی خداوند ثابت نشده و وقتی هنوز پیامبری کسی ثابت نشده باشد، دروغ بستن او به خدا عذابی الهی را در پی نخواهد داشت و در نتیجه از اینکه احمد از شرّ عذاب الهی ایمن مانده نمی توان صحت ادعای او را ثابت کرد.

آنچه گذشت سخن احمد الحسن در کتاب جواب المنیر بود که وی در سال1426در پاسخ به سؤالی چنین نگاشته بود، اما در سال 1433 یعنی هفت سال بعد وی در نوشته ای دیگر تقریر دیگری از ادعای یاد شده ارائه کرده است. او در مقام اثبات حدیث وصیت چنین نوشته است:

توصیف وصیت به وصف نگهدارنده همیشگی از گمراهی باعث می شود محال باشد که مدعی دروغ گویی آن را ادعا کند و هر کس بگوید ممکن است دروغ گویان مدعی وصیت شوند خداوند را متهم کرده که او عاجز است از حفظ نوشته ای که آن را این چنین توصیف کرده: هر کس به آن تمسک جوید، نگهدارنده او از گمراهی است. یا اینکه خداوند را متهم به دروغ می کند؛ چرا که خداوند فرموده آن نوشته تا ابد نگهدارنده از گمراهی است در حالی که طبق سخن مدعی چنین نیست و یا خداوند را متهم به جهل کرده است؛ چراکه خداوند در حالی که نسبت به صفت آن نوشته جاهل بود، آن را به وصفی توصیف کرده که در آن موجود نیست و حاشا که چنین باشد.

ص: 72

او منزه است از این اوصاف و بزرگتر است از آنچه که ستمگران درباره اش می گویند؛ از این رو باید خداوند دانای قادر راستگوی حکیم مطلق نصی را که توصیف کرده به اینکه نگهدارنده از گمراهی هر کسی است که به آن تمسک جوید را به گونه ای محافظت کند که از شرّ ادعای دروغ گویان در امان باشد تا اینکه صاحب اصلی آن به آن تمسک نماید و غرض از آن برآورده شود و الا اگر جز این باشد، خداوند نادان یا عاجز یا دروغ گوی فریبکاری خواهد بود که تمسک کنندگان به سخنش را در باطل می افکند ... .(1)

مقصود او از این عبارات این است که پیامبر گرامی اسلام در اواخر حیات شریفشان در آن مجلس معروف فرمودند: «ایِتوُنی اکتُبُ لَکُم کِتاباً لَن تَضَلّوا بَعدَهَ ابَدا» و البته عمر از این مانع شد که پیامبر آنچه می خواستند را بفرمایند: اما آن حضرت در شب رحلت مقصود خود را بیان فرمودند. مقصود آن حضرت از نوشته ای که مانع گمراهی است، همان مطالبی است که در حدیث وصیت آمده است؛ پس حدیث وصیت همان چیزی است که فرمودند «اگر به آن تمسک

ص: 73


1- «وصف الرسول بانه عاصم من الضلال ابدا یجعل من المحال ان یدعیه مبطل و من یقول ان ادعائه من المبطلین ممکن فهو یتهم الله سبحانه بالعجز عن حفظ کتاب وصفه بانه عاصم من الضلال لمن تمسک به او یتهم الله بالکذب لانه وصف الکتاب بانه عاصم من الضلال ابدا و من ثم لم یکن کذلک او یتهم الله بالجهل لانه وصفه بوصف لاینطبق علیه جاهلا بحاله و حاشاه سبحانه من هذه الاوصاف و تعالی الله عما یقول الجاهلون علوا کبیرا فلا بد ان یحفظ العالم القادر الصادق الحکیم المطلق سبحانه النص - الذی وصفه بانه عاصم من الضلال لمن تمسک به - من ادعاء المبطلین له حتی یدعیه صاحبه و یتحقق الغرض منه و الا لکان جاهلا او عاجزا و او کاذبا مخادعا و مغریا للمتمسکیین بقوله باتباع الباطل...»؛ (الوصیة المقدسة، احمدالحسن، ص18).

جویید، هیچ گاه گمراه نمی شوید»؛ در نتیجه حدیث وصیت به گونه ای است که فقط صاحب آن به آن استناد می کند و خداوند از این مانع می شود که مدعیان دروغین به آن استناد کنند و الا اگر این گونه نباشد توصیف آن به «لَن تَضلّوا بَعدَهُ اَبَدا» لغو خواهد بود و از آنجا که احمد بصری برای اولین بار به آن استناد کرده، پس او مصداق شخصیتی است که حدیث وصیت به آن اشاره دارد. او در ادامه این ادعا را به قرآن مستند می کند و می نویسد:

و خداوند در قرآن و بر اساس روایات اهل بیت متکفل شده است که نص الهی را در برابر ادعای اهل باطل محافظت کند، پس اهل باطل از ادعای آن بازداشته می شوند و این کار برای آنان غیرممکن است، همچنان که خداوند می فرماید: «اگر (محمد) بعضی از گفته ها را به دروغ به ما نسبت دهد، دست راستش را می گیریم و شاهرگش را می بریم» مقصود این آیه دروغ بستن به خدا از طریق ادعای آن سخن خداوند است که حجت با آن تمام می شود. در چنین فرضی حتماً خداوند دخالت می کند و از آن سخن الهی که حجت با آن تمام می شود، دفاع می کند. آن سخن الهی نص الهی است که خلیفه خداوند برای تشخیص جانشین خود ارائه می کند و توصیف شده به اینکه نگهدارنده از گمراهی است؛ چرا که عدم دخالت خداوند مخالف با حکمت است.(1)

ص: 74


1- «و قد تکفل الله فی القرآن و فیما روی عنهم علیه السلام بحفظ النص الالهی من ان یدعیه اهل الباطل فاهل الباطل مصروفون عن ادعائه فالامر ممتنع کما قال تعالی ولو تقول علینا بعض الأقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین ...المراد التقول علی الله بادعاء القول الالهی التی تقام به الحجة عندها یتحتم ان یتدخل الله لیدافع عن القول الالهی الذی تقام به الحجة و هو النص الالهی الذی یوصله خلیفة الله لتشخیص من بعده و الموصوف بانه عاصم من الضلال حیث ان عدم تدخله سبحانه مخالف للحکمه»؛ (الوصیة المقدسه، احمدالحسن، ص19).

نقد و بررسی

این استدلال بر این اساس پایه گذاری شده بود که چون در این روایت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: «اِن تَمَسَّکتُم بِه لَن تَضِلّوا اَبداً»؛ لازمه گمراه نشدن این است که اهل باطل نتوانند به آن تمسک کنند؛ در پاسخ باید گفت:

اولاً، آنچه به «عاصم من الضلال» توصیف شده، چیزی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روز پنجشنبه می خواستند بنویسند و عمر از آن جلوگیری کرد، اما وصیتی که در شب رحلت یعنی شب دوشنبه فرمودند، به عاصم من الضلال متصف نشده؛ در نتیجه این ادعا که «عاصم من الضلال» وصف وصیت شب رحلت است، خود ابتدای ادعاست که باید ثابت شود، به ویژه باید توجه کرد که اگر وصف «عاصم من الضلال» چنین کارکرد مهمی داشت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می بایست در هنگام وصیت دوباره تأکید می فرمودند که این وصیتی که می خواهم بکنم «عاصم من الضلال» است. روشن است که بیان این مطلب زحمت چندانی نداشت؛ بنابراین قاعدتاً پیامبر گرامی اسلام نسبت به بیان آن اهتمام می کرد. خلاصه مطلب اینکه احمد بصری ادعای بزرگ خود را براساس توصیف وصیت به «عاصم من الضلال» بنیان نهاده ، در حالی که وصیت چنین وصفی ندارد و آنچه توصیف به «عاصم من الضلال» شده است برای احمد بصری سودی ندارد.

ثانیاً، آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به «عاصم من الضلال» توصیف کردند و نیت بیان آن را داشتند و عمر از بیان آن مانع شد را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از خارج شدن منافقین از آن جلسه بیان فرمودند. شرح ماجرا به این قرار است که سلیم بن قیس

ص: 75

هلالی از سلمان چنین روایت می کند:

سمعت علیا علیه السلام - بعد ما قال ذلک الرجل ما قال وغضب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ودفع الکتف - : ألا نسأل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عن الذی کان أراد أن یکتب فی الکتف مما لو کتبه لم یضل أحد ولم یختلف اثنان ؟ فسکت حتی إذا قام من فی البیت وبقی علی وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام وذهبنا نقوم أنا وصاحبی أبوذر والمقداد، قال لنا علی علیه السلام: إجلسوا. فأراد أن یسأل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ونحن نسمع، فابتدأه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقال: یا أخی، أما سمعت ما قال عدو الله ؟ أتانی جبرئیل قبل فأخبرنی أنه سامری هذه الأمة وأن صاحبه عجلها، وأن الله قد قضی الفرقة والاختلاف علی أمتی من بعدی، فأمرنی أن أکتب ذلک الکتاب الذی أردت أن أکتبه فی الکتف لک وأشهد هؤلاء الثلاثة علیه، ادع لی بصحیفة. فأتی بها، فأملی علیه أسماء الأئمة الهداة من بعده رجلا رجلا وعلی علیه السلام یخطه بیده. وقال صلی الله علیه و آله و سلم : إنی أشهدکم إن أخی و وزیری و وارثی و خلیفتی فی أمتی علی بن أبی طالب، ثم الحسن ثم الحسین ثم من بعدهم تسعة من ولد الحسین. ثم لم أحفظ منهم غیر رجلین علی ومحمد، ثم اشتبه الآخرون من أسماء الأئمة علیهم السلام، غیر أنی سمعت صفة المهدی وعدله وعمله وأن الله یملأ به الأرض عدلا کما ملئت ظلما وجورا. ثم قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم : إنی أردت أن أکتب هذا ثم أخرج به إلی المسجد ثم أدعو العامة فأقرأه علیهم وأشهدهم علیه. فأبی الله وقضی ما أراد. ثم قال سلیم: فلقیت أباذر والمقداد فی إمارة عثمان فحدثانی. ثم لقیت علیا علیه السلام بالکوفة والحسن والحسین علیهما السلام فحدثانی به سرا ما زادوا ولا نقصوا کأنما

ص: 76

ینطقون بلسان واحد؛(1)سلیم بن قیس می گوید: از سلمان شنیدم که می گفت: بعد از آنکه آن مرد (عمر) آن سخن را گفت و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم غضبناک شد و «کتف» را رها کرد، از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدم که فرمود: آیا از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نپرسیم چه مطلبی می خواست در کتف بنویسد که اگر آن را می نوشت، احدی گمراه نمی شد و دو نفر هم اختلاف نمی کردند؟من سکوت کردم تا کسانی که در خانه بودند برخاستند و فقط امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام باقی ماندند. من و دو رفیقم ابوذر و مقداد هم خواستیم برخیزیم که علی علیه السلام به ما فرمود: بنشینید.حضرت می خواست از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بپرسد و ما هم می شنیدیم، ولی خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابتدا فرمود: برادرم، نشنیدی دشمن خدا چه گفت؟! جبرئیل کمی قبل از این نزد من آمد و به من خبر داد که او سامری این امّت است و رفیقش گوساله آن است، و خداوند تفرقه و اختلاف را بعد از من بر امّتم نوشته است. لذا جبرئیل به من دستور داد بنویسم آن نوشته ای را که می خواستم در کتف بنویسم و این سه نفر را بر آن شاهد بگیرم. برایم ورقه ای بیاورید. برای حضرت ورقه ای آوردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نام امامان هدایت کننده بعد از خود را یکی یکی املا می فرمود و علی علیه السلام به دست خویش می نوشت. همچنین فرمود: من شما را شاهد می گیرم که برادرم، وزیرم، وارثم و خلیفه ام در امّتم علی بن ابی طالب است و سپس حسن و بعد حسین و بعد از آنان نه نفر از فرزندان حسین.

راوی می گوید: از نام امامان جز دو نفر به نام «محمد» و «علی»

ص: 77


1- کتاب سلیم بن قیس، ص 398 - 400.

به یادم نماند و در نام بقیه ائمه علیهم السلام به اشتباه افتادم، ولی توصیف حضرت مهدی و عدالت او و برنامه اش را شنیدم و اینکه خداوند به دست او زمین را پر از عدل و داد می کند، همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من خواستم تا این را بنویسم، سپس آن را به مسجد ببرم و عموم مردم را دعوت کنم و آن را برایشان بخوانم و آنان را بر آن شاهد بگیرم. ولی خداوند نخواست و آنچه اراده کرده بود مقدر نمود. سلیم می گوید: در زمان حکومت عثمان با ابوذر و مقداد ملاقات کردم، و آنان همین مطلب را برایم نقل کردند.

سپس امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را در کوفه ملاقات کردم. آنان هم به طور سرّی همین مطلب را برایم نقل کردند و هیچ کم و زیادی نکردند، گویی با یک زبان سخن می گفتند.

چنان که ملاحظه شد، آنچه را پیامبر گرامی اسلام به «عاصم من الضلال» توصیف کردند و نیت بیان آن را داشتند، در همان روز پنجشنبه در مجلس خصوصی بیان فرمودند و در آن هیچ سخنی از مهدیان دوازدهگانه و احمد بصری نیست و آنچه به نام حدیث وصیت معروف شده و در آن از مهدیان دوازدهگانه و احمد سخن گفته شده، در شب رحلت یعنی شب دوشنبه ایراد شده و در آن سخنی از «عاصم من الضلال» بودن نیست، بنابراین؛ این ادعای احمد بصری که وصف «عاصم من الضلال» برای وصیت موجب می شود تا کسی نتواند به دروغ به آن تمسک کند، از اساس با مشکل روبروست؛ چرا که وصیت مورد نظر احمد بصری اساساً به عاصم من الضلال، متصف نشده است.

ص: 78

ثالثاً، اصل این استدلال که چون در این روایت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نامه ای که می خواستند بنویسند را به این صورت توصیف فرموده اند که «اِن تَمَسَّکتُم بِه لَن تَضِلّوا اَبَدا» لازمه گمراه نشدن این است که اهل باطل نتوانند به آن تمسک کنند نیز باطل است، چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره قرآن(1) و سنت(2)

نیز تعبیر «مَا اِن تَمَسَّکتُم بِهِ لَن تَضِلّوا ابداً» را به کار برده اند؛ با وجود این در تاریخ شخصیت ها، مذاهب و فرقه های بسیاری وجود داشته اند که از قرآن و سنت به نفع مطامع خود بهره برده اند و آن را به سود خود تفسیر کرده اند؛ بنابراین اگر چیزی به وصف «اِن تَمَسّکتُم بِهِ لَن تَضلّوا» توصیف شد، به این معنی نیست که خداوند به صورت معجزه آسا از سوء استفاده اهل باطل جلوگیری می کند بلکه به این معنی است که اگر انسان ها به مصداق های واقعی آنچه پیامبر فرموده اند، تمسک کنند از گمراهی در امان خواهند بود. آنچه گفته شد را می توان با این مثال عرفی توضیح داد که وقتی طبیب ماهری نسخه ای می نویسد و ادعا می کند که هر کس به این نسخه عمل کند، شفا می یابد؛ بدیهی است که نسخه کاغذی از آن جهت که یک تکه کاغذ است مایه شفا نخواهد بود بلکه استفاده از داروهایی که در این نسخه نام برده شده، آن هم داروهای واقعی و نه داروهای بدلی و تقلبی؛ موجب بهبودی بیمار خواهد شد. در روایت مورد نظر نیز پیامبر گرامی اسلام فرموده اند من نامه ای برایتان می نویسم که اگر به آن عمل کنید هرگز گمراه نمی شوید؛ روشن است که آنچه مایه نجات از گمراهی است نامه بماهونامه یعنی یک تکه کاغذ یا پوست نیست، بلکه عمل به محتوای نامه است؛ یعنی شناخت اشخاصی که در این نامه از آن ها یاد شده و ایمان و پیروی از آنان هم چنان که آنچه مایه نجات از گمراهی است، شناخت معارف حقیقی قرآن و عمل به آن است و نه تفاسیر و برداشت های بی

ص: 79


1- الکافی، ج1،ص294.
2- کمال الدین و تمام النعمة، ص235.

اساس. بنابراین اگر آن حضرت نجات از گمراهی را برای متمسکین به نامه تضمین کرده اند، مقصود این نیست که خداوند به صورت معجزه آسا از ادعای مدعیان دروغین جلوگیری می کند، بلکه مقصود این است که شما اگر مصادیق واقعی شخصیت های نام برده شده در این نامه را شناسایی کنید و از آن ها پیروی نمایید، بی تردید از گمراهی نجات می یابید. خلاصه سخن اینکه «عاصم از ضلال» بودن این نامه در تمسک به نامه و عمل به محتوای آن ریشه دارد نه اینکه چون مدعیان دروغین نمی توانند به آن تمسک کنند، پس «عاصم از ضلال» است.

رابعاً، همانطور که گذشت آیه مورد نظر احمد بصری ناظر است به رسولی که رسالتش ثابت شده باشد و این ادعا که خداوند در قرآن به عهده گرفته است که نص الهی را از اینکه اهل باطل آن را ادعا کنند محافظت نماید ادعایی بی دلیل است و در هیچ جای قرآن چنین چیزی وجود ندارد و برداشتی که احمد بصری از این آیه کرده هیچ نسبتی با آیه مورد نظر ندارد. چنانچه پیش از این گذشت، آیه معنی روشن و شفافی دارد و می فرماید اگر رسول ما چیزی را به دروغ به ما نسبت دهد، به اقتضای رسالتش مردم سخنش را درست می پندارند؛ بنابراین خداوند باید در چنین شرایطی دخالت کند و با فرستادن عذاب بر پیامبر مردم را از انحراف نجات دهد. این معنی کاملاً شفاف و روشن است و ربط دادن آن به این مطلب که اگر نصی از سوی خداوند باشد که حجت با آن تمام می شود، کسی نمی تواند به دروغ آن نص را بر خود تطبیق کند، چیزی جز پیچاندن و منحرف کردن مطلب برای فریب مخاطب نیست.

اشتباه در استدلال به روایت امام صادق علیه السلام

احمد بصری می نویسد:

یک نفر از شیخ علی کورانی در برنامه ای که در شبکه ماهواره ای سحر پخش

ص: 80

می شد، پرسید: مقصود ازاین روایت چیست؟

أبی بکر الحضرمی، قال: دخلت أنا وأبان علی أبی عبد الله علیه السلام وذلک حین ظهرت الرایات السود بخراسان، فقلنا: ما تری ؟ فقال: اجلسوا فی بیوتکم فإذا رأیتمونا قد اجتمعنا علی رجل فانهدوا إلینا بالسلاح.(1)

در حالی که ما می دانیم کسی که قائم بالسیف است، امام است یا کسی که شبیه اوست و همه ائمه تا امام حسن عسکری علیه السلام در زمان ظهور از دنیا رفته اند، در نتیجه اجتماع ائمه جز در خواب امکان پذیر نخواهد بود. بر این اساس، آیا این روایت به خوابی که بسیاری از مردم دیده اند و در این خواب ها پیامبر و حضرت زهرا و ائمه(همگی) فرموده اند احمد الحسن حق است، اشاره ندارد؟

شیخ کورانی در پاسخ این پرسش چنین گفته که مقصود اجتماع بنی فاطمه است، یعنی بزرگان هاشمی.

احمد بصری پس از نقل پاسخ استاد کورانی و در مقام نقد کلام ایشان می نویسد:

سبحان الله گویا شیخ کورانی نمی داند که هم چنان که در روایات تصریح شده، بسیاری از بزرگان هاشمی امام را یاری نمی کنند؛ به عنوان نمونه یکی از آنها را می آوریم. ابوخالد کابلی گوید: هنگامی که علیّ بن الحسین علیهما السلام درگذشت، من خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم و به آن حضرت عرض کردم: فدایت گردم تو می دانی که من جز پدرت کسی را نداشتم و انس مرا با او و وحشت مرا از مردم می دانی، فرمود: راست می گویی ای ابا خالد. ولی چه می خواهی بگویی؟ عرض کردم: فدایت گردم،

ص: 81


1- کتاب الغیبة، محمد بن إبراهیم النعمانی، ص 203.

پدرت صاحب این امر را به گونه ای برایم توصیف کرده بود که اگر در راهی او را می دیدم، حتما دستش را می گرفتم، فرمود: دیگر چه می خواهی بگویی ای ابا خالد؟ عرض کردم: می خواهم نام او را برایم بگویی (فاش سازی) تا او را به نامش بشناسم. فرمود: به خدا سوگند، ای ابا خالد سؤال زحمت انگیز و مشقّت آوری از من پرسیدی و از امری از من سؤال کردی که [هرگز آن را به هیچ کس نگفته ام و] اگر من آن را به کسی گفته بودم، مسلّماً به تو می گفتم، تو از چیزی مرا پرسش می کنی که اگر بنی فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند که او را تکّه تکّه کنند.(1)

نقد و بررسی

از اینکه احمد بصری ماجرای یاد شده را نقل کرده و از آن دفاع کرده، روشن می شود که به نظر وی روایت ابی بکر حضرمی مربوط به حضرت مهدی علیه السلام است. چنانچه فرد پرسشگر نیز چنین برداشتی از روایت داشته و سؤال او از استاد

ص: 82


1- «سبحان الله و کان الشیخ الکورانی لایعلم ان کثیرا من السادة الهاشمیین لاینصرون الامام کما نصت روایات علی ذلک و هذا مثال منها فقط أبی الخالد الکابلی، قال: " لما مضی علی بن الحسین علیه السلام دخلت علی محمد بن علی الباقر علیه السلام، فقلت له: جعلت فداک، قد عرفت انقطاعی إلی أبیک وأنسی به ووحشتی من الناس . قال: صدقت - یا أبا خالد - فترید ماذا ؟ قلت: جعلت فداک، لقد وصف لی أبوک صاحب هذا الأمر بصفة لو رأیته فی بعض الطرق لأخذت بیده . قال: فترید ماذا، یا أبا خالد ؟ قلت: أرید أن تسمیه لی حتی أعرفه باسمه . فقال: سألتنی والله - یا أبا خالد - عن سؤال مجهد، ولقد سألتنی عن أمر ما کنت محدثا به أحدا، ولو کنت محدثا به أحدا لحدثتک، ولقد سألتنی عن أمر لو أن بنی فاطمة عرفوه حرصوا علی أن یقطعوه بضعة بضعة»؛(النصیحة الی طلبة الحوزات، احمدالحسن، ص14).

کورانی هم بر اساس همین برداشت از روایت است، در حالی که هیچ دلیلی وجود ندارد که این روایت به زمان ظهور و نشانه های آن ناظر باشد، بلکه ظاهر روایت این است که به حرکت هایی ناظر است که به نام «الرضا من آل محمد» در زمان بنی العباس انجام می پذیرفت و امام در این روایت می فرمایند: شما به اجابت دعوت هیچ کسی که در این زمان دست به قیام می زند مجاز نیستید مگر کسی که همه خاندان پیامبر بر آن اتفاق نظر داشته باشند.(1)

بنابراین ربط دادن این روایت به امام مهدی وا دعای اینکه مقصود از اجتماع بنی هاشم اجتماع در خواب است، چنانچه احمد بصری گمان کرده، ادعایی بدون دلیل و غیرقابل اثبات است.

برداشت نادرست از حدیث امام باقر علیه السلام

با دقت در عبارتی که پیش از این گذشت، روشن می شود که احمد بصری باز هم مرتکب اشتباه شده است؛ زیرا او ادعا می کند که مدلول روایت امام باقر علیه السلام این است که در عصر ظهور هاشمیین با امام مهدی به مخالفت برخواهند خواست و به همین دلیل به تصور وی این سخن استاد کورانی که مقصود از «اجتمعنا علی رجل» در کلام امام صادق علیه السلام اجتماع بنی هاشم است، اشتباه است؛ در حالی که با دقت در حدیث امام باقر علیه السلام روشن می شود که اساساً زمان این روایت نه آینده بلکه گذشته است؛ چرا که «لو» حرف شرط برای زمان گذشته است «لو أن بنی فاطمة عرفوه حرصوا علی أن یقطعوه بضعة بضعة» و در نتیجه این روایت بر مخالفت هاشمیین با امام در زمان ظهور دلالت ندارد، بلکه فرمایش امام ناظر به دشمنی برخی از فاطمیین آن عصر و پیش از آن با امام مهدی علیه السلام است، یعنی

ص: 83


1- المهدویة الخاتمة، سید ضیاء خباز، ج2، ص173.

آنها این قدر با امام دشمنی دارند که اگر او را یافته بودند، حتماً وی را به قتل می رساندند و نیازی به توضیح نیست که هم چنان که در علم نحو بیان شده است، واژه «لو» برای امتناع جزا در زمان ماضی به دلیل امتناع شرط است؛ یعنی کشته شدن امام به وسیله بنی فاطمه در گذشته غیر ممکن بوده است، چرا که دست یافتن آن ها به آن حضرت غیرممکن بوده است. بله، اگر تعببیر امام این بود که «اِذا عَرَفوُه حَرَصُوا عَلی اَن یَقطَعُوه»، برداشت احمد بصری درست بود؛ زیرا «اذا» حرف شرط برای زمان آینده است اما عبارت روایت چنین نیست. بنابراین احمد بصری از ترجمه درست این روایت عاجز بوده است و گمان کرده معنی آن مخالفت بنی هاشم با امام مهدی علیه السلام در زمان ظهور است.

تفسیر اشتباه امام مجهول

یک نفر از احمد بصری می پرسد که مقصود از امام مجهول در حدیث زیر که امام صادق علیه السلام آن را از امیرالمومنین علیه السلام روایت کرده اند، چه کسی است؟ ... إذا خربت البصرة، وقام أمیر الامرة، فحکی علیه السلام حکایة طویلة. ثم قال: إذا جهزت الألوف، وصفت الصفوف، وقتل الکبش الخروف هناک یقوم الآخر، ویثور الثائر، ویهلک الکافر، ثم یقوم القائم المأمول، والامام المجهول، له الشرف والفضل، وهو من ولدک یا حسین لا ابن مثله یظهر بین الرکنین فی دریسین بالیین یظهر علی الثقلین ولا یترک فی الأرض الأدنین طوبی لمن أدرک زمانه ولحق أوانه، وشهد أیامه.(1)

ص: 84


1- هنگامی که بصره ویران گردد، و امیر امیران در مصر قیام کند- پس آن حضرت حکایت درازی را نقل فرمود- سپس فرمود: هنگامی که هزاران هزار نفر آماده شوند و صفها آرایش یابد، و گوسفند نر کشته شود آنجاست که آخرین به پا خیزد، و فتنه انگیز آشوب به پا کند، و کافر نابود گردد، سپس قائمی که در آرزویش هستند قیام کند که امام ناشناخته است، دارای شرف و فضیلت است و او از فرزندان تو است ای حسین که هیچ فرزندی چون او نیست، میان دو رکن آشکار گردد، در دو جامه پوسیده و کهنه بر جنّ و انس پیروز شود و در زمین جایی را بدون کشت و زرع (بیهوده و عاطل و بی ثمر) رها نکند، خوشا به حال کسی که زمان او را درک کند و به دوره او برسد و روزگار او را مشاهده نماید»؛(بحارالانوار، ج 52، ص236).

احمد بصری در پاسخ ادعا می کند که این روایت نمی تواند به امام مهدی علیه السلام ناظر باشد بلکه به اولین مهدی از مهدیان دوازده گانه ناظر است. استدلال او به این قرار است:

امام مهدی برای کسانی که مدعی تبعیت از آن حضرت هستند، مجهول نیست هم چنان که برای مخالفانش نیز مجهول نیست؛ بنابراین مقصود از امام مجهول مهدی اول است.(1)

نقد و بررسی

بدیهی است که این استدلال زمانی می تواند مقرون به صحت باشد که نتوان در امام مهدی علیه السلام وجهی از مجهولیت یافت در حالی که شخص امام مهدی علیه السلام در دوران غیبت هم برای مؤمنان و هم برای مخالفان مجهول است؛ زیرا گرچه مؤمنان به اینکه امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی داشته که هم نام پیامبر عجل الله تعالی فرجه الشریف است و او امام حی و حاضر است و همان مهدی موعودی است که در آخرالزمان دنیا را از عدل و داد پر می کند، ایمان دارند ولی شخص آن حضرت به دلیل غیبت، و عدم سابقه ملاقات برای عموم مردم مجهول است و کسی نمی داند شخص آن حضرت کیست و به همین دلیل است که امام مهدی علیه السلام هنگام

ص: 85


1- «الامام المهدی لیس بمجهول بالنسبة لمن یدعون اتباعه و کذا بالنسبة الی مخالفیه فالمراد بالامام المجهول المهدی الاول»؛ (الجواب المنیر، احمدالحسن، ج5، ص14).

ظهور برای شناسایی خود به مردم با خود نشانه ها و دلایل متعددی به همراه دارد که باعث شناخته شدن ایشان برای مردم می شود؛ به تعبیر روشن تر اگر ما امام را در عصر غیبت در میان جمعی از انسان ها زیارت کنیم، برای ما شناخت اینکه در این میان کدام یک امام زمان علیه السلام است امکان پذیر نخواهد بود و همین به معنی مجهول بودن آن حضرت است؛ در نتیجه این استدلال احمد بصری که امام مهدی علیه السلام مجهول نیست، پس روایت یاد شده درباره مهدی اول است، باطل خواهد بود و این خود شاهد دیگری بر بی بهره بودن احمد بصری از دانش به روایات اهل بیت علیه السلام است.

تفسیر اشتباه سلاح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

احمد بصری در یکی از کتاب هایش در مقام نقد یکی از نویسندگان به این روایت استناد می کند:

عن الباقر علیه السلام: ...ثم یخرج من مکة هو ومن معه الثلثمائة وبضعة عشر یبایعونه بین الرکن والمقام، ومعه عهد نبی الله ورایته وسلاحه ووزیره معه، فینادی المنادی بمکة باسمه وأمره من السماء حتی یسمعه أهل الأرض کلهم اسمه اسم نبی، ما أشکل علیکم فلم یشکل علیکم عهد نبی الله صلی الله علیه و آله و سلم ورایته وسلاحه والنفس الزکیة من ولد الحسین، فان أشکل علیکم هذا فلا یشکل علیکم الصوت من السماء باسمه وأمره وإیاک وشذاذ من آل محمد، فان لآل محمد وعلی رایة ولغیرهم رایات، فألزم الأرض ولا تتبع منهم رجلا أبدا حتی تری رجلا من ولد الحسین، معه عهد نبی الله ورایته وسلاحه فان عهد نبی الله صار عند علی بن الحسین، ثم صار عند محمد بن علی ویفعل الله ما یشاء فألزم هؤلاء أبدا وإیاک ومن ذکرت لک، فإذا خرج رجل منهم معه ثلاثمائة وبضعة

ص: 86

عشر رجلا ومعه رایة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عامدا إلی المدینة حتی یمر بالبیداء، حتی یقول هکذا مکان القوم الذین یخسف بهم وهی الآیة التی قال الله " أفأمن الذین مکروا السیئات أن یخسف بهم الأرض أو یأتیهم العذاب من حیث لا یشعرون أو یأخذهم فی تقلبهم فما هم بمعجزین"... .(1)

وی پس از ذکر روایت یاد شده می نویسد:

امام باقر علیه السلام پس از آنکه در ابتدای روایت به امام مهدی علیه السلام و وزیرشان اشاره فرمودند، در انتهای روایت حرکت زمینه سازانه ایشان را بیان نمودند و مردم را

ص: 87


1- «آنگاه با لشکر و سلاح و وزیرش از مکه بیرون می آیند. در آن وقت منادی در مکه از آسمان او را به نام صدا می زند و مردم را به ظهورش اطلاع می دهد. به طوری که تمام مردم روی زمین آن صدا را می شنوند. که از مردم مکه برای رسالت خود و قبول دین اسلام بیعت گرفت.ای جابر! نام وی نام پیغمبری است. اگر این برای شما مشکل باشد، پیمان پیغمبر و پرچم و سلاح او و اینکه او (مهدی) مردی پاکدل از اولاد حسین علیه السلام است باعث اشتباه و اشکال نخواهد. بود اگر این هم موجب اشتباه گردد، آن صدای آسمانی که او را به اسم و ظهورش صدا می زند باعث اشتباه نخواهد شد. آنگاه حضرت به جابر جعفی راوی این حدیث فرمود: مبادا به معدودی از سادات که مدعی مهدویت می شوند، اعتنا کنی. زیرا دولت پیغمبر و علی یک بار است (و یک وقت ظاهر می شود) ولی دیگران دولتها دارند. پس خودداری کن و اصلاً از این مدعیان پیروی مکن تا آنکه مردی از اولاد امام حسین علیه السلام را ببینی که عهدنامه پیغمبر و پرچم و سلاح وی با اوست؛ زیرا عهد نامه پیغمبر به علی بن الحسین رسید و بعد از او به محمدبن علی (خود حضرت) رسید و بعد هم خدا هر چه خواهد می کند. پس همیشه با اینان باش و از آنان که برای تو ذکر کردم جداً بپرهیز، مگر هنگامی که مردی از خاندان پیغمبر قیام کند که سیصد و سیزده نفر مرد و پرچم پیغمبر با اوست و آهنگ مدینه نماید، و موقعی که از بیابان «بیداء» عبور کند، می گوید: اینجا جای کسانی است که زمین آنها را فرو برد، چنان که خدا می فرماید:«أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیئاتِ أَنْ یخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یأْتِیهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیثُ لا یشْعُرُونَ أَوْ یأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِین».

متوجه مردی از نسل حسین علیه السلام نمودند که همان مهدی اول است، آن چنان که در بیان یمانی و نیز منشورات انصار بیان شده است، هم چنان که این مطلب از همین روایت نیز استفاده می شود مهدی اول در این روایت این گونه توصیف می شود که (عهد پیامبر خدا با اوست) و عهد همان وصیت است و مهدی اول در وصیت پیامبر خدا نام برده شده و نامش احمد است و آنچنان که پیامبر او را توصیف کرده اولین کسی است که در ابتدای ظهور به آن حضرت ایمان می آورد.

و(پرچم او) پرچم پیامبر خداست و پرچم پیامبر خدا البیعة لله است؛ یعنی دعوت به نصب الهی و دورانداختن غیر آن (و سلاح رسول خدا) همان قرآن و دانش است ... سپس امام باقر علیه السلام می فرمایند آنکه می آید و خروج می کند و همراهش سیصد و اندی مرد هستند، به سوی مدینه می رود در حالی که سیصد و سیزده نفر در مکه نزد امام مهدی علیه السلام گرد می آیند پس او کسی است که در مکه گردش اجتماع می کنند هم چنان که از بخش پیش گفته روایت معلوم است اما این شخصی که در روایت از او یاد شده (تا اینکه مردی از فرزندان حسین علیه السلام را ببینی که عهد پیامبر خدا و پرچم و سلاحش نزد اوست) همان کسی است که انصار را جمع می کند و برای امام بیعت می گیرد و او وزیر امام و وصی آن حضرت یعنی مهدی اول و یمانی موعود است و امام باقر علیه السلام این مرد را از علامت های امام قرار داده و نشانه آن را عهد و پرچم و سلاح قرار داده، هم چنان که در ابتدای حدیث اینها نشانه امام مهدی علیه السلام قرار گرفتند. این به این دلیل است که او - مهدی اول - حجتی از حجت های خداوند است پس مهدیون حجت های خداوندند هم چنان که با روایات متواتر این مطلب اثبات شده است و امام باقر علیه السلام مردم را به تبعیت آن حضرت امر کردند هم چنان که به تبعیت از یمانی امر فرمودند، هم چنان که به تبعیت از کسی که از فرات عبور می کند؛ (احمد) امر

ص: 88

نمودند و پیامبر در وصیتشان آنها را به تبعیت از مهدی اول (احمد) امر نمودند و اینها همگی یک نفرند که همان یمانی، وصی و فرستاده امام مهدی علیه السلام به سوی مردم است.(1)

ادعاهای سه گانه احمد بصری در باره روایت مورد نظر

احمد بصری درباره روایت یاد شده سه ادعا مطرح کرده است:

1. در این روایت به دو نفر اشاره شده؛ امام و کسی که زمینه ساز خروج امام است و جمله «حَتی تَری رَجُلاً مِن ولد الحُسَین علیه السلام» به نفر دوم اشاره دارد.

ص: 89


1- «فالامام الباقر علیه السلام بعد ان بین فی اول الروایة الامام المهدی و وزیره اخذ فی نهایة الروایة یبین حرکته التمهیدیة و وجه الناس الی رجل من ولد الحسین علیه السلام و هو المهدی الاول کما تبین من بیان الیمانی و اصدارات الانصار و کما هو بین من نفس هذه الروایة فهو یوصف بان (معه عهد نبی الله) و العهد هو الوصیة و المهدی الاول مذکور فی وصیة رسول الله و اسمه احمد و هو اول مومن بالامام فی بدایة ظهوره کما وصفه رسول الله (ورایته)رایة رسول اله البیعة لله ای الدعوة الی التنصیب الالهی و رفض ما سواه(و سلاح رسول الله)و هو القرآن و العلم .. ثم ان الامام الباقر علیه السلام بین ان هذا الذی یاتی ویخرج و معه ثلاث ماة و بضعة عشر رجلا و یذهب لی المدینة بینما الامام المهدی علیه السلام یجتمع له ثلاث و ماة و ثلاثة عشر فی مکة فهم الذی یجتمعون علیه فی مکة کما هو بین فی الکلام المتقدم من الروایة اما هذا المذکور فی الروایة (حتی تری رجلا من ولد الحسین معه عهد نبی الله و رایته و سلاحه) فهو الذی یجمع الانصار و یتولی البیعة للامام علیه السلام و هو وزیر الامام علیه السلام و وصیه المهدی الاول و الیمانی الموعود و الامام علیه السلام جعل هذا الرجل من علامات الامام و جعل الدلیل علیه العهد و الرایة و السلاح کما جعلها الدلیل علی الامام المهدی فی اول الکلام و ذلک لانه حجة من حجج الله فالمهدیون حجج کما ثبت بالنصوص المتواتره و امر الامام الباقر علیه السلام الناس باتباعه کما امر باتباع الیمانی و کما امرهم باتباع عابر الفرات(احمد)و امرهم الرسول صلی الله علیه و آله و سلم فی وصیته باتباع المهدی الاول (احمد)و هولاء هم شخص واحد هو الیمانی و وصی و رسول الامام علیه السلام الی الناس»؛ (نصیحه الی طلبة الحوزات العلمیه، احمدالحسن، ص27-26).

2.مقصود از «مَعَهُ عَهدِ رَسُول الله» وصیت آن حضرت است که البته در حدیث شب وفات به آن اشاره شده است.

3. مقصود از سلاح پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم علم و قرآن است.

پیش از بررسی سخنان احمد بصری بهتر است متن کامل روایت مورد نظر او آورده شود.

جابر الجعفی عن أبی جعفر علیه السلام یقول: الزم الأرض لا تحرکن یدک ولا رجلک ابدا حتی تری علامات اذکرها لک فی سنة، وتری منادیا ینادی بدمشق، وخسف بقریة من قراها، ویسقط طائفة من مسجدها، فإذا رأیت الترک جازوها فأقبلت الترک حتی نزلت الجزیرة وأقبلت الروم حتی نزلت الرملة، وهی سنة اختلاف فی کل ارض من ارض العرب، وان أهل الشام یختلفون عند ذلک علی ثلث رایات الأصهب والأبقع والسفیانی، ومن معه بنی ذنب الحمار مضر، ومع السفیانی أخواله من کلب فیظهر السفیانی ومن معه علی بنی ذنب الحمار حتی یقتلوا قتلا، لم یقتله شئ قط ویحضر رجل بدمشق فیقتل هو ومن معه قتلا لم یقتله شئ قط وهو من بنی ذنب الحمار، وهی الآیة التی یقول الله تبارک وتعالی فاختلف الأحزاب من بینهم فویل للذین کفروا من مشهد یوم عظیم ویظهر السفیانی ومن معه حتی لا یکون له همة الا آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم و شیعتهم، فیبعث بعثا إلی الکوفة، فیصاب بأناس من شیعة آل محمد بالکوفة قتلا و صلبا وتقبل رایة من خراسان حتی تنزل ساحل الدجلة یخرج رجل من الموالی ضعیف ومن تبعه، فیصاب بظهر الکوفة، ویبعث بعثا إلی المدینة فیقتل بها رجلا ویهرب المهدی والمنصور منها، ویؤخذ آل محمد صغیرهم وکبیرهم لا یترک منهم أحد الا حبس ویخرج الجیش فی طلب الرجلین ویخرج المهدی منها علی

ص: 90

سنة موسی خائفا یترقب حتی یقدم مکة وتقبل الجیش حتی إذا نزلوا البیداء وهو جیش الهملات خسف بهم فلا یفلت منهم الا مخبر فیقوم القائم بین الرکن والمقام فیصلی وینصرف ومعه وزیره، فیقول: یا أیها الناس انا نستنصر علی من ظلمنا وسلب حقنا من یحاجنا فی الله فانا أولی بالله ومن یحاجنا فی آدم فانا أولی الناس بآدم، ومن حاجنا فی نوح فانا أولی الناس بنوح، ومن حاجنا فی إبراهیم فانا أولی الناس بإبراهیم، ومن حاجنا بمحمد فانا أولی الناس بمحمد صلی الله علیه وآله، ومن حاجنا فی النبیین فانا أولی الناس بالنبیین ومن حاجنا فی کتاب الله فنحن أولی الناس بکتاب الله، انا نشهدو کل مسلم الیوم انا قد ظلمنا وطردنا وبغی علینا وأخرجنا من دیارنا وأموالنا وأهالینا وقهرنا، الا انا نستنصر الله الیوم و کل مسلم ویجیئ (والله ثلاثمائة وبضعة عشر رجلا فیهم خمسون امرأة یجتمعون بمکة علی غیر میعاد قزعا کقزع الخریف یتبع بعضهم بعضا وهی الآیة التی قال الله " أینما تکونوا یأت بکم الله جمیعا ان الله علی کل شئ قدیر " فیقول رجل من آل محمد صلی الله علیه وآله وهی القریة الظالمة أهلها ثم یخرج من مکة هو ومن معه الثلث مائة وبضعة عشر یبایعونه بین الرکن والمقام، ومعه عهد نبی الله ورایته وسلاحه ووزیره معه، فینادی المنادی بمکة باسمه وأمره من السماء حتی یسمعه أهل الأرض کلهم اسمه اسم نبی، ما أشکل علیکم فلم یشکل علیکم عهد نبی الله صلی الله علیه و آله و سلم ورایته وسلاحه والنفس الزکیة من ولد الحسین، فان أشکل علیکم هذا فلا یشکل علیکم الصوت من السماء باسمه وأمره وإیاک وشذاذ من آل محمد، فان لآل محمد وعلی رایة ولغیرهم رایات، فألزم الأرض ولا تتبع منهم رجلا أبدا حتی تری رجلا من ولد الحسین، معه عهد نبی

ص: 91

الله ورایته وسلاحه فان عهد نبی الله صار عند علی بن الحسین، ثم صار عند محمد بن علی ویفعل الله ما یشاء فألزم هؤلاء أبدا وإیاک ومن ذکرت لک، فإذا خرج رجل منهم معه ثلاث مائة وبضعة عشر رجلا و معه رایة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عامدا إلی المدینة حتی یمر بالبیداء، حتی یقول هکذا مکان القوم الذین یخسف بهم وهی الآیة التی قال الله " أفأمن الذین مکروا السیئات أن یخسف بهم الأرض أو یأتیهم العذاب من حیث لا یشعرون أو یأخذهم فی تقلبهم فما هم بمعجزین " فإذا قدم المدینة أخرج محمد بن الشجری علی سنة یوسف ثم یأتی الکوفة فیطیل بها المکث ما شاء الله أن یمکث حتی یظهر علیها. ثم یسیر حتی یأتی العذراء هو ومن معه وقد لحق به ناس کثیر والسفیانی یومئذ بوادی الرملة، حتی إذا التقوا وهم یوم الابدال یخرج أناس کانوا مع السفیانی من شیعة آل محمد، ویخرج ناس کانوا مع آل محمد إلی السفیانی فهم من شیعته حتی یلحقوا بهم ویخرج کل ناس إلی رایتهم وهو یوم الابدال. قال أمیر المؤمنین علیه السلام: ویقتل یومئذ السفیانی ومن معه حتی لا یترک منهم مخبر والخائب یومئذ من خاب من غنیمة کلب، ثم یقبل إلی الکوفة فیکون منزله بها، فلا یترک عبدا مسلما الا اشتراه وأعتقه، ولا غارما الا قضی دینه، ولا مظلمة لاحد من الناس الا ردها، ولا یقتل منهم عبد الا أدی ثمنه دیة مسلمة إلی أهلها ولا یقتل قتیل الا قضی عنه دینه وألحق عیاله فی العطاء حتی یملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا وعدوانا، ویسکنه هو وأهل بیته الرحبة والرحبة إنما کانت مسکن نوح وهی أرض طیبة ولا یسکن رجل من

ص: 92

آل محمد علیه السلام ولا یقتل الا بأرض طیبة زاکیة فهم الأوصیاء الطیبون.(1)

نقد ادعای نخست

چنانچه ملاحظه شد در این روایت سه مرتبه از عبارت «معه عهد نبی الله ورایته وسلاحه » استفاده شده است. در مرتبه اول به یقین کسی که از او با این وصف یاد شده، امام مهدی علیه السلام است و فرازهای پیشین روایت به روشنی بر این مطلب دلالت دارد اما احمد بصری ادعا کرده است که در دومین باری که این وصف آمده کسی که به این صفت متصف شده، شخصیتی غیر از امام مهدی علیه السلام و به تعبیر او مهدی اول است؛ اما او هیچ دلیلی بر این ادعای خود اقامه نکرده است، ممکن است ادعای او بر این اساس استوار باشد که در این روایت جمله «مَعَهُ عَهدَ نَبیَ الله» و... تکرار شده و همین نشانگر آن است که دو نفر وجود دارند که چنین خصوصیتی دارند. اگر دلیل احمد بر ادعایش این مطلب باشد سستی آن اشکار است چرا که از تکرار نمی توان تعدد را ثابت کرد بلکه اتفاقاً اینکه همان خصوصیات مربوط به امام مهدی علیه السلام دوباره بیان می شود، خود قرینه است که مقصود از ادامه روایت نیز خود حضرت است. به عبارت دیگر امام باقر علیه السلام در ابتدا در مقام اخبار از رخدادهایی هستند که در آینده رخ می دهد «ثُمَّ یُخرِجُ مِن مَکَّه ...وَ مَعَهُ عَهدَ نَبی الله وَ رَاَیْتُهُ...» سپس در ادامه در مقام بیان نشانه هایی هستند که به کمک آن می توان شخصیت مورد نظر را شناسایی کرد و به همین دلیل دوباره به همراه داشتن عهد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سلاح آن حضرت و.. اشاره می فرمایند:

«ما أشکلَ عَلَیکُمْ فَلَمْ یشْکل عَلَیکُم عَهْدَ نَبی اللّه صلی الله علیه و آله و سلم وَرَاَیتَه وسَلاٰحه» و سپس در ادامه در مقام توصیه بر می آیند و دستور می دهند که ای جابر تو از کسی

ص: 93


1- تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود العیاشی، ج1، ص64.

پیروی نکن تا کسی که عهد و سلاح پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و... را همراه دارد را ببینی. بنابراین؛ این تکرار به دلیل آن است که امام در هر بار هدفی متفاوت با اهداف پیشین داشته اند.

آنچه این مطلب را تأیید می کند، این نکته است که روایت مورد استناد احمد در کتاب عیاشی و به صورت مرسل نقل شده است؛ ولی همین روایت در کتاب غیبت نعمانی با چندین سند که برخی از آنها معتبر است، به صورتی روایت شده که در آن هیچ اشاره ای به شخصیت دوّمی وجود ندارد و می تواند قرینه مناسبی باشد بر اینکه در نقل دیگر نیز از یک نفر سخن رفته است و روشن نیست که احمد بر اساس کدام میزان علمی روایت معتبر را رها کرده و به روایت ضعیف متمسک شده است. این روایت به این قرار است:

أخبرنا أحمد بن محمد بن سعید، عن هؤلاء الرجال الأربعة، عن ابن محبوب. وأخبرنا محمد بن یعقوب الکلینی أبو جعفر، قال: حدثنی علی بن إبراهیم بن هاشم، عن أبیه. قال: وحدثنی محمد بن عمران، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن عیسی، قال: وحدثنا علی بن محمد وغیره، عن سهل بن زیاد، جمیعا، عن الحسن بن محبوب. قال: وحدثنا عبد الواحد بن عبد الله الموصلی، عن أبی علی أحمد بن محمد بن أبی ناشر، عن أحمد بن هلال، عن الحسن بن محبوب، عن عمرو بن أبی المقدام، عن جابر بن یزید الجعفی، قال: قال أبو جعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام: یا جابر، الزم الأرض ولا تحرک یدا ولا رجلا حتی تری علامات أذکرها لک إن أدرکتها: أولها اختلاف بنی العباس، وما أراک تدرک ذلک، ولکن حدث به من بعدی عنی، ومناد ینادی من السماء، ویجیئکم صوت من ناحیة دمشق بالفتح، وتخسف

ص: 94

قریة من قری الشام تسمی الجابیة، وتسقط طائفة من مسجد دمشق الأیمن، ومارقة تمرق من ناحیة الترک، ویعقبها هرج الروم، وسیقبل إخوان الترک حتی ینزلوا الجزیرة، وسیقبل مارقة الروم حتی ینزلوا الرملة، فتلک السنة - یا جابر - فیها اختلاف کثیر فی کل أرض من ناحیة المغرب، فأول أرض تخرب أرض الشام ثم یختلفون عند ذلک علی ثلاث رایات: رایة الأصهب، ورایة الأبقع، ورایة السفیانی، فیلتقی السفیانی بالأبقع فیقتتلون فیقتله السفیانی ومن تبعه، ثم یقتل الأصهب، ثم لا یکون له همة إلا الإقبال نحو العراق، ویمر جیشه بقرقیسیاء، فیقتتلون بها فیقتل بها من الجبارین مائة ألف، ویبعث السفیانی جیشا إلی الکوفة وعدتهم سبعون ألفا، فیصیبون من أهل الکوفة قتلا وصلبا وسبیا، فبینا هم کذلک إذ أقبلت رایات من قبل خراسان وتطوی المنازل طیا حثیثا ومعهم نفر من أصحاب القائم، ثم یخرج رجل من موالی أهل الکوفة فی ضعفاء فیقتله أمیر جیش السفیانی بین الحیرة والکوفة، ویبعث السفیانی بعثا إلی المدینة فینفر المهدی منها إلی مکة، فیبلغ أمیر جیش السفیانی أن المهدی قد خرج إلی مکة، فیبعث جیشا علی أثره فلا یدرکه حتی یدخل مکة خائفا یترقب علی سنة موسی بن عمران علیه السلام. وقال: فینزل أمیر جیش السفیانی البیداء فینادی مناد من السماء: یا بیداء، بیدی القوم، فیخسف بهم، فلا یفلت منهم إلا ثلاثة نفر، یحول الله وجوههم إلی أقفیتهم، وهم من کلب، وفیهم نزلت هذه الآیة: یا أیها الذین أوتوا الکتاب آمنوا بما نزلنا مصدقا لما معکم من قبل أن نطمس وجوها فنردها علی أدبارها الآیة. قال: والقائم یومئذ بمکة، قد أسند ظهره إلی البیت الحرام مستجیرا به، فینادی: یا أیها الناس، إنا نستنصر الله فمن أجابنا من الناس فإنا أهل بیت نبیکم محمد صلی الله علیه و آله و سلم،

ص: 95

ونحن أولی الناس بالله وبمحمد صلی الله علیه و آله و سلم، فمن حاجنی فی آدم فأنا أولی الناس بآدم، ومن حاجنی فی نوح فأنا أولی الناس بنوح، ومن حاجنی فی إبراهیم فأنا أولی الناس بإبراهیم، ومن حاجنی فی محمد صلی الله علیه و آله و سلم فأنا أولی الناس بمحمد صلی الله علیه و آله و سلم، ومن حاجنی فی النبیین فأنا أولی الناس بالنبیین، ألیس الله یقول فی محکم کتابه: إن الله اصطفی آدم ونوحا وآل إبراهیم وآل عمران علی العالمین ذریة بعضها من بعض والله سمیع علیم؟ فأنا بقیة من آدم، وذخیرة من نوح، ومصطفی من إبراهیم، وصفوة من محمد صلی الله علیهم أجمعین. ألا فمن حاجنی فی کتاب الله فأنا أولی الناس بکتاب الله، ألا ومن حاجنی فی سنة رسول الله فأنا أولی الناس بسنة رسول الله، فأنشد الله من سمع کلامی الیوم لما أبلغ الشاهد منکم الغائب، وأسألکم بحق الله وبحق رسوله وبحقی، فإن لی علیکم حق القربی من رسول الله إلا أعنتمونا ومنعتمونا ممن یظلمنا فقد أخفنا وظلمنا وطردنا من دیارنا وأبنائنا وبغی علینا ودفعنا عن حقنا وافتری أهل الباطل علینا، فالله الله فینا لا تخذلونا وانصرونا ینصرکم الله تعالی. قال: فیجمع الله علیه أصحابه ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا، ویجمعهم الله له علی غیر میعاد قزعا کقزع الخریف، وهی - یا جابر - الآیة التی ذکرها الله فی کتابه: أین ما تکونوا یأت بکم الله جمیعا إن الله علی کل شئ قدیر فیبایعونه بین الرکن والمقام، ومعه عهد من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قد توارثته الأبناء عن الآباء، والقائم - یا جابر - رجل من ولد الحسین یصلح الله له أمره فی لیلة، فما أشکل علی الناس من ذلک - یا جابر - فلا یشکلن علیهم ولادته من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ووراثته العلماء عالما بعد عالم، فإن أشکل هذا کله علیهم فإن الصوت من السماء لا یشکل علیهم إذا نودی باسمه واسم

ص: 96

أبیه وأمه.(1)

ص: 97


1- «جابر بن یزید جعفی گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: «ای جابر! بر زمین بنشین (خانه نشین باش) و دست و پایی نجنبان (فعّالیتی نکن) تا نشانه هائی را که برایت یاد می کنم ببینی چنانچه بدان برسی: نخستین آنها اختلاف بنی عبّاس است و من در تو نمی بینم که آن را دریابی ولی پس از من آن را از من روایت کن، و آوازدهنده ای از آسمان ندا کند و شما را آوازی از جانب دمشق به فتح برسد، و قریه ای از آبادی های شام به نام جابیه فرورود، بخشی از قسمت راست مسجد دمشق فرو ریزد، و گروهی شورشی از ناحیه ترک خروج کنند، و اغتشاش و بی قانونی روم به دنبال آن باشد، و طایفه ترک روی آورند تا آنکه در جزیره فرود آیند، و نیز شورشیان از روم روی آورند تا در رمله فرود آیند، پس در آن سال ای جابر در هر سرزمینی از ناحیه مغرب اختلاف فراوانی پدید آید، پس نخستین سرزمینی که ویران می شود سرزمین شام باشد، سپس در آن هنگام اختلاف آنان بر سه پرچم باشد: پرچم أصهب و پرچم أبقع و پرچم سفیانی، پس سفیانی با ابقع برخورد کند و به جنگ پردازند، و سفیانی او و هر کس را که از او پیروی می کند خواهد کشت، سپس أصهب را می کشد، و بعد دیگر همّتی به کار نخواهد بست مگر روی آوردن به سوی عراق، و سپاهیانش به قرقیسیا گذر کنند و در آنجا به جنگ پردازند و صد هزار تن از ستمکاران در آنجا کشته شوند، و سفیانی سپاهی به کوفه گسیل دارد که هفتاد هزار نفر شمار ایشان باشد، پس ایشان مردم کوفه را بکشند و به دار آویزند و اسیر کنند، در کشاکشی این چنین که بر ایشان واقع شده، ناگاه پرچم هایی از جانب خراسان پدیدار شود و پرچمداران منزل ها را با سرعت بسیار بپیمایند و با آنان چند تن از اصحاب قائم همراه باشند، سپس مردی از موالی (غیر بومی) اهل کوفه با جمعی ناتوان خروج کند، فرمانده سپاه سفیانی میان حیره و کوفه او را به قتل رساند و سفیانی گروهی را به مدینه روانه کند و مهدی از آنجا به مکّه رهسپار شود و خبر به فرمانده سپاه سفیانی رسد که مهدی به جانب مکّه بیرون شده است، پس او لشکری از پی او روانه کند ولی او را نیابد تا اینکه مهدی با حالت ترس و نگرانی بدان سنّت که موسی بن عمران داشت داخل مکّه شود. آن حضرت فرمود: فرمانده سپاه سفیانی در صحرا فرود می آید، پس آوازدهنده ای از آسمان ندا می کند که «ای دشت، آن قوم را نابود ساز» پس دشت نیز ایشان را به درون خود می برد و هیچ یک از آنان نجات نمی یابد مگر سه نفر که خداوند رویشان را به پشت آنان بر می گرداند و ایشان از قبیله کلب هستند، و این آیه در مورد آنان نازل شده: «ای کسانی که کتاب به شما داده شده به آنچه ما فرو فرستادیم (قرآن) که آنچه را نزد شماست (تورات و انجیل) تصدیق می کند، ایمان آورید پیش از آنکه چهره هایی را محو سازیم و آنها را به پشتهایشان برگردانیم- تا آخر آیه». حضرت فرمود: قائم در این هنگام در مکّه خواهد بود، پشت خود را به بیت الحرام تکیه داده و بدان پناه جسته آواز می دهد: ای مردم ما از خدا یاری می طلبیم، چه کسی از مردم (دعوت) ما را پاسخ می گوید؟ که ما خاندان پیامبر شما محمّد هستیم، و ما شایسته ترین مردم به خداوند و محمّد صلی الله علیه و آله و سلم می باشیم، پس هر که در باره آدم با من محاجّه کند، بداند که من سزاوارترین مردم به آدم هستم؛ و هر که با من در باره نوح محاجّه پردازد بداند که من شایسته ترین مردم به ابراهیم هستم؛ و هر کس در مورد محمّد صلی الله علیه و آله و سلم با من به محاجّه برخیزد بداند که من سزاوارترین مردم به محمّد صلی الله علیه و آله و سلم هستم، و هر کس در مورد پیامبران با من محاجّه کند بداند که من سزاوارترین مردم به پیامبران هستم، مگر خداوند در کتاب خود نمی فرماید: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ- الآیه «همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را برجهانیان برگزید فرزندانی که برخی از آنان از نسل پاره ای دیگر هستند و خداوند شنوا و دانا است» پس من یادگاری هستم از آدم و به جا مانده از نوح و برگزیده از ابراهیم و خلاصه ای از محمّد که درود خداوند بر تمامی آنها باد. بدانید هر کس با من در باره کتاب خدا به محاجّه پردازد پس من شایسته ترین مردم به کتاب خداوند هستم، هان: هر که در مورد سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله با من محاجّه کند بداند که من سزاوارترین مردم به سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم، پس من به خدا سوگند می دهم هر کس را که امروز سخن مرا می شنود که حاضران [از شما] به غایبان از شما می خواهم ابلاغ کند و به حقّ خدا و حقّ رسول او صلی الله علیه و آله و حقّ خودم که مرا بر شما حقّ خویشاوندی با رسول خدا صلی الله علیه و آله است از شما می خواهم که ما را یاری نمائید و از ما باز دارید آن کس را که به ما ستم می کند که ما مورد وحشت و ستم قرار گرفتیم و از شهرها و فرزندانمان رانده شدیم و بر ما ستم شد و از حقّمان کنار زده شدیم و آنان که بر باطل بودند بر ما نسبت ناروا بستند پس خدا را خدا را (به یاد آرید) در حقّ ما، ما را خوار نسازید و ما را یاری کنید تا خدای تعالی شما را یاری فرماید». آن حضرت ادامه داد: پس خداوند سیصد و سیزده نفر یاران آن حضرت را بر اوگرد می آورد، و خداوند آنان را بدون قرار قبلی برای او فراهم آورد بسان پاره های ابر پاییز (که متفرّقند و بعد به هم می پیوندند) ای جابر این همان آیه ای است که خداوند در کتاب خود آن را ذکر کرده است که: أَینَ ما تَکُونُوا یأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً «هر کجا که باشید خداوند همگی شما را گرد می آورد که خدا بر همه چیز توانا است» پس در میان رکن و مقام با او بیعت می کنند و با او عهدی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همراه است که فرزندان آن را از پدران به ارث دریافت داشته اند، و قائم- ای جابر- مردی از فرزندان حسین علیه السلام است که خداوند کار او را یک شبه برایش اصلاح می فرماید، پس هر چه از آن جمله بر مردم مشکل نماید دیگر زاده شدن او از نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ارث بردن او از علمای هر عالمی پس از دیگری بر ایشان مشکل نخواهد بود و باز اگر اینها هم جملگی بر ایشان مشکل باشد آن آواز که از آسمان بر می خیزد هنگامی که او به نام خودش و پدر و مادرش خوانده می شود، دیگر مشکلی را بر ایشان باقی نمی گذارد». کتاب الغیبة، ص288، 291. چنانچه گذشت این روایت سند معتبری دارد: درباره وثاقت احمد بن محمد، ر.ک: الفهرست، محمدبن حسن طوسی، ص 68؛ درباره وثاقت احمد بن حسین بن عبدالملک، ر.ک: همان، ص 58؛ درباره وثاقت حسن بن محبوب، ر.ک: رجال الطوسی، طوسی، ص 334؛ درباره وثاقت عمر بن ابی مقدام، ر.ک: معجم رجال الحدیث، ابوالقاسم خویی، ج14، ص82؛ درباره وثاقت جابر بن یزید، ر.ک: همان، ج 4، ص 344.

هم چنانکه ملاحظه می شود در این نقل فقط از یک نفر سخن گفته شده، کسی که سفیانی برای کشتنش به سمت مدینه می رود. خسف سپاه سفیانی در بیدا نیز به دلیل این است که آهنگ کشتن او را دارند و همو پشت به کعبه برای مردم سخنرانی می کند و313نفردر بین رکن و مقام با او بیعت می کنند و از نشانه هایش صیحه آسمانی است و...همه اینها برای کسی جزامام مهدی علیه السلام نیست و همان کسی است که براساس این روایت عهد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را با خود همراه دارد؛ بنابراین آنکه عهد پیامبر صلی الله علیه و آله را با خود دارد، کسی جز امام مهدی علیه السلام نیست.

به هر تقدیر، به اقتضای ظهور روایت و سیاق آن و نیز به قرینه نقل معتبر

ص: 98

هم چنانکه ملاحظه می شود در این نقل فقط از یک نفر سخن گفته شده، کسی که سفیانی برای کشتنش به سمت مدینه می رود. خسف سپاه سفیانی در بیدا نیز به دلیل این است که آهنگ کشتن او را دارند و همو پشت به کعبه برای مردم سخنرانی می کند و313نفردر بین رکن و مقام با او بیعت می کنند و از نشانه هایش صیحه آسمانی است و...همه اینها برای کسی جزامام مهدی علیه السلام نیست و همان کسی است که براساس این روایت عهد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را با خود همراه دارد؛ بنابراین آنکه عهد پیامبر صلی الله علیه و آله را با خود دارد، کسی جز امام مهدی علیه السلام نیست.

به هر تقدیر، به اقتضای ظهور روایت و سیاق آن و نیز به قرینه نقل معتبر

ص: 99

همین روایت در کتاب غیبت نعمانی، روایت مورد استناد احمد بصری ناظر به یک شخصیت است و حداقل آن این است که ناظر بودن این روایت به دو شخصیت متفاوت احتمالی است و نمی توان درباره آن قضاوت قاطعانه داشت، بنابراین احمد بصری نمی تواند با استناد آن چیزی را ثابت کند و استناد وی به این روایت دلیل دیگری بر ضعف بنیه علمی اوست.

تذکر این نکته نیز ضروری است که در کلام احمد به روشنی دلیلی بر اینکه چرا روایت مورد وصف «مَعَهَ عَهْدَ نَبی اللّه و رَاَیْتَه و سلاحه» به دو شخصیت مربوط است، ارائه نشده بود. با وجود این در ادامه کلام او مطلبی وجود دارد که احتمالاً دلیل او بر ادعایش باشد، عبارت او چنین است:

ثم ان الامام الباقر علیه السلام بین ان هذا الذی یاتی ویخرج و معه ثلاث ماة و بضعة عشر رجلا و یذهب الی المدینة بینما الامام المهدی علیه السلام یجتمع له ثلاث و ماة و ثلاثة عشر فی مکة فهم الذی یجتمعون علیه فی مکة کما هو بین فی الکلام المتقدم من الروایة.

اگر مقصود او از این عبارت این باشد که چون 313 یار با امام در مکه بیعت می کنند در حالی که نفر دومی که 313 نفر همراه اویند به سمت مدینه می رود، پس این ها دو نفرند این ادعا بی نهایت سست است؛ زیرا تعبیر روایت این است: «فَإذا خَرَجَ رجل مِنْهُم مَعَهُ ثلاث مائة وَبِضعَةَ عَشَرَ رَجُلاً وَ مَعُهَ رٰایةَ رَسوُلَ الله صلی الله علیه و آله و سلم عامِدَا إلِیَ الْمَدینَة» بدیهی است که معنی روایت این است که او به همراه 313 یار خود به سوی مدینه حرکت می کند نه اینکه در مدینه با یاران خود بیعت می کند؛ بر این اساس از عبارت به کار رفته در این روایت نمی توان تعدد شخصیت ها را استنباط نمود؛ زیرا همان شخصیتی که در مکه با یاران خود بیعت می نماید، به سمت مدینه حرکت می کند.

ص: 100

نقد ادعای دوم

دومین ادعای احمد این بود که مقصود از عهد در این روایت وصیت پیامبر گرامی اسلام است و البته بدیهی است صرف اینکه شخصیت دوم مورد اشاره این حدیث وصیت پیامبر گرامی اسلام را همراه داشته باشد، چیزی را به سود احمد ثابت نمی کند بنابراین همان طور که احمد در جاهای دیگر ادعا کرده است، مقصود او این است که همراه داشتن وصیت به این معنا است که وصی کسی است که نام او در حدیث وصیت آمده و برای اولین بار برای اثبات حقانیت خود به آن استناد می کند و چون نام احمد در حدیث شب وصیت آمده و او برای اولین بار آن را بر خود تطبیق کرده، پس حدیث یاد شده به او اشاره می کند.

در نقد این ادعا باید گفت اگر بپذیریم که عهد همان وصیت است و در آن مناقشه نکنیم، آنچه در این روایت آمده این است که باید از مردی از نسل امام حسین علیه السلام پیروی کرد که عهد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را همراه خود داشته باشد و همراه داشتن عهد به این معنا است که عهد چیزی بوده که نزد ائمه وجود داشته و دست به دست می شده است. این مطلب افزون بر اینکه ظاهر روایت است، با این عبارت حدیث نیز تایید می شود: «فان عهد نبی الله صار عند علی بن الحسین، ثم صار عند محمد بن علی» گواه دیگر این مطلب فرازی از همین حدیث است که در کتاب نعمانی آمده است:

«...فیبایعونه بین الرکن والمقام، ومعه عهد من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قد توارثته الأبناء عن الآباء ...».

چنانچه به نظر می رسد در این روایت تصریح شده است که عهد پیامبر چیزی بوده است که فرزندان آن را از پدرانشان به ارث می بردند؛ بنابراین آن عهدی که مورد نظر این روایت و نشانه شخصیت مورد نظر است چیزی بوده که همراه آن

ص: 101

شخصیت بوده و کسی که ادعا می کند مصداق این روایت است باید با خود عهدی داشته باشد و بتواند انتساب آن به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را ثابت کند؛ در نتیجه حدیث مندرج در یک کتاب - حدیث شب وصیت که احمد بصری به استناد آن خود را مهدی اول می خواند - نمی تواند مصداق عهد باشد.

نقد ادعای سوم

سومین ادعای احمد این بود که مقصود از سلاح پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همان قرآن و علم است.

در نقد این ادعا نیز باید گفت خواننده بصیر نیک می داند که دلیل این ادعای احمد چیست و چرا با وجود اینکه روشن است معنی این واژه در لغت عرب همان ابزار جنگ است. باز او ادعا می کند که سلاح به معنای قرآن و علم است؛ بی تردید آنچه احمد را به طرح این ادعا مجبور کرده است، چیزی نیست جز اینکه او نمی توانسته ادعای همراه داشتن سلاح پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را داشته باشد؛ زیرا این ادعای غیر قابل اثبات به سرعت موجب رسوایی او می شد؛ بنابراین او ناگریز شده تا سلاح را به معنی علم بگیرد تا بتواند با طرح مطالب غیر قابل اثباتی به نام «علم لدنی»، خود را از زحمت اثبات همراه داشتن سلاح پیامبر صلی الله علیه و آله برهاند.

به هر تقدیر، با رجوع به احادیث پیشوایان معصوم بی اساس بودن این ادعای احمد نیز روشن می شود. برخی از روایاتی که به سلاح پیامبر گرامی اسلام مربوط هستند، و این واقعیت را نشان می دهند که سلاح چیزی جز همان ابزار جنگی نیست، به این قرارند:

1. أبی جعفر علیه السلام قال: لما حضر علی بن الحسین علیه السلام الوفاة، قبل ذلک أخرج سفطا أو صندوقا عنده، فقال: یا محمد احمل هذا

ص: 102

الصندوق، قال: فحمل بین أربعة، فلما توفی جاء إخوته یدعون [ما] فی الصندوق فقالوا: أعطنا نصیبنا فی الصندوق فقال: والله ما لکم فیه شیء و لو کان لکم فیه شیء ما دفعه إلی و کان فی الصندوق سلاح رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم؛(1)

امام باقر علیه السلام فرمود: پیش از آنکه وفات علی بن الحسین علیه السلام فرا رسد، سبد یا صندوقی را که نزد او بود، بیرون آورد و فرمود: ای محمد! این صندوق را ببر. پس آن را در میان چهار تن (که چهار طرفش را گرفته بودند) بردند. چون آن حضرت وفات کرد، برادران امام باقر علیه السلام آمدند و ادعا کردند از آنچه در میان صندوق بود، سهم ما را بده. فرمود: به خدا که از سهم شما چیزی در آن نبود. اگر از سهم شما چیزی در آن بود، پدرم آن را به من نمی داد. در آن صندوق، سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود.

2. أبی إبراهیم علیه السلام قال: السلاح موضوع عندنا، مدفوع عنه، لو وضع عند شر خلق الله کان خیرهم، لقد حدثنی أبی أنه حیث بنی بالثقفیة - و کان قد شق له فی الجدار - فنجد البیت، فلما کانت صبیحة عرسه رمی ببصره فرأی حذوه خمسة عشر مسمارا ففزع لذلک و قال لها: تحولی فإنی أرید أن أدعو موالی فی حاجة فکشطه فما منها مسمار إلا وجده مصرفا طرفه عن السیف و ما وصل إلیه منها شیء؛ (2)

موسی بن جعفر علیه السلام فرمود: اسلحه نزد ما نهاده شده و از آسیب محفوظ است. اگر نزد بدترین مخلوق خدا گذارند، بهترینِ

ص: 103


1- الکافی، کلینی، ج1، ص305.
2- همان، ص 235.

ایشان شود. پدرم به من خبر داد که چون با همسر ثقفیه خویش عروسی کرد، اتاقی را که اسلحه را در شکاف دیوار آن پنهان کرده بود، برای عروسی زینت کرده بودند. بامداد شب زفاف، چشمش به دیوار افتاد. در محل شکاف، جای پانزده میخ دید و نگران شد. به عروس گفت: از اتاق بیرون رو که می خواهم غلامان را برای کاری بخوانم! پس شکاف را بررسی کرد و دید سر میخ ها از طرف شمشیر برگشته و به آن برخورد نکرده است.

بدیهی است که توصیف سلاح به قرار گرفتن در صندوق یا دیوار نشان دهنده آن است که مقصود از سلاح همان ابزار جنگ است.

گاهی نیز این توضیح آمده است که سلاح نزد فلان امام بوده و آن را با چشم خود دیده اند. روشن است که چنین توصیفی با تفسیر سلاح به علم متناسب نیست:

سلیمان بن هارون قال قلت لأبی عبدالله علیه السلام ان العجلیة یزعمون أن عبدالله بن الحسن یدعی ان سیف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عنده قال والله لقد کذب فوالله ما هو عنده و ما رآه بواحدة من عینیه قط و لا رآه عند أبوه الا أن یکون رآه عنده علی بن الحسین...؛(1)سلیمان بن هارون گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: عجلی ها معتقدند که عبد الله بن حسن مدعی است شمشیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد اوست. فرمود: به خدا قسم، دروغ می گوید. نزد او نیست؛ هرگز با یک چشم خود هم آن را ندیده و نه پدرش، مگر اینکه نزد علی بن الحسین علیه السلام دیده

ص: 104


1- همان، ص194.

باشد... .

آنچه گفته شد خود دلیل جداگانه دیگری بر فقدان صلاحیت علمی احمد بصری و بی بهره بودن او از دانش به ابتدائیات علم حدیث و در نتیجه بی اساس بودن دعاوی پرطمطراق اوست.

اشتباه در فهم روایت حسن بن وشاء

احمد بصری در مقام اثبات اینکه از طریق خواب می توان حجت خدا را شناخت به ماجرای حسن بن وشاء استناد کرده و می نویسد:

و امام رضا علیه السلام ایمان یکی از واقفه که به دلیل خواب ایمان آورده بود را تأیید کرد؛ پس آن حضرت به خواب او آمدند و به او فرمودند: به خدا سوگند تو به سوی حق بازمی گردی.(1)

نقد و بررسی

مقصود او از ماجرای تأیید شدن خواب یکی از واقفه به وسیلة امام رضا علیه السلام این ماجراست:

الحسن بن علی الوشاء [ قال ]: کنا عند رجل بمرو وکان معنا رجل واقفی، فقلت له: اتق الله، قد کنت مثلک، ثم نور الله قلبی، فصم الأربعاء والخمیس والجمعة واغتسل وصل رکعتین، وسل الله أن یریک فی منامک ما تستدل به علی هذا الامر. فرجعت إلی البیت، وقد سبقنی کتاب أبی الحسن إلی یأمرنی فیه أن أدعو إلی هذا الامر ذلک الرجل، فانطلقت إلیه، وأخبرته وقلت له: احمد الله واستخره مائه مرة،

ص: 105


1- «و اقر الامام الرضا علیه السلام ایمان بعض الواقفیة لرویا راهافقد اتاها ابوالحسن الرضا علیه السلام فی الرویا وقال له والله لترجعن الی الحق»؛(المتشابهات، احمدالحسن، ص238).

وقلت: إنی وجدت کتاب أبی الحسن قد سبقنی إلی الدار [ أن ] أقول لک، وفیه ما کنا فیه وإنی لأرجو أن ینور الله قلبک فافعل ما قلت لک من الصوم والدعاء. فأتانی یوم السبت فی السحر فقال لی: أشهد أنه الامام المفترض الطاعة. فقلت: وکیف ذلک ؟ قال: أتانی أبو الحسن البارحة فی النوم فقال: یا إبراهیم - والله - لترجعن إلی الحق. وزعم أنه لم یطلع علیه إلا الله؛(1)

حسن بن علی وشّاء می گوید: نزد ما در مرو مردی زندگی می کرد که واقفی بود.به او گفتم: از خدا بترس! من هم مثل تو بودم ولی خدا قلبم را نورانی کرد.چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه را روزه بگیر و غسل کن و دو رکعت نماز بخوان و از خدا بخواه تا آنچه را که بتوانی با آن برای این کار استدلال کنی، به تو نشان بدهد.

به خانه برگشتم و دیدم نامه ای از طرف امام رضا علیه السلام رسیده و دستور داده است که آن مرد را برای این کار بخوانم. پس به سوی او روانه شدم و او را با خبر نموده، گفتم: خدا را حمد کن و صد مرتبه از او طلب خیر نما. چون در مورد تو نامه ای به من رسیده که در باره همان مباحث ما می باشد. و من امیدوارم که خدا قلب تو را نورانی گرداند. پس آنچه از روزه گرفتن و دعا کردن به تو گفتم انجام بده.

پس روز شنبه سحر نزد من آمد و گفت: گواهی می دهم که او امام واجب الاطاعه می باشد. پرسیدم چگونه این را

ص: 106


1- الخرائج والجرائح، قطب الدین الراوندی، ج1، ص 366.

فهمیدی؟گفت: دیشب امام رضا علیه السلام به خواب من آمد و فرمود: ای ابراهیم! به خدا سوگند! تو به سوی حقّ باز خواهی گشت. و او می گفت: هیچ کس جز خدا حال او را نمی دانست.

استدلال به این روایت به این دلیل باطل است که آنچه که مورد ادعای احمد بصری است این است که به وسیله خواب می توان حجت خدا را شناسایی کرد. او برای اثبات ادعایش نیازمند دلایلی از قرآن و روایات اهل بیت علیه السلام است، روایاتی که مدلول آنها این است که ائمه علیهم السلام تایید کرده اند که می شود از طریق خواب حجت خدا را شناخت. بر این اساس آنچه احمد به آن نیاز دارد این است که کسی خوابی ببیند و بر اساس آن ایمان بیاورد و او ماجرای خواب خود و ایمان مبتنی بر آن را بر امام عرضه کند و امام این ایمان مبتنی بر خواب را تأیید نماید، حال یا به صراحت و یا به عدم ردع که کاشف از تأیید است؛ در حالی که در ماجرای مورد نظر چنین چیزی اتفاق نیافتاده است، یعنی این طور نیست که واقفی مورد نظر خوابی ببیند و بر اساس آن ایمان بیاورد و بعد در عالم بیداری به محضر امام رضا علیه السلام برسد و آن حضرت ایمان او را تأیید کند؛ زیرا اولاً، براساس این گزارش امام رضا علیه السلام در خواب ایمان واقفی را تأیید کردند و اینکه اگر امام در عالم خواب ایمان کسی را تأیید کنند. آیا چنین خوابی حجت است یا نه، خود آغاز بحث است و احمد بصری تازه می خواهد با این استدلال حجت بودن خواب را ثابت کند، بنابراین نمی تواند استدلال خود را بر اساس یک خواب استوار کند. به تعبیر دیگر، احمد بصری مدعا را دلیل قرار داده است. مدعا این است که از طریق خواب می توان حجت خدا را شناخت و دلیل او خودش یک خواب است و این استدلال دوری است؛ زیرا او تلاش کرده تا حجیت خواب را با خواب ثابت کند و ثانیاً، اگر فرض را بر این بگیریم که اگر امام در خواب ایمان مبتنی بر خواب کسی را تأیید

ص: 107

کنند، کافی است؛ باز هم استدلال احمد ناقص است زیرا براساس گزارش حسن بن وشاء آنچه امام در عالم خواب به واقفی مورد نظر فرموده اند، اخبار از این است که تو به حق باز می گردی و ایمان مبتنی بر خواب او را تأیید نمی کند؛ یعنی امام در عالم خواب به او نمی فرمایند این ایمانی که تو بر اساس خواب آوردی قبول است بلکه به او خبر می دهند که تو در آینده ایمان خواهی آورد دلیل اینکه امام در همان خواب ایمان او را تأیید نکرده اند، این است که اساساً آن شبی که او امام را در خواب دید، هنوز ایمان نیاورده بود تا امام ایمان مبتنی بر خواب او را تأیید کنند، بلکه خواب انگیزه ای شد تا بعد از خواب ایمان بیاورد. از این رو؛ این ادعای احمد بصری که و «اقر الامام الرضا علیه السلام ایمان بعض الواقفیة لرویا راهافقد اتاها ابوالحسن الرضا علیه السلام فی الرویا وقال له والله لترجعن الی الحق» از اساس باطل است؛ زیرا اگر مقصود او این است که امام رضا علیه السلام در عالم بیداری خواب واقفی را تأیید کردند، چنین ادعایی کذب است و اگر مقصود او این است که امام در عالم خواب ایمان او را تأیید کردند، هم استدلال احمد بر خواب برای اثبات حجیت خواب دوری است و هم اساساً امام در عالم خواب ایمان کسی را تأیید نکردند چون در وقت خواب اساساً، هنوز ایمانی وجود نداشت.

استدلال به این ماجرا را به صورت دیگری نیز می توان تقریر کرد، به این صورت که براساس این گزارش حسن بن وشاء که از صحابی امام رضا علیه السلام بوده است به واقفی مورد نظر توصیه می کند برای پی بردن به امامت امام رضا علیه السلام از طریق خواب وارد شود و امام رضا علیه السلام با نوشتن نامه این کار حسن بن وشا را تایید می کنند بنابر این شناخت حجت خداوند از طریق رویا مورد تایید امام رضا علیه السلام قرار گرفته است.

پاسخ این است که اولاً، این مطلب اگر درست هم باشد، باز اشکال سابق را

ص: 108

برطرف نمی کند؛ زیرا احمد بصری در استدلال خود به رفتار حسن بن وشا استدلال نکرد بلکه او به آمدن امام به خواب واقفی استدلال کرده بود. متن کلام او به این صورت است:

و امام رضا ایمان یکی از واقفه که به دلیل خواب ایمان آورده بود را تایید کرد، پس آن حضرت به خواب او آمدند و به او فرمودند به خدا سوگند تو به سوی حق بازمی گردی.

این عین عبارت احمد بصری است و چنانچه ملاحظه می شود او به عمل حسن بن وشا استدلال نکرده است، بلکه ادعا می کند یکی از واقفه با خواب ایمان آورد و امام خواب او را تأیید فرمود؛ زیرا به خواب او آمده و ایمان او را تایید نمود؛ بنابراین احمد بصری آمدن امام رضا علیه السلام به خواب واقفی و تأیید ایمان او در عالم خواب را دلیل مدعای خود گرفته است. در نتیجه مطلب یاد شده سودی برای احمد بصری در پی نخواهد شد و اگر این پاسخ درست باشد، خود دلیل جداگانه دیگری است و به سخن احمد بصری ربطی ندارد و اشتباهی که او مرتکب شده را نمی پوشاند.

ثانیاً، این ادعا که از ماجرای یاد شده می توان فهمید امام رضا علیه السلام رفتار حسن بن وشا را تایید فرموده اند اساساً غیرقابل اثبات است؛ زیرا براساس این ماجرا پس از این که حسن وشا می گوید من به واقفی توصیه کردم برای پی بردن به امامت امام رضا علیه السلام از خداوند بخواهد در خواب حقیقت را بر او آشکار کند، چنین آمده است: «إِنّی وَجَدْتُ کِتابَ أَبی الْحَسن قَدَ سَبَقَنی إلِیَ الدّٰار [أن] أَقولُ لَک، وَفیه مٰا کُنّٰا فیه» این عبارت هیچ تصریحی به بیان خواب در نامه امام رضا علیه السلام ندارد بلکه قرینه داخلی روایت دلالت می کند که این عبارت چیزی جز اصل دعوت واقفی به امامت امام رضا علیه السلام نبوده است؛ زیرا حسن وشاء اندکی قبل چنین گفته است:

ص: 109

«وَقَدْ سَبَقنی کِتابَ أبَی الحٰسَن إِلیّ یأمرُنی فیهِ أَنٰ أَدعُوُ إلی هذا اَلاَمر ذٰلِکَ الرَّجُل» این جملات تصریح می کند که محتوای نامه امام دعوت مرد واقفی به امامت امام رضا علیه السلام بوده است. بنابر این وقتی که در ادامه برای آن مرد واقفی گزارش نامه را می دهد، مقصود او از «وَ فیه ما کنّٰا فیه» همان چیزی است که اندکی پیش به آن تصریح کرده بود؛ یعنی دعوت مرد واقفی به امامت امام رضا علیه السلام.

آنچه گذشت را با این نکته می توان به پایان رساند که در بدترین وضعیت ها جمله «وَفیه مٰا کنا فیه» مجمل است و باز در این فرض نیز استدلال به آن به دلیل اجمال اشتباه خواهد بود.

برداشت نادرست از حدیث جندب

یکی دیگر از موارد اشتباه احمد بصری ادعای او دربارة تأیید خواب جندب یهودی به وسیله پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است. او در یکی از کتاب هایش در مقام تبیین جایگاه خواب از دیدگاه قرآن و اهل بیت علیهم السلام و اثبات اینکه می توان به وسیله خواب حجت خدا را شناخت، به روایات و گزارش های متعددی استناد می کند. از جمله این که چنین می نویسد:

همچنان که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خواب را به عنوان یک راه هدایت و ایمان تأیید فرمودند ... و خواب آن فرد یهودی را که پیامبر خدا موسی علیه السلام را در خواب دید و به او خبر داد که حق با محمد صلی الله علیه و آله است را تأیید فرمود.(1)

به این ترتیب احمد بصری ادعا می کند که پیامبر رؤیای آن مرد یهودی را که

ص: 110


1- «کما اقر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الرویا کطریق هدایة و ایمان ... واقر رویا یهودی رای نبی الله موسی و اخبره ان الحق مع محمد»؛(المتشابهات، احمدالحسن، ج4، ص237).

پیامبری آن حضرت را در خواب دیده بود تأیید کردند.

نقد و بررسی

مقصود احمد بصری از مرد یهودی ظاهراً «جندب بن جناده» است. گروه علمی انصار نیز در پی نوشتی بر این مطلب از احمد بصری، این موضوع را تأیید کرده اند.(1) ماجرای ایمان «جندب بن جناده» آن چنان که گروه علمی انصار نقل کرده اند و در منابع روایی گزارش شده، به این قرار است:

دخل جندب ابن جنادة الیهودی من خیبر علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، فقال: یا محمد أخبرنی عما لیس لله وعما لیس عند الله و عما لایعلممه الله؟ فقال: و اما ما لیس لله فلیس لله شریک وأما ما لیس عند الله فلیس عند الله ظلم للعباد، وأما ما لا یعلمه الله فذلک قولکم یا معشر الیهود إنه عزیر ابن الله والله لا یعلم له ولدا. فقال جندب: أشهد أن لا إله إلا الله وإنک رسول الله حقا. ثم قال: یا رسول الله إنی رأیت البارحة فی النوم موسی بن عمران علیه السلام فقال لی: یا جندب أسلم علی ید محمد واستمسک بالأوصیاء من بعده، فقد أسلمت فرزقنی الله ذلک، فأخبرنی بالأوصیاء بعدک لاتمسک بهم. فقال یا جندب: أوصیائی من بعدی بعدد نقباء بنی إسرائیل.(2)

جندب بن جناده یهودی که از یهودان خیبر بود، بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد و عرض کرد: ای رسول خدا خبر ده مرا از آنچه برای خدا نیست؟ و از آنچه نزد خدا نیست؟ و از آنچه خدا نمی داند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اما آنچه برای خدا نیست

ص: 111


1- همان، پی نوشت شماره3.
2- کفایة الأثر، الخزاز القمی، ص 57- 58.

پس آن شریک است اما آنچه نزد خدا نیست پس آن ظلم بر بندگان است و اما آنچه خدا نمی داند، آن گفتار شما مردمان یهود است که عزیر فرزند خدا است و خدا برای خود فرزندی نمی داند.

جندب گفت: گواهی دهم که جز خدای یگانه خدایی نیست و گواهی دهم که به حقیقت تو محمد رسول خدایی. سپس جندب عرض کرد: ای پیامبر خدا دیشب حضرت موسی بن عمران علیه السلام را در خواب دیدم. به من فرمود: ای جندب! به دست محمد اسلام آور، و به اوصیای پس از او متمسک شو و خداوند اسلام را روزی من فرمود و مسلمان شدم. اکنون از اوصیای خود مرا آگاه فرما تا به آنان متمسک گردم؟ فرمود: ای جندب! اوصیای پس از من به عدد نقیبان بنی اسرائیل هستند.

با دقت در این روایت روشن می شود که احمد بصری در فهم معنی روایت به خطا رفته است؛ زیرا در این روایت تصریح شده است که جندب در ابتدا پرسش های خود را مطرح می کند و وقتی پاسخ های قانع کننده ای از پیامبر صلی الله علیه و آله می شنود، به آن حضرت ایمان می آورد؛ بنابراین او نه به استناد خواب بلکه دلیل این که پاسخ های پیامبر صلی الله علیه و آله را درست یافت، ایمان آورد در حالی که اگر دلیل ایمان جندب خواب بود، او نیازی به آزمودن آن حضرت با پرسش های خود نداشت بلکه با وجود این که جندب حضرت موسی علیه السلام را در خواب دیده و آن حضرت او را به اسلام دعوت کرده بود، باز هم جندب به خواب اکتفا نکرد و پس از طرح پرسش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ارائه پاسخ های منطقی از جانب آن حضرت اسلام آورد و چه بسا همین اقدام جندب را بتوان دلیل این گرفت که او نیز خواب را حجت

ص: 112

نمی دانسته است.

اشتباه در استدلال به آیات سه گانه

شخصی از احمد بصری پرسید: شما شیعیان معتقدید سفیران امام مهدی علیه السلام چهار نفر بودند و پس از آن ها سفارت پایان یافت، با وجود این تو با چه دلایل عقلی و نقلی از قرآن، تورات و انجیل می توانی ثابت کنی که سفیر پنجم هستی؟

احمد بصری در پاسخ نوشت:

... و اکنون ادّله ای را بیان می کنیم که نشان می دهد هنگام رسیدن زمان قیامت صغری و دولت عدل الهی آنان از سوی خود فرستاده ای را به سوی مردم می فرستند و ما به جهت رعایت اختصار به برخی از این ادله اکتفا می کنیم:

بخش اول قرآن:

1. خداوند می فرماید:

Gفَارْتَقِبْ یوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُّبِینٍ یغْشَی النَّاسَ هَٰذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ رَّبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ أَنَّیٰ لَهُمُ الذِّکْرَیٰ وَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُّبِینٌ ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلًا ۚ إِنَّکُمْ عَائِدُونَ یوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَیٰ إِنَّا مُنتَقِمُونَF.

این دود یا عذاب مسبوق به فرستادنی است. خداوند متعال می فرماید: ((وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا)) و همچنین این دود یا عذاب عقوبت تکذیب فرستاده ای است که برای عذاب شوندگان فرستاده شده است درحالی که آن فرستاده در میان آنان حضور دارد و این مطلب به وضوح از آیات فهمیده می شود (ولی آنان روی برگردانده و گفتند او تعلیم یافته ای دیوانه است) و این

ص: 113

دود یا عذاب پس از آنکه بر اهل زمین سایه افکند، به دلیل ایمان آوردنشان برداشته می شود همچنان که عذاب بر قوم یونس یا مردم یونان سایه افکند. و همچنین این دود یا عذاب همزمان با قیامت صغراست بلکه همان قیامت صغراست (الْبَطْشَةَ الْکُبْرَی) آنچنان که از آیه به روشنی فهمیده می شود، پس بعد از آن جز قیامت (الْبَطْشَةَ الْکُبْرَی) و انتقام از ستمگران نخواهد بود.

بنابراین دود از نشانه های قائم است و ائمه علیهم السلام نیز همین را فرموده اند و این دود همراه با فرستاده ای است، بلکه به این دلیل است که مردم دنیا آن فرستاده را تکذیب می کنند؛ پس این دود عذابی است برای آنان. چگونه و از کجا متذکر می شوند با این که فرستاده روشنگر به سراغشان آمد، پس این فرستاده کیست؟ و فرستندة این فرستاده چه کسی است؟

2. خداوند متعال می فرماید:

((بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یلْحَقُوا بِهِمْ ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یؤْتِیهِ مَن یشَاءُ ۚ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ)).

یعنی به زودی در میان دیگرانی که هنوز به امیّین ملحق نشده اند، فرستاده ای از خودشان می فرستد که آیاتش را بر آنان تلاوت می کند و آنان را پاک می گرداند و کتاب و حکمت را به آنان می آموزد... .

ص: 114

و بدون تردید حضرت محمد صلی الله علیه و آله نمی تواند بر کسانی که پس از رحلتش می آیند قرآن را تلاوت کند، پس باید فرستاده دیگری باشد و نیز در میان اُمیین یَعنی ام القری در زمان آن حضرت و آن فرستاده این گونه است که آیات را تلاوت می کند و مردم را تزکیه می کند یعنی پاک می کند پس آنان ملکوت آسمان ها را می بینند و به آنان کتاب و حکمت می آموزد... .

3. خداوند متعال می فرماید:

(( وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِی بَینَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا یظْلَمُونَ)).

جابر از حضرت باقر علیه السلام در تفسیر این آیه: (( وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِی بَینَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا یظْلَمُونَ)) روایت می کند که فرمود:

تفسیر این آیه در باطن آن است که هر قرنی این امت را رسولی از آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم است که مأموریت دارد برای همان قرن و آنها اولیاء و رسل نیستند؛ اما این قسمت آیه ((فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِی بَینَهُمْ بِالْقِسْطِ)) معنی آن این است که پیامبران قضاوت به عدل و دادگری می کنند و ستم روا نمی دارند.و این برای رعایت اختصار کافی است و الا اگر بخواهیم به ادله قرآنی بپردازیم بحث به درازا خواهد کشید.(1)

ص: 115


1- ...و الان لنورد الادلة علی انهم یرسلوا رسولا عنهم علیهم السلام اذا حان وقت القیامة الصغری و دولة العدل الالهی و لنکتفی ببعض الادلة لضیق المقام عن التفصیل. الاول: فی القرآن ... 1. قال تعالی: «فارتقب یوم تأتی السماء بدخان مبین یغشی الناس هذا عذاب ألیم ربنا اکشف عنا العذاب إنا مؤمنون أنی لهم الذکری وقد جاءهم رسول مبین ثم تولوا عنه وقالوا معلم مجنون إنا کاشفوا العذاب قلیلا إنکم عائدون یوم نبطش البطشة الکبری إنا منتقمون». و هذا الدخان او العذاب یسبق برسالة قال تعالی «و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» و ایضا هذا الدخان او العذاب هو عقوبة علی تکذیب رسول ارسل للمعذبین و هو بین اظهرهم کما هو واضح من الایات ثم تولوا عنه وقالوا معلم مجنون و ایضا هذا الدخان او العذاب یکشف لایمان اهل الارض بهذا الرسول بعد ان اظلهم کما اظل العذاب قوم یونس او یونان و ایضا هذا الدخان او العذاب مقارن للقیامة الصغری بل هو البطشة الصغری کما هو واضح فی الایة فلیس بعده الا البطشة الکبری و الانتقام من الظالمین اذن فالدخان من علامات قیام القائم و هذا ورد عن الائمة و هو مقترن برسول بل هو بسبب تکذیب اهل الارض لهذا الرسول فهو عقوبة لهم أنی لهم الذکری وقد جاءهم رسول مبین فمن هو هذا الرسول و من مرسل هذا الرسول. 2. و قال تعالی: «بسم الله الرحمن الرحیم یسبح لله ما فی السماوات وما فی الأرض الملک القدوس العزیز الحکیم هو الذی بعث فی الأمیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة وإن کانوا من قبل لفی ضلال مبین وآخرین منهم لما یلحقوا بهم وهو العزیز الحکیم ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله ذو الفضل العظیم» ای و اخرین منهم لما یلحقوا بهم سیرسل فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة... وقطعا لایمکن ان یکون محمدا ص هو ایضا یتلو علی الاخرین الذین یاتون بعد رجوعه الی الله فلابد ان یکون هناک رسول و ایضا فی الامیین ای فی ام القری فی زمانه و له هذه الصفات یتلو الایات و یزکی الناس ای یطهرهم فینظرون فی ملکوت السماوات و یعلمهم الکتاب و الحمکة ... . 3. قال تعالی: «ولکل أمة رسول فإذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط وهم لا یظلمون» و فی الحدیث عن جابر عن أبی جعفر 7 قال: «سألته عن تفسیر هذه الآیة: (لکل أمة رسول فإذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط وهم لا یظلمون) قال: تفسیرها بالباطن أن لکل قرن من هذه الأمة رسولا من آل محمد علیهم السلام یخرج إلی القرن الذی هو إلیهم رسول وهم الأولیاء وهم الرسل، وأما قوله: (فإذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط) قال: معناه أن الرسل یقضون بالقسط وهم لا یظلمون کما قال الله». و هذا یکفی للاختصار و الا فان الامر سیطول اذا استعرضنا الادلة القرآنیة. (الجواب المنیر، احمد الحسن، ج1، ص23-26).

نقد و بررسی

بنابرآنچه آمد، احمد بصری برای اثبات اینکه امام مهدی علیه السلام سفیر پنجمی نیز دارد به سه آیه استدلال کرده است در حالی که این استدلال مخدوش است.

نقد استدلال به آیه نخست

درباره آیه نخست باید توجه کرد که برخی از مفسران بر این عقیده اند که این آیه به واقعه ای ناظر بوده است که در زمان پیامبر گرامی اسلام رخ داده است.(1) پس این آیه با ادعای احمد بصری و مانند او هیچ ارتباطی نخواهد داشت. با وجود این اگر تفسیر یاد شده را نپذیریم و آیه را به آینده ناظر بدانیم، بازهم درباره استدلال آن، سؤالات و ابهامات زیادی وجود دارد:

1. به چه دلیل رسول مورد نظر آیه که تکذیب او موجب نزول عذاب است، امام مهدی علیه السلام نیست؟ اگر اشکال شود که رسول در این آیه به «مبین» توصیف شده و امام مهدی آشکار نیستند؛ احمد بصری نیز نمی تواند مصداق آن باشد زیرا او نیز هم اکنون آشکار نیست.

2. احمد بصری ادعا می کند که در روایات اهل بیت از «دخان» به عنوان نشانه ظهور قائم یاد شده است. باید پرسید این روایت در کدام منبع روایی ذکر شده است؟ با تفحصی که انجام شد، در هیچ روایتی از واژه «دخان» به عنوان نشانه قائم یاد نشده بلکه در یک روایت این پدیده به عنوان نشانه قیامت معرفی شده است.

أمیرالمؤمنین علیه السلام به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

عشر قبل الساعة لابد منها: السفیانی، والدجال، والدخان، والدابة

ص: 116


1- مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، ج9، ص104.

نقد و بررسی

بنابرآنچه آمد، احمد بصری برای اثبات اینکه امام مهدی علیه السلام سفیر پنجمی نیز دارد به سه آیه استدلال کرده است در حالی که این استدلال مخدوش است.

نقد استدلال به آیه نخست

درباره آیه نخست باید توجه کرد که برخی از مفسران بر این عقیده اند که این آیه به واقعه ای ناظر بوده است که در زمان پیامبر گرامی اسلام رخ داده است.(1) پس این آیه با ادعای احمد بصری و مانند او هیچ ارتباطی نخواهد داشت. با وجود این اگر تفسیر یاد شده را نپذیریم و آیه را به آینده ناظر بدانیم، بازهم درباره استدلال آن، سؤالات و ابهامات زیادی وجود دارد:

1. به چه دلیل رسول مورد نظر آیه که تکذیب او موجب نزول عذاب است، امام مهدی علیه السلام نیست؟ اگر اشکال شود که رسول در این آیه به «مبین» توصیف شده و امام مهدی آشکار نیستند؛ احمد بصری نیز نمی تواند مصداق آن باشد زیرا او نیز هم اکنون آشکار نیست.

2. احمد بصری ادعا می کند که در روایات اهل بیت از «دخان» به عنوان نشانه ظهور قائم یاد شده است. باید پرسید این روایت در کدام منبع روایی ذکر شده است؟ با تفحصی که انجام شد، در هیچ روایتی از واژه «دخان» به عنوان نشانه قائم یاد نشده بلکه در یک روایت این پدیده به عنوان نشانه قیامت معرفی شده است.

أمیرالمؤمنین علیه السلام به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

عشر قبل الساعة لابد منها: السفیانی، والدجال، والدخان، والدابة

ص: 117


1- مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، ج9، ص104.

وخروج القائم، وطلوع الشمس من مغربها، ونزول عیسی علیه السلام، وخسف بالمشرق وخسف بجزیرة العرب، ونار تخرج من قعر عدن تسوق الناس إلی المحشر؛(1)پیش از قیامت ده چیز به ناچار خواهد بود: سفیانی، دجال، دود، دابه، خروج قائم، طلوع خورشید از مغربش، نزول عیسی، خسفی در مشرق، خسفی در جزیرة العرب و آتشی که از انتهای عدن شعله ور شده و مردم را به سوی محشر می راند.

چنانکه ملاحظه می شود، در این روایت در کنار «دخان» از «قائم» هم به عنوان نشانه قیامت یاد شده است. این نشان می دهد که روایت مزبور درپی بیان نشانه های ظهور نیست؛ زیرا خود قائم نمی تواند از نشانه های قائم باشد.

3. هم اکنون احمد بصری ادعا می کند که مصداق رسول مورد نظر آیه است؛ بنابراین «دخان» نیز باید اتفاق افتاده باشد، این دخان کی و در کجا رخ داده است؟

4. اگر مقصود احمد بصری دودی است که طرفداران او معتقدند در اثر آتشفشان کوه های ایسلند رخ داده، آن دود مبین نبود چون زمان وقوع آن مسلمانان که مخاطب اولیه سخنان احمد بصری بودند، متوجه این رخداد نشدند و زمانی که با تبلیغ طرفداران او متوجه این پدیده شدند، دود مزبور ازبین رفته بود.

5. اگر مقصود از «دخان» در آیه، دود مورد نظر طرفداران احمد بصری باشد؛ این دخان به دلالت آیه باید در اثر تکذیب احمد بصری باشد درحالی که این دخان در جایی رخ داد که اساساً احمد بصری و دعوت او در آن جا حضور نداشت. از سوی دیگر، در جایی هم که احمد بصری حضور داشت و مورد تکذیب قرار گرفت، دخانی مشاهده نشد.

ص: 118


1- الغیبة، طوسی، ص436.

6. بنابر گواهی آیه این «دخان» باید چنان عذاب آور باشد که مردم را مستأصل کند تا آن ها به درگاه الهی استغاثه کنند و بگویند: «رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ» در حالی که چنین اتفاقی نیفتاد و اصلاً آنهایی که دود مورد نظر را دیدند، کافرانی غرق در غفلت بودند.

7. باتوجه به آیه مورد نظر «رفع دخان» باید بعد از اظهار توبه و ایمان به آن رسول باشد؛ اما دود مورد نظر بدون اینکه کسی به احمد بصری ایمان بیاورد، از بین رفت.

بنابراین احمد بصری به آیه ای استدلال کرده است که به هیچ وجه با او قابل انطباق نیست.

نقد استدلال به آیه دوم

استدلال احمد بصری به آیه دوم بر این پیش فرض استوار است که واژة «آخر» عطف به «الامیین» باشد در حالی که:

اولاً، همان طور که برخی مفسران احتمال داده اند محتمل است که واژة «آخرین» عطف بر ضمیر «یعلمهم» باشد؛(1) یعنی پیامبر گرامی اسلام هم چنان که کتاب را به معاصران خود تعلیم داد، آن را به آیندگان نیز آموخت زیرا همان طور که گذشتگان از چشمه معارف آن حضرت نوشیدند آیندگان نیز بر سر سفره ای که ایشان گسترانده، نشسته اند، بنابراین تعلیم کتاب و حکمت به آیندگان را نیز می توان به آن حضرت نسبت داد.

ثانیاً، احمد بصری پس از عطف گرفتن کلمه «آخرین» به «الامیین»، آن را این

ص: 119


1- مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، ج10، ص6؛ کشاف، جارالله زمخشری، ج4، ص103.

طور تفسیر می کند: «ای وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یلْحَقُوا بِهِمْ سَیَرْسُل فیهِ رَسُولاً» همین طور که به نظر می رسد او از کلمه «سیرسل» که فعل مضارع و زمان آن آینده است، استفاده کرده تا دلالت بر مدعای او - آمدن رسولی در آینده - داشته باشد در حالی که حتی اگر ما واژة «آخرین» را عطف بر «الامیین» بگیریم، فعل «بعث» که ماضی و زمان آن گذشته است و بر «الامیین» وارد شده، به مقتضای عطف بر «آخرین» نیز وارد می شود و تقدیر آیه چنین می گردد: (( هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الأُمِّیینَ و بعث فی آخَرین مِنْهُمْ)) بنابراین حتی بر این فرض قرآن از بعثت رسول در گذشته خبر می دهد و نه بعثی که در آینده و پس از حیات پیامبر گرامی اسلام رخ دهد و بدیهی است آن رسولی که هم برای گذشتگان و هم برای آیندگان مبعوث شده، وجود مقدس پیامبر گرامی اسلام است.

ثالثاً، اگر از همه این اشکالات چشم پوشی کنیم و تفسیری که احمد بصری از آیه ارائه کرده را بپذیریم، باز هم ادعای او ثابت نمی شود؛ زیرا مقصود از رسولی که در امت های آینده خواهد بود، می تواند امامان معصوم باشد چنانچه روایتی که احمد بصری در ذیل آیه سوم آورده است، می تواند گواه این تفسیر باشد؛ پس این آیات بدون وجود سفیر پنجمی برای امام مهدی نیز قابل فهم و تفسیر هستند.

اگر اشکال شود در زمان ما رسولی که آیات را تلاوت کند و قرآن و حکمت را بیاموزد، وجود ندارد زیرا امام مهدی علیه السلام در پس پرده غیبت هستند و انتساب تعلیم کتاب و حکمت به آن حضرت حقیقی نیست، در پاسخ می توان گفت:

اولاً، مفاد آیه این نیست که در هر دوره ای چنین کسانی وجود دارند بلکه مفاد آیه این است که در میان دیگرانی که هنوز نیامده اند نیز رسولی هست و با وجود امامان یازده گانه که در میان مردم بودند و تعلیم کتاب و حکمت می کردند، آیه مصداق خود را خواهد یافت، بنابراین به وجود سفیر پنجم برای امام مهدی علیه السلام

ص: 120

نیازی نیست و ثانیاً، اگر مقصود آیه این باشد که در هر دوره ای باید رسولی باشد و این رسول نمی تواند امام غایب باشد، این اشکال به وجود می آید که پیش از آغاز ادعای احمد بصری در طول دوازده قرنی که از غیبت امام مهدی علیه السلام گذشت، باید در هر دوره کسی مانند احمد بصری به وجود می آمد در حالی که به یقین چنین نبوده است. بنابراین معنای آیه آنچه احمد بصری گمان کرده نیست.

نقد استدلال به آیه سوم

سومین آیه ای که احمد بصری به آن استدلال کرده، این آیه است: (( وَلِکُلِّ

أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِی بَینَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا یظْلَمُونَ)) او در مقام استدلال به روایتی از امام باقر استناد می کند که براساس آن مقصود از «رسول»، امامان از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستند. استدلال به این آیه نیز به این دلیل مخدوش است که در زمان ما رسول مورد نظر آیه امام مهدی علیه السلام است و با وجود آن حضرت آیه مصداق خود را خواهد یافت و نیازی به فرض وجود شخصیت دیگری نیست. اگر امام مهدی علیه السلام هم نتواند مصداق این آیه باشد و وجود رسول دیگری ضرورت داشته باشد، این اشکال به وجود خواهد آمد که از زمان امام حسن عسکری علیه السلام تا پیش از ظهور احمد حسن می بایست در هر دوره ای رسولی همچون او که مدعی امامت، وصایت و حجت خدا است، وجود داشته باشد درحالی که چنین چیزی به یقین باطل است. به تعبیر دیگر آیه مورد نظر فقط ناظر به زمان ما نیست و مربوط به صد سال و دویست سال قبل و...نیز می شود. اکنون سؤال ما از احمد بصری این است که صد سال پیش که تو وجود نداشتی، مصداق این آیه چه کسی بود؟ او ناگزیر است که بگوید مصداق آیه امام مهدی علیه السلام است؛ زیرا در زمان های قبل غیر از امام مهدی علیه السلام شخصیت دیگری که بتوان او را حجت خدا

ص: 121

و فرستاده از سوی خداوند معرفی کرد، وجود نداشت؛ بنابراین اگر در زمان های قبل مصداق آیه امام مهدی علیه السلام بود، در زمان ما هم چنین است و در نتیجه برای درست شدن مفهوم آیه نیازی به مفروض گرفتن وجود دیگری نیست.

اشتباه در تفسیر سوره یوسف

یکی از دلایل احمد بصری برای اثبات درستی ادعایش، خواب است. او ادعا می کند که مؤمنان بسیاری در عالم خواب امامان معصوم علیهم السلام را دیده اند که به آنها دستور پیروی از احمد را داده اند. بدیهی است که این ادعا مبتنی بر حجیت خواب است. از همین رو احمد بصری و پیروانش کوشیده اند تا حجیت خواب را به صورت کلی و به عنوان راهی برای شناخت حجت خداوند ثابت کنند. آنها در این باره به آیات و روایاتی استناد جسته اند که نقد آن مجال دیگری می طلبد؛ ولی آنچه در این جا مورد توجه است، استدلال او به آیاتی از سوره یوسف است:

((إِذْ قَالَ یوسُفُ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ قَالَ یا بُنَی لَا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلَیإِخْوَتِکَ فَیکِیدُوا لَکَ کَیدًا إِنَّ الشَّیطَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ)).(1)

او در این باره چنین می نویسد:

آیا قرآن نخوانده و در داستان یوسف نیاندیشیده اید که چگونه یعقوب درحالی که پیامبر خداست، رؤیای یوسف را به عنوان دلیل تشخیص مصداق خلیفه خدا - که یوسف بود- معتبر دانست و یوسف را برحذر داشت که این خواب را به برادران خود بگوید؛ زیرا با این رؤیا او را شناخته و... آیا این اقرار قرآن

ص: 122


1- یوسف(12)، 4و5.

به حجیت خواب در تشخیص مصداق خلیفه خدا در زمین نیست.(1)

نقد و بررسی(2)

در نقد استدلال یاد شده باشد به دو مطلب اشاره می شود:

1.دلیلی وجود ندارد که مراد از رؤیای یوسف علیه السلام، بشارت بر نبوت او باشد، بلکه بنا بر تصریح قرآن این رؤیا، پیش گویی واقعه ای خارجی بوده که همان تعظیم و اکرام برادران، پدر و خاله یوسف در شهر مصر و برای او است. از این روست که در ادامه آیات حضرت یوسف علیه السلام خطاب به پدر بزرگوار خود (پس از سجده ایشان و برادرانش) چنین می فرمایند:

((یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیای مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا))(3)

روایتی از اهل بیت علیهم السلام این مطلب را نیز تایید می کند:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ تَأْوِیلُ هَذِهِ الرُّؤْیا أَنَّهُ سَیمْلِکُ مِصْرَ وَ یدْخُلُ عَلَیهِ أَبَوَاهُ وَ إِخْوَتُهُ، أَمَّا الشَّمْسَ فَأُمُّ یوسُفَ رَاحِیلُ وَ الْقَمَرَ یعْقُوبُ وَ أَمَّا أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً فَإِخْوَتُهُ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیهِ - سَجَدُوا شُکْراً لِلَّهِ وَحْدَهُ حِینَ نَظَرُوا إِلَیهِ - وَ کَانَ ذَلِکَ السُّجُودُ لِلَّهِ؛ از امام باقر علیه السلام درباره تأویل این رؤیا نقل شده است که تأویل آن این بود که یوسف به زودی پادشاه مصر شده و پدر و مادر و برادرانش بر او وارد می شوند؛ امّا خورشید مادر یوسف، راحیل و قمر پدر او

ص: 123


1- خطبه احمدحسن، 5محرم 1432.
2- نقد یاد شده از کتاب خواب پریشان صص48 - 46 نوشته محمد شهبازیان نقل شده است.
3- یوسف(12)، 100؛ بحار الانوار، ج12، ص251و 217.

یعقوب و ستاره ها برادران او هستند که وقتی در مصر بر او وارد می شوند، سجده شکر الهی را به جا می آورند و از هیبت و جمال یوسف خدا را سپاس می گویند و این سجده برای خداوند بوده نه برای یوسف.

2. نه تنها دلیلی وجود ندارد که خواب، مستند حضرت یعقوب علیه السلام برای وصایت حضرت یوسف علیه السلام بوده است، بلکه بنا بردلایل موجود حضرت یعقوب علیه السلام باتوجه به علم نبوت خود از آینده یوسف علیه السلام و وصایت او با خبر بوده و آن را به یوسف علیه السلام بشارت داده بود. شاهد بر این مطلب روایت مفضل بن عمر است، او می گوید:

امام صادق علیه السلام به من فرمود: می دانی پیراهن یوسف علیه السلام چه بود؟ عرض کردم: نه.فرمود: چون برای ابراهیم علیه السلام آتش افروختند، جبرئیل علیه السلام جامه ای از جامه های بهشت برایش آورد، او پوشید و با آن جامه گرما و سرما به ابراهیم علیه السلام زیانی نمی رسانید. چون مرگ ابراهیم علیه السلام در رسید، آن را در غلافی نهاد و به اسحاق آویخت و اسحاق آن را به یعقوب آویخت و چون یوسف علیه السلام متولد شد، آن را بر او آویخت و در بازوی او بود تا امرش به آنجا که بایست رسید (زمام حکومت مصر را به دست گرفت) و چون یوسف آن را در مصر از غلاف بیرون آورد، یعقوب بوی خوش آن را دریافت و همین است که گوید: «اگر سفیهم نمی خوانید من بوی یوسف را احساس می کنم» و آن همان پیراهنی بود که خدا از بهشت فرستاده بود. (یوسف(12)، 94) عرض کردم: قربانت گردم آن پیراهن به چه

ص: 124

کس رسید؟ فرمود: به اهلش رسید. سپس فرمود: هر پیغمبری که دانش یا چیز دیگری را به ارث گذاشته [دریافته] به آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسیده است.(1)

این روایت، بیانگر به ارث رسیدن پیراهن حضرت ابراهیم علیه السلام به اوصیا و انبیا بوده، و حضرت یعقوب علیه السلام پس از تولد یوسف علیه السلام، این پیراهن را به گردن او می آویزد و یوسف علیه السلام، میراث دار پیراهن ابراهیم علیه السلام می شود. باید به این نکته توجه کرد که این پیراهن جز در اختیار وصی و حجت الهی قرار نمی گرفته است. گفتنی است در حال حاضر این پیراهن، در اختیار آخرین وصی موجود، یعنی حضرت مهدی علیه السلام می باشد.(2)

ص: 125


1- «مُحَمَّدٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ السَّرَّاجِ عَنْ بِشْرِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یقُولُ أَ تَدْرِی مَا کَانَ قَمِیصُ یوسُفَ علیه السلام قَالَ قُلْتُ لَا قَالَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام لَمَّا أُوقِدَتْ لَهُ النَّارُ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ علیه السلام بِثَوْبٍ مِنْ ثِیابِ الْجَنَّةِ فَأَلْبَسَهُ إِیاهُ فَلَمْ یضُرَّهُ مَعَهُ حَرٌّ وَ لَا بَرْدٌ فَلَمَّا حَضَرَ إِبْرَاهِیمَ الْمَوْتُ جَعَلَهُ فِی تَمِیمَةٍ وَ عَلَّقَهُ عَلَی إِسْحَاقَ وَ عَلَّقَهُ إِسْحَاقُ عَلَی یعْقُوبَ فَلَمَّا وُلِدَ یوسُفُ علیه السلام عَلَّقَهُ عَلَیهِ فَکَانَ فِی عَضُدِهِ حَتَّی کَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا کَانَ فَلَمَّا أَخْرَجَهُ یوسُفُ بِمِصْرَ مِنَ التَّمِیمَةِ وَجَدَ یعْقُوبُ رِیحَهُ وَ هُوَ قَوْلُهُ- إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ فَهُوَ ذَلِکَ الْقَمِیصُ الَّذِی أَنْزَلَهُ اللَّهُ مِنَ الْجَنَّةِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَإِلَی مَنْ صَارَ ذَلِکَ الْقَمِیصُ قَالَ إِلَی أَهْلِهِ ثُمَّ قَالَ کُلُّ نَبِی وَرِثَ عِلْماً أَوْ غَیرَهُ فَقَدِ انْتَهَی إِلَی آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم»؛( کافی، کلینی، ج1، ص232؛ کمال الدین، شیخ صدوق، ج1، ص143؛ علل الشرایع، شیخ صدوق، ج1، ص53).
2- «فَرُوِی أَنَّ الْقَائِمَ علیه السلام إِذَا خَرَجَ یکُونُ عَلَیهِ قَمِیصُ یوسُفَ وَ مَعَهُ عَصَا مُوسَی وَ خَاتَمُ سُلَیمَانَ علیه السلام»؛(کمال الدین، شیخ صدوق، ج1، ص144). نیز ر.ک: الصراط المستقیم، ج2، ص253؛ روضة المتقین، ج5، ص477؛ مانند این مطلب در الکافی، کلینی، ج1، ص232.

بنابراین حضرت یعقوب از آغاز تولد حضرت یوسف می دانستند که او وصی ایشان و پیامبر خدا خواهد بود و نه اینکه خواب حضرت یوسف موجب آگاهی یعقوب نسبت به نبوت فرزندش گردد.

اشتباه در تفسیر وحی به مادر موسی

احمد بصری در جایی دیگر تلاش کرده تا دلیل قرآنی دیگری بر حجیت خواب به عنوان راهی برای شناخت حجت خدا ارائه کند. او در این باره چنین می نویسد:

در قرآن درباره چگونگی ایمان مادر موسی چه آمده؟ آیا مادر موسی مکلف نبود؛ قرآن می فرماید: ((وَأَوْحَینَا إِلَیٰ أُمِّ مُوسَیٰ أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ))؛

این گواهی خداوند است نزد مادر موسی برای پسرش موسی در حالی که او مکلف بود که مانند سایر مکلفین به موسی ایمان بیاورد؛ پس او چگونه ایمان آورد؟ آیا از راهی جز خواب که همان وحی خدا به او بود.(1)

نقد و بررسی

آنچنان که بیان شد، به نظر احمد بصری مقصود از وحی در «أَوْحَیْنا

إِلی أُمِّ

ص: 126


1- «فی القرآن کیف امنت ام موسی علیه السلام بموسی الیست ام موسی مکلفة قال تعالی: وأوحینا إلی أم موسی أن أرضعیه فإذا خفت علیه فألقیه فی الیم ولا تخافی ولا تحزنی إنا رادوه إلیک وجاعلوه من المرسلین. هذه شهادة الله عندها لابنها موسی علیه السلام و هی مکلفة ان تومن بموسی علیه السلام کغیرها من المکلفین فکیف امنت به الا من خلال الرویا التی هی وحی الله الیها»؛ (مع العبد الصالح، ابوحسن، ج2، ص41).

مُوسی» خواب است؛ براین اساس آیه یاد شده بر حجیت خواب به عنوان راهی برای تشخیص حجت خدا دلالت دارد. گفتنی است در این باره که مقصود از «اوحینا» در این آیه چیست، سه دیدگاه وجود دارد.

ابن جوزی در تفسیر خود چنین می نویسد:

درباه این آیه سه دیدگاه وجود دارد: 1.مقصود الهام است، این دیدگاه ابن عباس است.2.جبرئیل به مادر موسی این خبر را داد، این دیدگاه مقاتل است.3. مقصود دیدن در خواب است، این را ماوردی حکایت کرده است.(1)

از میان سه دیدگاه یاد شده آنچه از اهل بیت علیه السلام روایت شده، دیدگاه نخست است. امام علی علیه السلام در روایتی در بیان انواع وحی می فرمایند:

... وأما تفسیر وحی النبوة والرسالة فهو قوله تعالی: إنا أوحینا إلیک کما أوحینا إلی نوح والنبیین من بعده وأوحینا إلی إبراهیم وإسماعیل إلی آخر الآیة، وأما وحی الالهام فهو قوله عز وجل: وأوحی ربک إلی النحل أن اتخذی من الجبال بیوتا ومن الشجر ومما یعرشون ومثله وأوحینا إلی أم موسی أن أرضعیه فإذا خفت علیه فألقیه فی الیم؛(2)

اما تفسیر وحی نبوت و پیامبری این سخن خداوند متعال است: ما همچنان که به نوح و پیامبران بعد از او وحی کردیم، به تو [نیز] وحی کردیم و به ابراهیم و اسماعیل. و اما وحی الهام این سخن خداوند بلند مرتبه است: و پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که از پاره ای کوه ها و از برخی درختان و از آنچه

ص: 127


1- زاد المسیر، ابن الجوزی، ج 6، ص87 – 88.
2- بحار الأنوار، مجلسی، ج61، ص230.

داربست می کنند، خانه هایی برای خود درست کن و نیز این سخن خداوند: و به مادر موسی وحی کردیم که: «او را شیر ده، و چون بر او بیمناک شدی او را در نیل بیانداز».

هم چنان که گذشت، امام علی علیه السلام وحی در آیه مورد نظر را به الهام تفسیر فرموده اند و نه رؤیا. و «الهام» در لغت به معنای انداختن چیزی در دل است.(1) آنچه این مطلب را با قاطعیت ثابت می کند، این است که در این روایت وحی به زنبور نیز از مصادیق الهام شمرده است. بدیهی است که وحی به زنبور به معنای خواب دیدن نیست؛ پس براساس فرمایش امیر مؤمنان وحی به مادر موسی علیه السلام از نوع الهام بوده است و نه خواب. درنتیجه احمد بصری به دلیل فقدان صلاحیت علمی در تفسیر این آیه ادعایی مطرح کرده است که نه تنها دلیلی بر اثبات آن ندارد، بلکه ادعای او با فرمایش امیرمؤمنان علیه السلام نیز مخالف است.

اشتباه دیگری که در این سخن احمد بصری وجود دارد، این است که او ادعا می کند مادر حضرت موسی مکلف بود به فرزندش ایمان بیاورد و به گمان او به وسیلة خواب از پیامبری فرزند خود آگاه شد و به او ایمان آورد در حالی که این آیه بر پیامبری حضرت موسی علیه السلام، آگاهی مادر از پیامبری فرزندش و ضرورت ایمان او به حضرت موسی علیه السلام دلالت ندارد؛ توضیح اینکه آنچه از ظاهر آیه دریافت می شود، بیش از این نیست که مادر حضرت موسی به وسیله وحی - الهام - مأموریت یافت تا فرزندش را به آب بسپارد؛ اما احمد بصری ادعا می کند که مادر موسی افزون بر آن، مامور بود تا به فرزندش ایمان نیز بیاورد. این مطلب ادعایی است که در این آیه هیچ شاهدی ندارد مگر اینکه احمد بصری ادعا کند حضرت

ص: 128


1- مفردات غریب القرآن، راغب اصفهانی، ص455.

موسی علیه السلام در همان حال پیامبر خدا بود و به همین دلیل تکلیف ایمان نیز متوجه مادر موسی بود اما روشن است که این آیه نه بر پیامبری موسی دلالت ندارد بلکه بر خلاف آن است؛ زیرا می گوید: ما او را در آینده از پیامبران قرار می دهیم چرا که فعل «جاعلوه» مانند فعل «رادوه» ماضی و زمان آن آینده است یعنی ما در آینده فرزندت را به تو باز می گردانیم و در آینده او را از پیامبران قرار می دهیم. بنابراین بر اساس ظاهر آیه موسی علیه السلام در آن زمان پیامبر خدا نبود و مادرش نیز دربارة ایمان به آن حضرت تکلیفی نداشت. پس ضرورتی برای شناخت حضرت موسی علیه السلام به عنوان حجت خدا وجود نداشت؛ درنتیجه احمد بصری نه فقط در تفسیر وحی به رؤیا مرتکب خطا شده بلکه درباره پیامبری موسی علیه السلام نیز دیدگاهی بر خلاف قرآن ارائه کرده است.

تناقض در تفسیر

شخصی از احمد بصری درباره معنای «ن و القلم» و... پرسید و او چنین پاسخ داد:

شکل «ن» و «ب» شکل ظرف است و «نون» ظرفی است که فیض در آن نازل می شود؛ چرا که نقطه بالای آن است و «باء» ظرفی است که نور از او نازل می شود. چراکه نقطه زیر آن است و «ب» و نقطه اش علی علیه السلام است و «ن» و نقطه اش محمد صلی الله علیه و آله و سلم است.(1)

ص: 129


1- «شکل النون و الباء هو وعاء والنون وعاء ینزل فیه الفیض لان النقطة فوقه و البا وعاء یفیض منه النور لان النقطه تحته و البا ونقطته علی علیه السلام و النون و نقطته محمد صلی الله علیه و آله و سلم»؛ (المتشابهات، احمدالحسن، ص280).

نقد و بررسی

این تفسیر احمد بصری بر اساس رسم الخط کنونی «نون» و «باء» است که هر دو به صورت ظرف هستند و زیر و روی آنها نقطه قرار دارد؛ اما این دو حرف در رسم الخط اصلی قرآن که کوفی بوده به صورت ظرف نیستند و مهم تر اینکه در خط کوفی نقطه وجود ندارد و نقطه در زمان امویان به حروف افزوده شده است.

می توان از احمد بصری چنین دفاع کرد که شاید او ادعای بدون نقطه بودن خط کوفی را مخدوش و غیرقابل اثبات بداند؛ اما با رجوع به کلمات او در جاهای دیگر روشن می شود که او به این مطلب اذعان دارد؛ زیرا در جایی از او سؤال می شود که: معنی حدیث امام علی علیه السلام که سوره حمد در بسم الله است و... بسم الله در «باء» است و «باء» در نقطه چیست؟ با اینکه نقطه در زمان امویان گذاشته شد، او پاسخ می دهد:

نقطه چیزی است که حروف از آن تشکیل می شود و آن چیزی که بالا و زیر حروف گذاشته می شود، تنها نیست.(1)

براساس این پاسخ او قبول دارد نقطه در آغاز نبوده است؛ بنابراین ادعای او که «نون» ظرفی است که فیض در آن نازل می شود چون نقطه روی آن است و «باء» ظرفی است که فیض از آن نازل می شود؛ زیرا نقطه در زیر آن قراردارد با این مطلب که در آغاز نقطه به معنی معهود نبوده در تعارض خواهد بود.

استناد شرک به پیامبر اولوا العزم

احمد بصری در کتاب متشابهات گمان می کند که ابراهیم علیه السلام به رب هایی غیر از خداوند متعال معتقد بوده است (این نسبت شرک به پیامبری از پیامبران

ص: 130


1- الجواب المنیر، احمدالحسن، ج5، ص30.

اولوالعزم است) او می نویسد:

ابراهیم علیه السلام هنگامی که ملکوت آسمان ها برایش آشکار شد و نور قائم علیه السلام را دید، گفت: این پروردگار من است و چون نور علی علیه السلام را دید، گفت: این پروردگار من است و چون نور محمد صلی الله علیه و آله را دید، گفت: این پروردگار من است و او نتوانست تشخیص دهد که اینان بندگان خدا هستند مگر پس از آنکه حقایقشان آشکار شد و افول و غیبتشان از ذات الهی و بازگشتشان به سوی من در من ها روشن شد و در این هنگام بود که تنها به سوی کسی که خالق آسمان هاست، توجه نمود و دانست که آنان ساخته خداوندند و مخلوقات برای آنان ساخته شده اند، آنچنان که در حدیثشان بیان شده است.(1)

نقد و بررسی

در حالی که روشن است که مقام ابراهیم علیه السلام، پیامبر خدا، برتر از چنین چیزی است و او معرفتش به خداوند بالاتر از این است که در چنین گناه بزرگی گرفتار شود، حتی اگر در اندک زمانی گمان کند که رب هایی به جز خداوند دارد. او چگونه نوری را در آسمان دیده و ایمان آورده است که آن نور رب اوست و باز نور دیگری دیده و از اعتقاد پیشینش دست کشیده و به رب بودن نور دوم ایمان آورده

ص: 131


1- «فابراهیم لما کشف له ملکوت السموات و رای نورالقائم قال هذا ربی فلما رای نور علی قال هذا ربی فلما رای نور محمد صلی الله علیه و آله و سلم قال هذا ربی و لم یستطع ابراهیم تمییز انهم عباد الا بعد ان کشف له عن حقایقهم و تبین افولهم و غیبتهم عن الذات الالهیة و عودتم الی الانا فی الانات و عندها فقط توجه الی الذی فطر السموات و علم انهم (صنایع الله و الخلق بعد صنائع لهم) کما ورد فی الحدیث عنهم»؛ (المتشابهات، احمدالحسن، ج1، ص27).

و باز نور سومی دیده و اعتقاد پیدا کرده که رب اوست ... با وجود اینکه ابراهیم علیه السلام نمی فرماید که من معتقدم این مخلوقات رب های من هستند بلکه فرمود: «هذا ربی» و این را از باب انکار و پرسش فرمود. گویا فرمود: آیا این رب من است؟ یعنی من منکر ربوبیت این هستم و او از کسی که شنونده سخن اوست می پرسد و گویا می گوید: آیا تو می گویی این رب من است؟ ... و روایات اهل بیت علیهم السلام نیز همین مطلب را فرموده اند.

شیخ صدوق به سند خود از علی بن محمد جهم روایت می کند که: من در مجلس مأمون بودم و امام علی بن موسی الرضا علیه السلام نیز شرف حضور داشتند.

فقال المأمون: اشهد انک ابن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حقا فأخبرنی عن قول الله عز وجل فی حق إبراهیم علیه السلام: (فلما جن علیه اللیل رأی کوکبا قال هذا ربی) فقال الرضا علیه السلام: ان إبراهیم علیه السلام وقع إلی ثلاثة أصناف صنف یعبد الزهرة وصنف یعبد القمر وصنف یعبد الشمس وذلک حین خرج من السرب الذی اخفی فیه (فلما جن علیه اللیل) فرأی الزهرة قال: (هذا ربی) علی الانکار والاستخبار (فلما افل) الکوکب (قال لا أحب الآفلین) لأن الأفول من صفات المحدث لا من صفات القدم (فلما رأی القمر بازغا قال هذا ربی) علی الانکار والاستخبار: (فلما افل قال لئن لم یهدنی ربی لأکونن من القوم الضالین) یقول: لو لم یهدنی ربی لکنت من القوم الضالین فلما أصبح (ورأی الشمس بازغة قال هذا ربی هذا أکبر) من الزهرة والقمر علی الانکار والاستخبار لا علی الاخبار والاقرار (فلما أفلت) قال للأصناف الثلاثة من عبدة الزهرة والقمر والشمس: (یا قوم انی برئ مما تشرکون انی وجهت وجهی للذی فطر السماوات والأرض حنیفا وما انا من المشرکین) وإنما أراد إبراهیم علیه السلام بما قال إن یبین لهم بطلان دینهم ویثبت عندهم

ص: 132

ان العبادة لا تحق لما کان بصفة الزهرة والقمر والشمس وإنما تحق العبادة لخالقها وخالق السماوات والأرض وکان ما احتج به علی قومه مما الهمه الله تعالی واتاه کما قال الله عز وجل: (وتلک حجتنا آتیناها إبراهیم علی قومه) فقال المأمون: لله درک یا ابن رسول الله؛...مأمون گفت: گواهی می دهم که شما حقّاً فرزند رسول خدا هستید، حال این آیه را توضیح دهید: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأی کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی؛ وقتی شب او را فرا گرفت، ستاره ای دید گفت: این پروردگار من است» حضرت فرمودند: ابراهیم علیه السلام در میان سه گروه واقع شده بود، گروهی که (ستاره) زهره را می پرستیدند، گروهی که ماه را ستایش می کردند و گروهی نیز خورشید را، و این در زمانی بود که از مخفی گاهش در زیر زمین که او را نهان داشته بودند خارج شد، وقتی شب او را فرا گرفت و زهره را دید از روی انکار گفت: آیا این پروردگار من است؟ وقتی ستاره غروب کرد، گفت: من غروب کننده ها را دوست ندارم، زیرا افول و غروب از صفات پدیده ها است نه از صفات موجود قدیم و ازلی، و وقتی ماه را در آسمان دید، با حالت انکار گفت: آیا این پروردگار من است؟ وقتی غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند گمراه خواهم شد، منظورش این بود که اگر پروردگارم هدایتم نمی کرد، گمراه شده بودم. فردا صبح خورشید را دید و باز از روی انکار گفت: آیا این پروردگار من است؟ این از ماه و زهره بزرگتر است، وقتی خورشید هم غروب کرد به آن سه گروه رو کرده و گفت: «یا قَوْمِ إِنِّی بَرِی ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ؛ ای مردم من از آنچه شما آنها را شریک خدا قرار

ص: 133

می دهید، دور و برکنار هستم، من وجه خود را به سوی کسی که آسمان ها و زمین را آفریده، برمی گردانم، از باطل به سوی حقّ می روم و مشرک نیستم». ابراهیم علیه السلام با این گفته های خود، خواست برای آنان بطلان دینشان را روشن کند و برایشان ثابت کند که عبادت کردن چیزهایی که مثل زهره و ماه و خورشید هستند، صحیح نیست بلکه شایسته خالق آنها و خالق آسمان و زمین است و آن دلیل هایی که برای قوم خود می آورد، الهام خدا و از داده های او بود همان طور که خداوند می فرماید: ((وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیناها إِبْراهِیمَ عَلی قَوْمِهِ))؛ و آنها ادلّه و حجّت های ما بود که به ابراهیم دادیم تا در مقابل قوم خود به آنها استدلال کند.(1)

تصرف در روایات به قصد فریب

اشاره

یکی از شیوه های احمد بصری در استدلال به روایات دخل و تصرف در روایات است. او در مواردی تلاش کرده تا روایات را به دلخواه خود به صورتی تغییر دهد که بر مدعای او دلالت داشته باشند. در این باره می توان به این موارد اشاره کرد:

تقطیع روایت مربوط به یاران امام مهدی

احمد بصری در پاسخ به پرسشی و در مقام اثبات اینکه امام مهدی علیه السلام فرستاده ای دارد و نام او احمد است به روایاتی استناد کرده و از جمله می نویسد:

ص: 134


1- الرد الساطع علی ابن کاطع، شیخ علی آل محسن، ص5-9.

و از امیرمؤمنان علیه السلام در حدیثی طولانی چنین روایت شده است که فرمودند:

...آگاه باشید که اولینشان از بصره و آخرینشان از ابدال است... .

و از امام صادق علیه السلام در حدیثی طولانی که اسامی یاران قائم علیه السلام را برشمرده اند چنین روایت شده است:

... و از بصره ...احمد است... .(1)

بدیهی است که او با کنار هم قرار دادن این دو روایت در پی اثبات این مطلب است که این روایات ناظر به او هستند و بر حقانیت او دلالت دارند چرا که او هم اهل بصره و هم نامش احمد است.

نقد و بررسی

چنان که گذشت، احمد بصری با در کنار هم قرار دادن این دو روایت خواسته ثابت کند که بر اساس حدیث نخست، اولین یار حضرت مهدی علیه السلام از بصره است و بنابر حدیث دوم نامش احمد است؛ پس او همان احمد حسن است. ولی او با تقطیع روایت مخاطب را فریب داده است؛ چرا که در ادامۀ روایت نخست که همان «خطبة البیان» است آمده است: «کسانی که از بصره هستند، نامشان علی و محارب است».

روایت بدین صورت است:

قالوا: یا أمیرالمؤمنین! نسألک بالله و بابن عمک رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أن تسمیهم بأسمائهم و أمصارهم فلقد ذابت قلوبنا من کلامک. فقال:

ص: 135


1- «و عن امیرالمومنین علیه السلام فی خبر طویل (...فقال علیه السلام الا و ان اولهم من البصرة و اخرهم من الابدال ... و عن الصادق علیه السلام فی خبر طویل سمی به اصحاب القائم علیه السلام (...و من البصرة...احمد...)»؛(الجواب المنیر، احمدالحسن، ج1، ص63).

اسمعوا أبین لکم أسماء أنصار القائم إن أولهم من أهل البصرة و آخرهم من الأبدال فالذین من أهل البصرة رجلان اسم أحدهما علی و الآخر محارب و رجلان من قاشان عبدالله و عبیدالله... .(1)

و در روایت دوم که از امام صادق علیه السلام است، کسانی که از بصره هستند سه نفرند و نام دومین آنها احمد بن ملیح است، در حالی که احمد حسن، احمد بن اسماعیل است:

من البصرة: عبد الرحمن بن الأعطف بن سعد، و أحمد بن ملیح، و حماد بن جابر.(2)

چنان که ملاحظه می شود، احمد بصری برای این که روایات را با ادعای خود تطبیق دهد از یک روایت، جملۀ «اولین آنها از بصره هستند» را انتخاب کرده، بدون اینکه به ادامۀ حدیث که نام هایی غیر از احمد را بیان نموده اشاره ای کند، و از روایت دوم نام احمد را انتخاب کرده، بدون اینکه آن را به صورت کامل (احمد بن ملیح) نقل نماید و خواسته با کنار هم قراردادن این دو حدیث به مخاطب چنین القا کند که هر دو حدیث در مقام بیان نام یک نفرند در حالی که واقعیت چیز دیگری است.

گفتنی است که پیروان احمد بصری برای نجات از این رسوایی توجیهات گاه مضحکی ارائه کرده اند که تفصیل توجیهات و نقد آنها را باید در جای خود دنبال کرد.(3)

ص: 136


1- إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب، علی یزدی حائری، ج2، ص174.
2- دلائل الامامة، محمدبن جریرطبری، ص574.
3- در این باره ر.ک: از تبار دجال.

تحریف روایت مربوط به پرچم های سیاه

احمد بصری در پاره ای از موارد برای اثبات خود از شیوه تحریف روایات استفاده کرده است. برای نمونه او ادعا می کند که اهل بیت دقیقاً ویژگی های مهدی اول را در روایات بیان کرده اند. او پس از اشاره به چند روایت می نویسد:

پیامبر اکرم جوانی را یاد کرد و فرمود: وقتی او را دیدید با او بیعت کنید چرا که او جانشین مهدی است.(1)

بدیهی است که بیان این روایت در این مقام برای اثبات این مطلب است که مهدی اول جانشین امام مهدی علیه السلام است و این همان مطلبی است که احمد مدعی آن است.

نقد و بررسی

متن درست روایتی که احمد به آن استناد کرده بود، بدین صورت است:

و عن ثوبان رضی الله عنه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

یقتل عند کنزکم ثلاثة کلهم ابن خلیفة ثم لا یصیر الی واحد منهم، ثم تطلع الرایات السود من قبل المشرق فیقتلونهم قتلا لم یقتله قوم» ثم ذکر شیئا، فقال: «اذا رأیتموه فبایعوه: ولو حبواً علی الثلج، فانه خلیفة الله المهدی؛رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سه تن که هر سه فرزند خلیفه باشند، در دوران زمامداری شما بر سر ریاست دنیوی کشته می شوند سپس زمام کار به هیچ یک از آنان نمی رسد. آنگاه بیرق های سیاه از جانب مشرق زمین نمایان می شود (واهل فتنه را) آن چنان می کشند که تا آن زمان هیچ قومی را بدان سان نکشته باشند. سپس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

ص: 137


1- «و عند اول ظهوره یکون شابا قال رسول الله...ثم ذکر شاباً فقال إذا رأیتموه فبایعوه فإنه خلیفة المهدی»؛(المتشابهات، احمدالحسن، ج1-4، ص228، س144).

چیزی گفت و پس از آن فرمود: وقتی او را دیدید با او بیعت کنید حتی اگر مجبور باشید چهاردست و پا بر روی برف و یخ راه بروید چرا که او جانشین خدا، مهدی است.

چنان که ملاحظه می شود، در نقل درست این روایت به جای کلمه «شابا» واژة «شیئا» بیان شده و به جای «خلیفة

المهدی» عبارت «خلیفة الله المهدی» آمده است و البته بدیهی است که احمد بصری برای اینکه لباس روایت بر قامت خودش ساز شود آن را به صورت دلخواه خود تحریف کرده است

البته در بهترین فرض ها دلیل اینکه آنچه احمد بصری نقل کرده، با متن درست روایت متفاوت است؛ این است که او این روایت را از کتاب بشارة الإسلام فی ظهور صاحب الزمان نقل کرده است. این کتاب از مصطفی آل سید حیدر کاظمی است که تعدادی از روایات مربوط به مسأله امام زمان در آن جمع آوری شده است و نگارش آن در سال1332ق، 1918م پایان یافته است. به این ترتیب این کتاب احادیث مربوط به امام زمان علیه السلام در منابع روایی پیش از خود را جمع آوری کرده و یک منبع دست اول و اصلی در نقل روایت نیست. البته در برخی از چاپ های این کتاب غلط های چاپی زیادی وجود دارد و احمد بصری هم به یکی از همین نسخه هایی که غلط چاپی داشته استناد کرده است، بر این اساس وی اگر از غلط بودن روایت مورد نظر باخبر بوده است؛ متهم به فریب کاری می شود زیرا روایت نادرستی را با علم به غلط بودن آن برای اثبات ادعای خود نقل کرده و این چیزی جز فریب مخاطب نیست. اما اگر بگوییم متوجه اشتباه چاپی در کتاب بشارة الاسلام نشده، باید به علم او شک کرد و نمی توان به فردی که بدیهیات امر تحقیق را نمی داند عنوان امامت و حجت الهی داد.(1)

ص: 138


1- ر هنمای کور، محمد شهبازیان، ص24.

ادعاهای غیر قابل اثبات

اشاره

یکی دیگر از اشکالات اساسی احمد بصری این است که گاهی سخنانی به زبان آورده است که به هیچ عنوان نمی تواند آنها را ثابت کند و این نشانگر ضعف توان علمی و بی بهره بودن او از دانش صحیح است؛ برای نمونه می توان به این موارد اشاره کرد:

دعوت به حاکمیت الله

احمد بصری مدعی است در زمان ما هیچ کس جز او مردم را به حاکمیت خدا دعوت نمی کند درحالی که همه در وادی دموکراسی و انتخابات فرو رفته اند و تنها اوست که پرچم البیعة لله را بر افراشته است و همین دلیل حقانیت اوست. او در یکی از خطبه هایش چنین می گوید:

امام حسین علیه السلام در کربلا چه چیز را تقدیم کرد تا اثبات کند او خلیفه خداست بر روی زمین ... وصیت رسول خدا را ...تقدیم کرد، علم و معرفت خود را عرضه کرد و پرچم البیعةلله(حاکمیت خدا) که تنها ایشان حامل آن پرچم در برابر پرچم حاکمیت مردم بود را تقدیم نمود... آیا وصیت رسول خدا که ذخیره به جا مانده از حضرت محمد و آل محمد برای صاحب حق یمانی و قائم آل محمد کافی نیست؟ و آیا علم و معرفت کافی نیست؟ و آیا انفراد از بین اهل زمین در برپاداشتن پرچم حاکمیت خداوند کافی نیست؟ آیا این یگانگی آیه ای از آیات خدا که همانند خورشید روشن بوده نیست و آن هم بعد از اینکه علمای گمراه به حاکمیت مردم اعتراف کردند و از حاکمیت خدا دور گشتند و کسی باقی نماند تا پرچم بیعت با

ص: 139

خدا را بالا ببرد. مگر صاحب حق و این شاخصه هرشبهه ای را از طالب حق دور می سازد؛ زیرا زمین از حق خالی نمی شود و همیشه حق با حاکمیت خداست.(1)

نقد و بررسی

کسانی که با روایات ماثور از پیشوایان دینی آشنایی دارند، می دانند که پیشوایان معصوم در روایات متعددی راه های شناخت امام معصوم را بیان فرموده اند؛ معیارهایی که به کمک آن ها می توان مدعیان امامت را آزمود و امامان راستین را از مدعیان دروغین شناسایی کرد. دانش، معجزه ، وصیت و سلاح پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله برخی از این معیارها هستند که تفصیل آن را باید در کتاب های روایی دنبال کرد.(2) با وجود این در هیچ روایتی از دعوت به حاکمیت خداوند و برافراشتن پرچم «البیعة لله» به عنوان راه شناخت حجت خدا یاد نشده است و اینکه احمد بصری دعوت به حاکمیت خداوند را یکی از دلایل اثبات حقانیت خود برشمرده، ادعایی بی دلیل است که خودش نیز هیچ راهی برای اثبات آن ندارد.

به تعبیر دیگر صرف نظر از معیارهایی مانند معجزه که دلیل عقلانی دارند، سایر معیارهای شناخت امام توقیفی هستند و تنها از سوی پیشوایان معصوم می توان به آنها دست یافت و کسی نمی تواند از نزد خود برای شناخت امام معصوم راهی را تعریف کند وگرنه هر مدعی فریبکاری خواهد توانست معیاری که در خودش موجود است را به عنوان معیار شناخت امام معرفی کند و به استناد آن حقانیت ادعای خود را ثابت نماید؛ در نتیجه این ادعای احمد که دعوت به حاکمیت خداوند

ص: 140


1- .خطبه احمدالحسن، درباره رویا، پنجم محرم 1432، ص13-14.
2- نک: راه و بیراهه.

دلیل حقانیت اوست، چیزی جز تعریف معیار خود خوانده و استناد به آن برای ثابت کردن خود نیست.

توجه به این نکته ضروری است که وقتی کسی در مقام استدلال و اقامه دلیل بر مدعایی بر می آید، مقتضای مقام استدلال این است که استدلال کننده می خواهد به استناد دلایلی که اقامه می کند، ادعای خود را ثابت نماید، در نتیجه باید حجیت و اعتبار دلایلی که اقامه می کند، در مرحله قبل ثابت شده باشد نه اینکه اعتبار و حجیت آنها به اعتبار استدلال کننده وابسته باشد؛ زیرا اگر چنین باشد، دور باطل خواهد بود.

به بیان روشن تر، احمد بصری در پی بیان دلایلی است که حقانیتش را ثابت می کند. او در مقام استدلال بر ادعای خود به مسأله دعوت به حاکمیت الله استناد کرده است. چنان که گذشت، مقتضای مقام استدلال این است که حجیت و اعتبار دلیلی که اقامه می کند، از پیش ثابت شده باشد؛ یعنی بر اساس دلایل دیگری ثابت شده باشدکه یکی از راه های اثبات حجت خدا دعوت او به حاکمیت الله است، در نتیجه کسی نمی تواند ادعا کند چون احمد بصری معصوم و حجت خداست پس براساس گفته او دعوت به حاکمیت الله یکی از راه های شناخت حجت خداست؛ زیرا چنین ادعایی دور باطل خواهد بود، زیرا او می خواهد با استناد به دعوت به حاکمیت الله امامت خود را ثابت کند در حالی که این مطلب که دعوت به حاکمیت الله از نشانه های امام است، متوقف بر امامت اوست و این همان دور باطل است.

آنچه با عبارات گوناگون گفته شد، هرچند مطلب واضحی است؛ اما تأکید بر تبیین آن با بیان های مختلف به این دلیل بود که گاهی مشاهده می شود طرفداران احمد بصری در مقام دفاع از سخن او مدعی می شوند که او خود حجت

ص: 141

خداست و برای اثبات سخنش نیازی به دلیل ندارد در حالی که چنانچه گذشت، سستی این ادعا روشن شد زیرا این سخن اگر در غیر موضع اقامه دلیل پذیرفتنی باشد، در موضع اقامه دلیل به هیچ عنوان پذیرفتنی نیست. او در موارد دیگری نیز در مقام استدلال به این مسأله اشاره کرده است؛ از جمله در جایی می نویسد:

و این دلیلی کافی و تام است و حجتی است بر حق بودن این دعوت، پس هر کس می خواهد به حقیقت پی برد و با این دعوت آشنا شود وصیت برایش کافی است و من مدعی ام که من در آن نام برده شده ام و در این باره دلایل بسیاری غیر از وصیت وجود دارد؛ مانند دانش به دین خداوند و حقایق آفرینش و برافراشتن پرچم خداوند و نیز نص بدون واسطه خداوند از راه وحی به بندگانش با خواب و غیر آن.(1)

چنان که به نظر می رسد، او در این عبارت برافراشتن پرچم خداوند را دلیل حقانیت خود گرفته و در جایی دیگرتوضیح داده که مقصود از برافراشتن پرچم خداوند دعوت به حاکمیت الله است؛(2) بنابراین به اعتقاد او دعوت به حاکمیت الله یکی از راه هایی است که به وسیله آن می توان به حقانیت او پی برد.

بر آنچه گذشت این نکته را می توان افزود که این ادعا که دعوت به حاکمیت خداوند دلیل صدق مدعی و علامت حجت

ص: 142


1- «هذا دلیل کاف کدلیل تام و حجة قائمة علی احقیة هذه الدعوة فمن اراد الحق و معرفة الدعوة تکفیة الوصیة و ادعائی انی المذکور فیها و هناک ادلة کثیرة غیرها کالعلم بدین الله و بحقائق الخلق و الانفراد برایة الله و ایضا النص من الله مباشرة بالوحی لعباده بالرویا و غیرها...»؛(الوصیة المقدسة، احمدالحسن، ص25).
2- «(ورایته)رایة رسول الله البیعة لله ای الدعوة الی التنصیب الالهی و رفض ما سواه»؛ (النصیحة الی طلبة الحوزات العلمیة، احمدالحسن، ص27).

خدا بودن اوست، تالی فاسد دارد؛ در نتیجه ادعا نیز باطل است.

توضیح اینکه خوارج از بارزترین مصادیقی بودند که پرچم دعوت به حاکمیت خداوند را برافراشتند چرا که شعارشان لا حکم الا لله بود؛ در نتیجه اگر این ادعا دلیل بر صدق دعوت باشد، باید خوارج از حجت های خداوند باشند و از آنجا که فساد این مطلب روشن است؛ پس فساد این ادعا که دعوت به حاکمیت الله از قوانین معرفت حجت است نیز روشن می شود.(1)

ایمان وهب نصرانی

احمد بصری ادعا می کند که وهب نصرانی حضرت عیسی علیه السلام را در خواب دید و امام حسین علیه السلام ایمان او را پذیرفت.(2)

نقد و بررسی(3)

تاکنون سندی برای این ادعا که وهب نصرانی به واسطه دیدن رؤیای حضرت عیسی علیه السلام به امام حسین علیه السلام ایمان آورد، ارائه نشده است.

احمد بصری در ادعای خود از ارائه حتی یک منبع علمی عاجز است و طرفدارانش فقط به یک مطلب که آن هم در یک سایت درج شده استناد می کنند.(4) در این سایت داستانی آمده است که امام حسین علیه السلام پس از ورود به

ص: 143


1- المهدویة الخاتمة، ج2، ص285.
2- «و اقر الامام الحسین علیه السلام ایمان وهب النصرانی لرویا راها بعیسی»؛ (المتشابهات، احمدالحسن، ج4، ص238، سوال145؛ رؤیا در مفهوم اهل بیت علیهم السلام، ص56).
3- نقد یاد شده نیز از کتاب خواب پریشان صص 80-82 نوشته محمد شهبازیان نقل شده است.
4- http: //vb.almahdyoon.org/showthread.php?t=16641.

خیمه ام وهب می فرمایند: «پس از بازگشت وهب به او بگو رؤیایت را تصدیق کن» و رؤیا چنین بوده که وهب در شب قبل حضرت عیسی علیه السلام را می بیند که فرموده اند: «وهب! فردا حسین علیه السلام را در کربلا یاری کن».(1)

نویسنده این متن در سایت «براثا»، دلیل مکتوب و علمی ارائه نکرده و منبع خود را شنیده های خود قرار داده و می گوید:

لقد سمعت هذه القصة من لسان الحاج أیوب الکبیسی الذی سکن المنطقة عام1925 وقد سمعتها أیضا بمحاضرة صوتیة للسید جاسم الطویرجاوی وکذلک من الشیخ أحمد الوائلی والشیخ عبد الحمید المهاجر وبعد بحث طویل عن مصدر هذه القصة وجدتها فی کتاب یسمی «مصائب آل محمد» للشیخ محمد محمدی الأشتهاردی ص217، طبعة قم؛(2)این قصه را از زبان حاج ایوب کبیسی که در سال 1925 ساکن منطقه قطاره بوده و از فایل صوتی سخنرانی سید جاسم طویرجاوی و شیخ احمد وائلی و شیخ عبدالحمید مهاجر شنیده ام. و آن را در کتاب مصائب آل محمد اثر شیخ محمد محمدی اشتهاردی یافتم.

همانگونه که مشخص است، نویسنده این مطلب در سایت «براثا نیوز»، منبع علمی و معتبری را بیان نکرده و فقط به قول شفاهی تعدادی از خطیبان عراق استناد می کند. و عجیب تر اینکه به کتاب حجة الاسلام و المسلمین محمدی اشتهاردی اشاره می کند؛ درحالی که چنین مطلبی در این کتاب وجود ندارد و ایشان هیچ اشاره ای به رؤیایی از جانب وهب نکرده اند. بلکه دلیل ایمان و اسلام

ص: 144


1- http: //www.burathanews.com/news_article_29208.html.
2- همان.

وهب را چنین بیان کرده اند:

امام حسین علیه السلام که با یاران خویش به سوی کربلا حرکت می کرد، چشمش به خیمه سیاهی افتاد. امام نزدیک آن خیمه رفته، دید پیرزنی فقیر در آنجا زندگی می کند. او قمر، مادر وهب بود. امام علیه السلام حال وی را پرسید، او گفت روزگار می گذرد ولی در مضیقه کم آبی هستیم و اگر آب می داشتیم، بسیار خوب بود. امام علیه السلام با او به کناری رفتند تا به سنگی رسیدند امام علیه السلام با نیزه خود آن سنگ را از جا کند و آب گوارایی از زیر آن بیرون آمد. پیرزن، بسیار شادمان شد و از امام تشکر کرد. امام حسین علیه السلام هنگام خداحافظی، جریان خویش را بازگو کرد و به آن مادر پیر فرمود: ما نیاز به یار و یاور داریم؛ وقتی پسرت، وهب بازگشت، بگو به ما بپیوندد و ما را در راه دفاع از حق و مبارزه با ظلم کمک کند ... .

عروس و پسرش وهب آمدند. آنها آب گوارای چشمه را در کنار خیمه خود دیدند و از علّت آن پرسیدند. قمر، همه جریان را برای آنها بیان کرد و پیام امام حسین علیه السلام را نیز به پسرش رساند. این سه نفر، شیفته امام شده، بارو بنه خود را برداشتند و به سوی کاروان امام حرکت کردند. آنها به حضور امام رسیده، قبول اسلام کردند و همراه سپاه امام، با کمال عشق و علاقه، به راه خود ادامه داده تا به کربلا رسیدند.(1)

برخی از طرفداران احمد بصری در گفتگوهای شفاهی در مقام فرار از این

ص: 145


1- سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، محمد محمدی اشتهاردی، ص 209.

اشکال مدعی شده اند که احمد خود امام و حجت خداست و سخن او به تنهایی مدرک است و به سند نیازی ندارد. سستی این ادعا نیز روشن است؛ زیرا چنان که گذشت، احمد بصری این مطلب را در مقام اثبات حجیت خواب بیان کرده است و در مقام استدلال بر این که خواب حجت است و به کمک آن می توان حجت خداوند را شناخت به موارد متعددی از جمله خواب وهب نصرانی استناد جسته است. بدیهی است لازمه ادعای طرفداران احمد بصری این است که احمد بصری می خواهد به استناد خواب وهب امامت خود را ثابت کند در حالی که اثبات ماجرای وهب مبتنی بر پذیرش امامت احمد است و این دور باطل است.

فراوانی روایات مربوط به وجوب نصرت یمانی

احمد بصری ادعا می کند روایاتی که بر وجوب نصرت یمانی دلالت دارد، بسیار و محکم هستند. همچنین روایات محکم زیادی دربارة برپا خواستن و یاری کردن یمانی و وجوب بیعت با او نقل شده است که به سرپیچی کنندگان از او وعده دوزخ داده اند.(1)

نقد و بررسی

رجوع به منابع روایی نشان می دهد که چنین ادعایی بی اساس و غیر قابل اثبات است؛ زیرا در این باره فقط یک روایت وجود دارد:

... ولیس فی الرایات رایة أهدی من رایة الیمانی، هی رایة هدی، لأنه یدعو إلی صاحبکم، فإذا خرج الیمانی حرم بیع السلاح علی الناس وکل مسلم، وإذا خرج الیمانی فانهض إلیه فإن رایته رایة هدی، ولا

ص: 146


1- «والروایات بالنهوض للیمانی و نصرته و وجوب بیعته و المتخلف عنه من اهل النار کثیرة و محکمة»؛ (نصیحة الی طلبة الحوزات العلمیة، احمدالحسن، ص25).

یحل لمسلم أن یلتوی علیه، فمن فعل ذلک فهو من أهل النار، لأنه یدعو إلی الحق وإلی طریق مستقیم...؛(1)...در میان پرچمها هدایت یافته تر از پرچم یمانی نباشد که آن پرچم هدایت است زیرا به سوی صاحب شما دعوت می کند، و هنگامی که یمانی خروج کند خرید و فروش سلاح برای مردم و هر مسلمانی ممنوع است و چون یمانی خروج کرد، به سوی او بشتاب که همانا پرچم او پرچم هدایت است، هیچ مسلمانی را روا نباشد که با آن پرچم مقابله نماید؛ پس هر کس چنین کند او از اهل آتش است، زیرا او به سوی حق و راه مستقیم فرا می خواند... .

البته روایت دومی نیز وجود دارد که براساس آن پرچم یمانی هدایت یافته تر است؛ اما نهوض و وجوب بیعت و وعده عذاب به متخلف از او، آنچنان که احمد بصری ادعا می کند، در آن وجود ندارد.

عن أبی عبد الله علیه السلام قال: خروج الثلاثة: السفیانی والخراسانی والیمانی، فی سنة واحدة فی شهر واحد فی یوم واحد، ولیس فیها رایة أهدی من رایة الیمانی، لأنه یدعو إلی الحق؛(2)امام صادق علیه السلام فرمودند: بیرون آمدن آن سه نفر: سفیانی، خراسانی و یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز است، و پرچمی در میان پرچم های ایشان هدایت یافته تر از پرچم یمانی نیست؛ زیرا او به حق دعوت می کند.

و روایت سومی نیز وجود دارد که احمد بصری مدعی است، به او اشاره دارد.

عن الباقر علیه السلام قال: إن لله تعالی کنزا بالطالقان لیس بذهب ولا

ص: 147


1- الغیبة، نعمانی، ص 264.
2- الإرشاد، شیخ المفید، ج2، ص375.

فضة، اثنا عشر ألفا بخراسان شعارهم: «أحمد أحمد» یقودهم شاب من بنی هاشم علی بغلة شهباء، علیه عصابة حمراء، کأنی أنظر إلیه عابر الفرات. فإذا سمعتم بذلک فسارعوا إلیه ولو حبوا علی الثلج؛(1) برای خداوند در طالقان گنجی است که از جنس طلا و نقره نیست. دوازده هزار نفر در خراسان که شعارشان احمد احمد است آن ها را جوانی از بنی هاشم که بر استری سیاه و سفید نشسته و عمامه ای قرمز بر سر بسته رهبری می کند. گویا اورا می بینم که از فرات می گذرد؛ چون این را شنیدید به سویش بشتابید و لو به صورت سینه خیز بر روی برف.

اما روشن است که دلالت این روایت محکم نیست؛ زیرا در این روایت نامی از یمانی به میان نیامده و احمد بصری نمی تواند این احتمال را نفی کند که مقصود از «شاب من بنی هاشم»، امام مهدی است؛(2) بنابراین ادعای وجود روایات فراوان

ص: 148


1- منتخب الأنوار المضیئة، سید بهاء الدین النجفی، ص343 - 344.
2- این احتمال خصوصاً به این دلیل قوت می یابد که از امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در روایات با عنوان شاب یاد شده و آن حضرت از بنی هاشم نیز هستند؛ مانند این روایات: «عن جابر الجعفی قال: سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: " سال عمر بن الخطاب أمیر المؤمنین علیه السلام فقال: أخبرنی عن المهدی ما اسمه ؟ فقال: أما اسمه فإن حبیبی علیه السلام عهد إلی ألا أحدث به حتی یبعثه الله، قال: فأخبرنی عن صفته، قال: هو شاب مربوع، حسن الوجه، حسن الشعر یسیل شعره علی منکبیه، ویعلو نور وجهه سواد شعر لحیته ورأسه، بأبی ابن خیرة الإماء»؛(الإرشاد، شیخ المفید، ج2، ص382). قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «یقوم فی آخر الزمان رجل من عترتی شاب حسن الوجه أجلی الجبین أقنا الانف، یملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا، ویملک کذا سبع سنین»؛(معجم أحادیث الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، علی کورانی، ج1، ص113 – 114). «عن أبی الصلت الهروی قال قلت للرضا علیه السلام: ما علامات القائم منکم إذا خرج؟ قال: علامته أن یکون شیخ السن، شاب المنظر، حتی أن الناظر إلیه لیحسبه ابن أربعین سنة أو دونها، وإن من علاماته أن لا یهرم بمرور الأیام واللیالی، حتی یأتیه أجله»؛(معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السلام، همو، ج4، ص156). در حالی که احمد بصری هم اکنون 45سال از عمرش گذشته است و هنوز ماجرای مورد نظر این روایت برای او رخ نداده است و این ماجرا در آینده ای که روشن نیست زمان آنچه وقتی است، اتفاق خواهد افتاد و روشن است از کسی که در چنین سنی است، به عنوان جوان یاد نمی شود.

محکم ادعایی غیر قابل اثبات است. افزون بر اینکه اگر این روایت به شخصیتی غیر از امام مهدی ناظر باشد، باز هم از وجوب بیعت سخنی به میان نیامده و به متخلفان وعده دوزخ داده نشده است؛ بنابراین ادعای فراوانی روایاتی که با این مضمون هستند، بی اساس است.

تواتر روایات مهدیان دوازدهگانه

احمد بصری در یکی ازکتاب های خود ادعا می کند روایات فراوان و متواتری وجود دارد که دلالت دارد بر اینکه دوازده مهدی از نسل امام مهدی علیه السلام وجود خواهند داشت.(1)

نقد و بررسی

چنانچه از عبارت احمد بصری برمی آید، او مدعی فراوانی و تواتر روایات مهدیان دوازده گانه از نسل امام مهدی است؛ بنابراین به ادعای او آنچه که متواتر است، دو خصوصیت دارد: نخست، مهدیان دوازدهگانه و دوم، اینکه این مهدیان از نسل امام مهدی هستند. بدیهی است اگر روایات مهدیان دوازده گانه متواتر باشند، ولی این موضوع متواتر نباشد که از نسل امام مهدی علیه السلام هستند و یا اینکه

ص: 149


1- «هناک روایات کثیرة متواترة تقول ان هناک اثنی عشر مهدیا من ولد الامام المهدی»؛ (الرجعة ثالث ایام الله الکبری، احمدالحسن، ص11).

وجود فرزندان برای امام مهدی علیه السلام با روایات متواتر ثابت شود؛ ولی ثابت نشود که از مهدیان دوازده گانه هستند، ادعای احمد بصری هم ثابت نخواهد شد؛ بنابراین تنها راه اثبات ادعای او این است که روایات متواتری به وصف تواتر هم مهدیان دوازدهگانه را ثابت نمایند و هم اینکه آنها فرزند امام مهدی علیه السلام هستند؛ ولی با رجوع به روایات روشن می شود که چنین روایاتی به هیچ عنوان متواتر نیستند. آنچه از روایات بر این مطلب دلالت دارد، روایات زیر هستند:

1. حدیث وصیت(1)

2. امام صادق فرمودند: «ان منا بعد القائم اثناعشر مهدیا من ولد الحسین».(2)

از میان دو روایت یاد شده که صریح ترین دلالت ها بر ادعای احمد بصری را دارند، در دلالت روایت دوم می توان خدشه وارد کرد؛ زیرا در این روایت مهدیان دوازده گانه نه از نسل امام مهدی علیه السلام بلکه از نسل امام حسین علیه السلام معرفی شده اند و بدیهی است هر کسی که از نسل امام حسین علیه السلام باشد، لزوماً از نسل امام مهدی علیه السلام نیست زیرا تمام کسانی که نسلشان به یکی از امامان نه گانه از نسل امام حسین علیه السلام برسد، از نسل امام حسین علیه السلام هستند، پس این احتمال وجود دارد که مهدیان دوازده گانه از نسل امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام و...یا امام هادی علیه السلام باشند که اگر چنین باشد، از نسل امام حسین علیه السلام هستند، اما از فرزندان امام مهدی علیه السلام نیستند. بنابراین میان اینکه مهدیان دوازده گانه از نسل امام حسین علیه السلام باشند و با وجود این از نسل امام مهدی علیه السلام هم باشند، هیچ تلازمی وجود ندارد.

در این باره روایت سومی نیز وجود دارد که می توان آن را با روایات پیشین

ص: 150


1- الغیبة، طوسی، ص151.
2- مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان بن حلی، ص49.

هم خانواده دانست، این روایت به این قرار است:

امام صادق علیه السلام فرمودند: ... ان منا بعد الرسول سبعه اوصیا...سابعهم قائمهم ..ثم بعد القائم احد عشر مهدیا من ولد الحسین... .(1)

اما بدون توجه به اشکالی که در روایت پیشین ذکر شد و در اینجا هم وجود دارد، این روایت امام قائم را امام موسی بن جعفر علیه السلام دانسته است بنابر این روایت مورد نظر از مجعولات واقفه است که از پذیرش امامت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام سرباز زدند و امام موسی بن جعفر علیه السلام را امام حی غائب و قائم می دانستند.

البته یکی از طرفداران احمد بصری برای اثبات اینکه این روایت از روایاتی است که بر ادعای آنان دلالت دارد و از مجعولات واقفه نیست، خود را به آب و آتش زده است و ادعا می کند مقصود از جمله «ان منّا بعد الرسول سبعه اوصیاء ائمه مفترضه طاعتهم سابعهم قائمهم» این است که بعد از امام صادق علیه السلام هفت امام وجود دارد، زیرا امامان پس از امام صادق علیه السلام امامان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم هستند؛ بنابراین تعبیر از امامان پس از امام صادق علیه السلام به امامان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله درست است(2) در حالی که در ادامه همین روایت راوی سوال می کند هفتمین نفر از شما کیست و امام در پاسخ می فرمایند: پس از من امام شما و قائم شما خواهند بود و این عبارت صریح در این است که مقصود از جمله «سابعه القائم» کسی جز امام موسی بن جعفر علیه السلام نیست.

افزون بر روایات پیشین، احادیث دیگری نیز وجود دارند که بر مهدیان دوازده گانه دلالت می کنند؛ اما هیچ کدام ثابت کننده ادعای احمد بصری نیستند.

ص: 151


1- الاصول الستة عشر، ص268.
2- الاربعون حدیثا فی المهدیین و ذریة القائم، ناظم العقیلی، ص33.

در ادامه این روایات و وجه عدم دلالت آنها بر مدعای احمد بصری بیان می شود تا انشاءالله راه را بر سوء استفاده احتمالی از این روایات ببندد.

1.امام سجاد علیه السلام فرمودند:

«یقوم القائم منا (یعنی المهدی) ثم یکون بعده اثنا عشر مهدیا (یعنی من الائمة من ذریته)».(1)

این روایت بر اینکه مهدیان دوازده گانه از نسل امام مهدی علیه السلام هستند، دلالت نمی کند و جمله «یعنی من الائمة من ذریته» تفسیری است که قاضی نعمان نویسنده کتاب از روایت ارائه کرده است و اهل تحقیق می دانند که مقصود او فرزندان مهدی فاطمی است؛ زیرا او از نویسندگان اسماعیلی مذهب بود که کتاب های خود را برای تثبیت باورهای مهدی فاطمی و فرزنداشن به نگارش درآورد.

2.عن ابی بصیر قلت للصادق جعفر بن محمد علیه السلام:

سمعت من ابیک انه قال یکون بعدالقائم اثناعشر مهدیا فقال انما قال اثناعشر مهدیا و لم یقل اثنا عشر اماما لکنهم قوم من شیعتنا یدعون الناس الی موالاتنا و معرفه حقنا.(2)

این روایت نیز نه فقط بر اینکه مهدیان دوازده گانه از اولاد امام مهدی علیه السلام هستند، دلالت ندارد، بلکه آنها را گروهی از شیعیان معرفی کرده است که جایگاهی جز هدایتگری و دعوت به اهل بیت علیهم السلام ندارند.

3. امام صادق علیه السلام:

«یا اباحمزة ان منا بعد القائم احد عشر مهدیا من ولد الحسین».(3)

ص: 152


1- شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج3، ص400.
2- کمال الدین، شیخ صدوق، ص358.
3- مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان حلّی، ص38.

این روایت نیز از یازده مهدی از نسل قائم سخن گفته است و نه دوازده مهدی و البته این توجیه پیروان احمد بصری که مقصود از قائم در این روایت مهدی سیزدهم است، اگر درست هم باشد؛ باز گرهی از احمد بصری باز نمی کند؛ زیرا به هر صورت او مدعی بود روایات متواتر بر این دلالت دارند که دوازده مهدی از نسل امام دوازدهم وجود خواهند داشت و مفاد این روایت چنین چیزی نیست چرا که بنابر ادعای او این روایت اساساً به امام مهدی علیه السلام اشاره نمی کند.

4. قال أمیر المؤمنین علیه السلام:

ولیبنین بالحیرة مسجد له خمسمائة باب یصلی فیه خلیفة القائم عجل الله تعالی فرجه لان مسجد الکوفة لیضیق عنهم، ولیصلین فیه إثنا عشر إماما عدلا.(1)

دراین روایت صرف نظر از این که اساساً به امام جماعت ناظر است و از امام به معنای اصطلاحی سخنی نمی گوید؛ نیز به این که آن دوازده امام جماعت از نسل امام مهدی علیه السلام هستند، هیچ اشاره ای نشده است.

5. آخرین روایت در این باب حدیث «کعب الاحبار» دروغ پرداز معروف است: «هم اثنا عشر فاذا کان عند انقضائهم فیجعل مکان اثنی عشر اثنا عشر مثلهم».(2)

جدا از اینکه همین روایت را شیخ صدوق از کعب روایت کرده و در آن ذیل حدیث (فیجعل مکان اثنی عشر اثنا عشر مثلهم) وجود ندارد،(3) در این روایت نیز از اینکه مهدیان دوازده گانه فرزندان امام مهدی علیه السلام هستند، سخنی به میان نیامده است.

ص: 153


1- تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، ج3، ص253 - 254.
2- تفسیر ابن ابی حاتم، ج8، ص2628.
3- الخصال، ص475.

از آنچه گذشت، روشن شد که ادعای تواتر روایات مربوط به مهدیان دوازده گانه از نسل امام مهدی علیه السلام، ادعایی بی اساس و بدون سند است، زیرا درباره آن یک روایت و در خوشبینانه ترین فرض ها سه روایت بیشتر وجود ندارد. البته این تعداد کم آن هم برای یکی از اعتقادات بنیادین را به هیچ وجه نمی توان متواتر و یقین آور خواند، بنابراین ادعای تواتر برای چنین روایاتی دلیل دیگری بر فقدان صلاحیت علمی احمد بصری است.

باید یادآوری کنیم که احمد بصری و پیروانش مدعی وجود روایات متواتری هستند که ادعای آنان را ثابت می کند. با بررسی روایات مورد استناد آنها روشن می شود که این روایات گروه گسترده ای از روایات را دربر می گیرد؛ مانند روایاتی که از وجود فرزند برای امام مهدی علیه السلام سخن می گوید، روایاتی که نشانگر وجود یک مهدی در پرچم های سیاه است، روایت هایی که بر نسل طیب و طاهر امام مهدی علیه السلام دلالت دارد، روایت هایی که بر وجود امامان از نسل امام مهدی علیه السلام دلالت می کند و... بدیهی است ما در اینجا در مقام نقد این روایات نیستیم و حتی اگر بر فرض محال تواتر این روایات را بپذیریم، باز اشکال احمد بصری برطرف نخواهد شد؛ زیرا او ادعا می کند که روایت هایی که بر مهدیان دوازده گانه از نسل امام مهدی علیه السلام دلالت دارند، متواتر هستند. ما در آنجا فقط و فقط در پی نقد این ادعا بودیم و همان طور که گذشت، مشخص شد که این ادعا به هیچ عنوان قابل اثبات نیست. این موضوع نیز جهل احمد بصری به روایات اهل بیت علیهم السلام را نشان می دهد. باید پرسید چگونه کسی که خود را اعلم انسان ها به قرآن و کتاب های آسمانی می داند، در فهم مطلبی به این سادگی دچار خطا شده است؟

ص: 154

اشتباهات فقهی

اشاره

برخی از اشتباهات احمد بصری در حوزه مسائل فقهی است که نشان می دهد از ابتدائیات این علم نیز بی اطلاع است. برخی اشتباهات او از این قرارند:

لزوم حضور شاهد در ازدواج

از آنجاکه حدیث وصیت اصلی ترین دلیل جریان یمانیه است و این حدیث بر اساس مبانی پذیرفته شده عالمان شیعه ضعیف السند و غیر قابل استناد است، احمد بصری و پیروانش برای اثبات صحت سند این روایت خود را به آب و آتش زده اند، ازجمله: احمد بصری در این باره چنین نوشته است:

سند حدیث وصیت صحیح است چرا که شیخ طوسی گواهی داده است که راویان آن از خاصه اند، یعنی شیعه هستند و شما در رجال به سخن طوسی اعتماد می کنید، پس الان چه اتفاق تازه ای افتاده است و چرا سخن او در اینجا بی ارزش باشد ... روایت هنگامی که راویانش شیعه عادل یا راستگو باشند، نزد عالمان شیعه صحیح السند است؛ بنابراین برای اثبات صحت سند کافی است که اثبات کنیم راویان شیعه هستند و راستگو. برای اثبات اینکه شیعه هستند همین قدر کافی است که طوسی راویان آن را از خاصه یعنی شیعه شمرده. او در کتاب الغیبه می گوید: اما آنچه که از سوی خاصه روایت شده بیش از آن است که به شمارش آید، ولی ما بخشی از آن را ذکر می کنیم.(1)

ص: 155


1- «ان الوصیة سندها صحیح و انه یکفی شهادة الشیخ الطوسی لرواتها بانهم من الخاصة ای الشیعة الامامیة و انکم تعتمدون علی قول الطوسی فی الرجال فماعدا مما بدا لماذا اصبح قول الطوسی ههنا لا قیمة له عندکم ...الروایة اذا کانت رواتها شیعة عدولا او صادقین فهی صحیحة السند عندهم اذن لصحة السند یکفی ان نثبت الرواة شیعة صادقون و یکفی لثبوت ان الرواة شیعة ان الطوسی یعتبر رواتها من الخاصة ای الشیعة فقد قال الطوسی فی الغیبة: فاما ما روی من جهة الخاصة فاکثر من ان یحصی غیر انا نذکر طرفا منها»؛ (دلائل الصدق، محمدحسن مظفر، ص26).

به این ترتیب احمد بصری ادعا می کند هر کس شیعه باشد، راستگوست و سخنش قابل اعتماد است. او برای اثبات این ادعا مطالب مختلفی را بیان می کند، از جمله اینکه می گوید:

این سخن علما که مؤمن به حسب ظاهر دروغگوست تا راستگو بودنش اثبات شود یا به حسب ظاهرمجهول الحال است تا اینکه راستگو بودنش اثبات شود، مخالف سهل گیری شریعت اسلام است و لازمه آن در بسیاری از مواقع تعطیل شدن محاکم شرعی و قضاوت و عقود و ایقاعات است چرا که فراهم شدن شاهد برای ازدواج، طلاق و مرافعات جز با تحمل سختی بسیار امکان پذیر نیست.(1)

نقد و بررسی

همان طور که به نظر می رسد، به گمان احمد اگر نگوییم که برای صدق عنوان عدالت ایمان کفایت می کند، لازمه آن تعطیلی عقد ازدواج است چرا که پیدا کردن شاهد عادل برای ازدواج ممکن نیست مگر با سختی بسیار و این حقیقتا از الکوارث

ص: 156


1- «ان قولهم بان المومن کاذب ظاهرا حتی یظهر صدقه او مجهول الحال ظاهرا حتی یظهر صدقه مخالف لسماحة شریعة الاسلام و یلزم منه تعطیل المحاکم الشرعیة و القضا و الایقاعات و العقود فی کثیر من الاحیان حیث لایستطیع التوصل الی شاهد علی الزواج و الطلاق و المرافعات الا بشق الانفس»؛(دلائل الصدق، محمدحسن مظفر، ص28).

الفاضحه اوست؛ چرا که کم سوادترین فقه آموز شیعه می داند که ازدواج منوط به وجود دو شاهد نیست، بلکه حضور شاهد در ازدواج مستحب است.(1)

اعتماد به بازار مسلمین به دلیل اعتماد به قول فروشنده است

یکی دیگر از اشتباهات فقهی احمد بصری این است که تصور کرده است، اعتماد به بازار مسلمین از باب اعتماد به سخن فروشنده مسلمان است. به این ترتیب که او برای اثبات ادعایی که در بخش قبل بیان شد، دلایل دیگری نیز اقامه کرده است. از جمله چنین می نویسد:

به آنچه گفته شد، این را هم اضافه کنید که لازمه این سخن عالمان شیعه که مؤمن مجهول الحال است، این است که نتوان به بازار مؤمنین اعتماد کرد تا چه رسد به بازار مسلمین در حالی که روایات اعتماد به بازار مسلمین را اجازه داده است و فقهایشان به این مطلب فتوا می دهند و این یعنی روایات ائمه می گوید مسلمان وقتی ادعا می کند ماهی و ذبیحه و امثال آن را تذکیه کرده، او را باید راستگو دانست چه رسد به این که مؤمن چنین ادعایی کند.(2)

احمد بصری گمان کرده است که اگر ما صادق بودن هر مؤمنی را نپذیریم،

ص: 157


1- المهدویة الخاتمة، ص26.
2- «و اضف ان قولهم بمجهولیة حال المومن یلزم منه عدم الاعتماد علی سوق المومنین فضلا عن سوق المسلمین بینما الروایات اعتبرت الاعتماد علی سوق المسلمین جائزا وفقهائهم یفتون بهذا ای ان الروایات عن الائمة اعتبرت المسلم صادقا فی قوله بذکاة السمک و الذبائح و ما شابه فما بالک بالمومن»؛(دلائل الصدق، محمدحسن مظفر، ص28).

لازمه آن عدم اعتماد به بازار مسلمانان است؛ زیرا وقتی او ادعا می کند من این حیوان را تذکیه کرده ام، از آنجا که بنابر فرض، اصل بر صادق بودن مؤمن نیست؛ پس نمی توان به سخن او اعتماد کرد. از این سخن احمد بصری چنین دریافت می شود که او گمان می کند معنی اعتماد به بازار مسلمانان این است که وقتی او می گوید من این حیوان را تذکیه کرده ام، باید به سخنش اعتماد کرد.

نقد و بررسی

این مطلب از ابتدائیات مباحث فقهی است که قاعده بازار مسلمین معنایی جز این ندارد که آنچه در بازار مسلمین است، محکوم به تذکیه است؛ چه احراز کنیم فروشنده مسلمان است و چه احراز نکنیم و چه فروشنده بگوید آنچه می فروشد را تذکیه کرده، چه نگوید و بلکه سزاوار نیست که مؤمن درباره آنچه می خرد، از فروشنده پرسش کند. شاهد این مطلب صحیحه فضیل و زراره و محمد بن مسلم است که از آن حضرت درباره خرید گوشت از بازار پرسش کردند و گفتند ما نمی دانیم قصاب ها چه می کنند و امام فرمود:

«کل إذا کان ذلک فی سوق المسلمین ولا تسأل عنه؛ اگر از بازار مسلمین بود بخور و درباره اش سؤال نکن».(1)

در صحیحه احمد بن محمد بن ابی نصر آمده: از حضرت پرسیدم که «سالته عن الرجل یأتی السوق فیشتری جبة فراء لا یدری أذکیة هی أم غیر ذکیة أیصلی فیها ؟ فقال: نعم لیس علیکم المسألة إن أبا جعفر علیه 7 کان یقول: إن

ص: 158


1- المهدویة الخاتمة، ج2، ص27، نقل به مضمون.

الخوارج ضیقوا علی أنفسهم بجهالتهم إن الدین أوسع من ذلک».(1)و(2)

به تعبیر دیگر احمد گمان کرده است اعتماد به بازار مسلمانان برای این است که ما به سخن او درباره تذکیه بودن ذبیحه اعتماد می کنیم و او را در ادعایش تصدیق می نماییم، به همین دلیل ادعا می کند اگر اصل بر صادق بودن مؤمن نباشد، نمی توان به بازار مسلمانان اعتماد کرد در حالی که اساساً در اعتماد به بازار مسلمین نه تنها نیازی به پرسش از فروشنده و اعتماد به سخن او نیست بلکه با وجود احتمال اینکه فروشنده مسلمان نیست هم می توان از ذبیحه او استفاده کرد در نتیجه بر خلاف تصوراحمد بصری لازمه اعتماد به بازار مسلمانان عدالت مسلمین نیست. این مطلب بر کسی که اندک آشنایی با مباحث فقهی داشته باشد پوشیده نخواهد ماند.

ص: 159


1- همان، ج2، ص368.
2- المهدویه الخاتمه، فوق زیف، ج2، ص29، نقل به مضمون.

خبط های دیگر

اشاره

افزون بر اشتباهات حدیثی و قرآنی احمد بصری و ادعاهای غیرقابل اثبات او در سخنان وی اشکال های پراکنده دیگری نیز یافت می شود که به برخی از آنها اشاره می شود.

ناتوانی در فهم معنای معجزه

یکی از اشتباهات مفتضحانه احمد بصری ناتوانی او از فهم درست از معنای معجزه است. او در یکی از بیانیه هایش که در سال1424صادر کرده است، پس از اشاره به اینکه من از علما خواستم از من برای اثبات حقانیتم طلب مجزه کنند ولی این کار را نکردند، خود پیش قدم شده یکی از معجزاتش را آشکار می کند. در بخشی از متن بیانیه او چنین آمده است:

از تعدادی از علما که رهبری جمعیت شیعه را بر عهده دارند، خواستم پیش قدم شده و طبق آنچه در کتاب های منتشر شده از سوی انصار امام مهدی آمده از من درخواست معجزه نمایند؛ اما هیچ کدام پیش قدم نشدند. از همین رو پدرم امام مهدی محمد بن الحسن العسکری به من دستور داد اندکی از جایگاهی که نزد آن حضرت دارم را اشکار نمایم. جایگاه من این است که من وصی آن حضرت هستم و من از میان فرزندان آن حضرت اولین کسی هستم که حکومت می کند و من باغی از باغ های بهشتم که پیامبر خدا از آن خبر داده است و اولین معجزه ای که برای مسلمانان و همه مردم آشکار می کنم این است که من مکان قبر فاطمه علیها السلام پاره تن محمد صلی الله علیه و آله و سلم را می دانم و همه مسلمانان بر این مطلب اتفاق نظر دارند که قبر فاطمه

ص: 160

مخفی است و جز امام مهدی کسی از آن آگاه نیست و آن حضرت مکان قبر فاطمه را به من آموختند و آن در کنار قبر امام حسن و چسبیده به آن است و گویا امام حسن مجتبی در آغوش فاطمه دفن شده است و من آماده ام برای آنچه گفته ام، سوگند یاد کنم.

و خداوند و پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی که فاطمه را دفن کرد، شاهد بر گفته من هستند و سپاس برای خداوند است... .(1)

نقد و بررسی

با دقت در متن بیانیه روشن می شود که احمد بصری از واژه معجزه همان معنی اصطلاحی آن را اراده کرده است. او در ابتدای سخن مدعی می شود که من از علما خواستم از من طلب معجزه کنند، ولی آن ها اجابت نکردند. مقصود او این

ص: 161


1- طلبت من جماعة من العلماء ممن یتزعمون الطائفة الشیعیة أن یتقدموا لطلب معجزة وفق صیغة ذکرتها فی الصحف الصادرة عن أنصار الإمام المهدی علیه السلام, فلم یتقدم أحد منهم بطلب شیء, ولهذا أمرنی أبی الإمام المهدی محمد بن الحسن العسکری علیه السلام أبین شیء من موضعی منه علیه السلام, وهو إنی وصیه وأول من یحکم من ولده وإنی روضة من ریاض الجنة أخبر عنها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. وأول معجزة أظهرها للمسلمین وللناس أجمعین هو أنی أعرف موضع قبر فاطمة علیها السلام بضعة محمد صلی الله علیه و آله و سلم، وجمیع المسلمین مجمعین علی أن قبر فاطمة علیها السلام مغیب لا یعلم موضعه إلا الإمام المهدی علیه السلام، وهو أخبرنی بموضع قبر أمی فاطمة علیها السلام وموضع قبر فاطمة علیها السلام بجانب قبر الأمام الحسن علیه السلام وملاصق له وکأن الأمام الحسن المجتبی علیه السلام مدفون فی حضن فاطمة علیه السلام، ومستعد أن أقسم علی ما أقول والله علی ما أقول شهید و رسوله محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام الذی دفن فاطمة علیها السلام والحمد لله وحده. (بیانیه1، شوال1424ه- . ق).

است که من از علما خواستم از من به عنوان دلیلی بر صدق ادعایم که همان وصی امام زمان بودن و حجت خدا بودن و... است، معجزه طلب کنند و این همان معجزه اصطلاحی است که دلیلی بر ادعای نبوت یا امامت است. او در ادامه ادعا می کند وقتی علما خواسته ام را اجابت نکردند و از من معجزه نخواستند، پدرم امام مهدی علیه السلام به من دستور داد تا جایگاهی که نسبت به آن حضرت دارم را آشکار کنم. سپس اضافه می کند که اولین معجزه ای که آشکار می کنم این است که... . بر این اساس، با توجه به آغاز سخن احمد بصری روشن می شود که مقصود او از به اصطلاح معجزه ای که آشکار کرده همان معجزه اصطلاحی است.

معجزه در اصطلاح امر خارق العاده ای است که دیگران از انجام آن عاجزند و مدعی ارتباط با خداوند آن را ارائه می کند و عجز دیگران از آوردن مانند آن بر ارتباط آورنده آن با خداوند متعال دلالت می کند و در نتیجه صدق ادعای او به این وسیله ثابت می شود. بدیهی است لازمه این تعریف، این است که معجزه قابلیت راستی آزمایی را داشته باشد و درستی آن برای مردم روشن باشد؛ زیرا فقط در این صورت می توان به وسیله آن ارتباط آورنده آن را با خدا دریافت؛ اما اخبار از چیزی که صدق و کذب آن قابل بررسی نباشد، اساساً مصداق امرخارق العاده ای قرار نخواهد گرفت که دیگران از انجام آن عاجزند، برای نمونه اگر کسی مدعی ارتباط با خداوند باشد و بگوید معجزه من این است که می دانم امروز و در همین ساعت و همین دقیقه در فلان سیاره که میلیون ها کیلومتر با ما فاصله دارد، در فلان منطقه در پشت فلان کوه فلان حیوان به لانه اش خزید آیا می توان با این خبر به ظاهر غیبی ادعای او را پذیرفت؟ بدون تردید خیر. زیرا ما نمی توانیم درستی یا نادرستی ادعای او را ارزیابی کنیم و این مطلب بسیار بدیهی است؛ اما همین نکته بدیهی بر احمد بصری مخفی مانده و این امامی که سینه خود را ظرف علوم الهی

ص: 162

می داند و خود را پس از امامان معصوم علیهم السلام، اعلم انسان ها به قرآن، تورات و انجیل می داند؛ از فهم این نکته بدیهی عاجز مانده است و این رسوایی بزرگی است که آن را با آب هفت دریا هم نمی توان شست. اگر در سخنان احمد جز این هیچ اشتباه مفتضحانه دیگری وجود نداشت، برای اثبات اینکه او دجالی فریب کار است، کفایت می کرد.

نکته دیگری که در سخنان او وجود دارد، این است که او ادعا کرده همه مسلمانان بر این مطلب اتفاق نظر دارند که قبر فاطمه علیها السلام مخفی است و جز امام مهدی علیه السلام کسی از آن اگاه نیست. در صورتی که این ادعا که جز امام مهدی علیه السلام کسی از قبر حضرت زهرا علیها السلام آگاه نیست، از اعتقادات شیعیان است و اگر نگوییم به هیچ عنوان در میان اهل سنت چنین عقیده ای وجود ندارد، بدون تردید بر آن اتفاق نظر وجود ندارد و به همین دلیل پیروان احمد بصری که تلاش می کنند سخنان او را به منابع مستند نمایند؛ حتی نام یک نفر از اهل سنت که چنین باوری داشته باشد را بیان نکرده اند.

اشتباه در فهم معنای لغوی

با اینکه زبان مادری احمد بصری عربی است، گاهی در فهم معنی لغوی برخی واژه های عربی نیز دچار خطا شده است. برای نمونه از او پرسیدند: در دعای ندبه این عبارت وجود دارد: (وصل اللهم بیننا و بینه وصلة تودی الی مرافقة سلفه) آیا مقصود از کلمه «سلفه» احمد حسن است؟

او در پاسخ چنین نوشته است:

سلف همان اهل بیت پیامبر و ائمه و مهدیون هستند و آنکه این دعا را می خواند، نیاز به عبور از گردنه ای که پیش رو دارد و با

ص: 163

آن مواجه می شود دارد. آن گردنه حجت های آینده هستند نه گذشتگانی که به امامتشان معترف است؛ پس مهدیون همان کسانی هستند که دعاکننده نیاز دارد خداوند او را برای تبعیتشان و ماندن در زیر سایه شان موفق بدارد.(1)

نقد و بررسی

در کتاب های لغت، «سلف» به معنی گذشتگان است؛ بنابراین نمی توان ادعا کرد مقصود از «سلف» مهدیان دوازده گانه ای هستند که هنوز نیامده اند. راغب اصفهانی درباره معنی این واژه چنین می نویسد:

سلف یعنی آنکه گذشته است. خداوند می فرماید: « فجعلناهم سلفا ومثلا للآخرین»؛ یعنی مایه اعتباری که تقدم داشته اند...و «لفلان سلف کریم»؛ یعنی پدرانی که در گذشته داشته و جمع آن اسلاف و سلوف است.(2)

و ابن فارس چنین می نویسد:

(سلف) س و لام و فاء اصلی است که دلالت بر تقدم و گذشتن می کند، مانند: «السلف که به معنای کسانی است که

ص: 164


1- «السلف هم اهل بیته: ای الرسول و الائمة و المهدیون و الذی یدعو بهذا الدعاء یحتاج لاجتیاز العقبة» (الاتیة التی یبتلی، بها ای: الحجج الاتون). «لا الماضون الذین یعترف بامامتهم فالمهدیون هم الذین یحتاج الداعی ان یوفقه الله لاتباعهم و المکث تحت ظلهم»؛ (الجواب المنیر، ص189، سوال 105).
2- «سلف: السلف المتقدم، قال تعالی: (فجعلناهم سلفا ومثلا للآخرین) أی معتبرا متقدما، ...ولفلان سلف کریم أی آباء متقدمون جمعه أسلاف وسلوف»؛(مفردات غریب القرآن، راغب اصفهانی، ص 239).

گذشته اند و القوم السلاف یعنی گذشتگان».(1)

بنابراین، تفسیری که احمد بصری از این فراز از دعای ندبه ارائه کرده، اشتباه است.

توجیه حدیثی که وجود خارجی ندارد

از اشتباهات مفتضحانه دیگر احمد بصری این است که تلاش کرده تا روایتی را به نفع خود مصادره کند و از آن در جهت ادعای خود بهره برداری نماید؛ اما متاسفانه به ضریحی متوسل شده که در آن امامزاده ای نبوده است. ماجرا از این قرار است که یکی از طرفدارانش از او سوال می کند که در روایات اهل بیت به این مضمون وارد شده است که جبرائیل ندا می دهد: «الحق مع آل فلان»؛ مقصود از آل فلان کیست؟ او در پاسخ می نویسد:

مقصود این است که حق با آل امام مهدی است که آنان باقی ماندگان خاندان پیامبر و مهدیان دوازدهگانه اند.(2)

نقد و بررسی

آنچه راه را برای احمد بصری باز کرده تا ادعا کند مقصود از «آل فلان» خاندان امام مهدی یعنی مهدیان دوازده گانه است، دو نکته می باشد: نخست، اینکه در این روایت

ص: 165


1- «(سلف) السین واللام والفاء أصل یدل علی تقدم وسبق من ذلک السلف الذین مضوا والقوم السلاف المتقدمون»؛(معجم مقاییس اللغة، أحمد بن فارس، ج3، ص95).
2- «ورد فی روایات اهل العصمة عن صیحة جبرائیل ما معناه ان الحق مع ال فلان ما معنی ال فلان؟ جواب:ان الحق مع ال الامام المهدی و هم بقیة ال محمد و هم المهدیون الاثنا عشر»؛(الجواب المنیر، احمدالحسن، ج1، ص75).

کلمه «آل» وجود داشته و این واژه ظرفیت اراده معنی جمعی را دارد، بنابراین احمد توانسته بر اساس آن چنین ادعایی کند و دوم، کلمه «فلان» که معنی روشنی ندارد و به همین دلیل ظرفیت آن را دارد که احمد مدعی شود مقصود از آن امام مهدی علیه السلام است، بر این اساس برای اثبات تفسیری که احمد ارائه داده، وجود هر دو واژه «آل» و «فلان» در روایات ضروری است و اگر «آل» تنها باشد و کلمه «فلان» وجود نداشته باشد نمی توان از آن خاندان امام مهدی علیه السلام را اراده کرد. هم چنانکه اگر کلمه «فلان» باشد، ولی از واژه «آل» خبری نباشد، باز هم نمی توان از آن خاندان و مهدیان دوازده گانه را اراده نمود.

تحقیق در کتاب های روایی نشان می دهد هیچ روایتی وجود ندارد که در آن واژة «آل فلان» وجود داشته باشد، به بیان دیگر پرسش مطرح شده از احمد بصری اشتباه بوده است و فرد پرسشگر از چیزی سؤال کرده است که وجود خارجی نداشته و احمد بصری به دلیل کثرت اشتیاق به افزایش آمار روایاتی که بر مدعای او دلالت دارند، بدون تفحص از درستی این روایت آن را بر معنی مطلوب خود حمل کرده است و این اشتباه فاحش از سوی کسی که مدعی امامت است و خود را حجت الهی و معصوم می داند، قابل پذیرش نیست.

یادآوری این نکته ضروری است که در تعدادی از روایات مربوط به صیحه تعبیر «فلان» وجود دارد؛ مانند این روایت ها:

عمار بن یاسر أنه قال:... فینادی مناد من السماء: أیها الناس إن أمیرکم فلان، وذلک هو المهدی الذی یملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا.(1)

ص: 166


1- معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السلام، علی کورانی، ج1، ص327-328.

إن أمرنا قد کان أبین من هذه الشمس. ثم قال: ینادی مناد من السماء فلان بن فلان هو الامام باسمه. وینادی إبلیس لعنه الله من الأرض کما نادی برسول الله صلی الله علیه وآله لیلة العقبة.(1)

أبا جعفر علیه السلام یقول: إن المنادی ینادی: إن المهدی من آل محمد فلان ابن فلان باسمه واسم أبیه، فینادی الشیطان: إن فلانا وشیعته علی الحق - یعنی رجلا من بنی أمیة.(2)

در این دسته از روایات تعبیر «فلان» وجود دارد و البته بدیهی است که مقصود از آن امام مهدی علیه السلام است؛ اما در این روایت ها واژه «آل» وجود ندارد؛ در نتیجه نمی توان از آن مهدیان دوازدهگانه را اراده نمود. همچنین در دسته ای دیگر از روایات واژه «آل» وجود دارد، مانند این روایت ها:

ینادی مناد من السماء : ألا إن الحق فی آل محمد، وینادی مناد من الأرض: ألا إن الحق فی آل عیسی - أو قال العباس أنا أشک فیه - وإنما الصوت الأسفل من الشیطان لیلبس علی الناس.(3)

وینادی من السماء : إن الحق فی آل محمد وآخر من الأرض : إن الحق فی آل عثمان.(4)

ولی همان طور که به نظر می رسد، در این روایت ها از «آل محمد صلی الله علیه و آله» سخن گفته شده و نه «آل فلان» بنابراین نمی توان ادعا کرد که مقصود از آن خاندان امام مهدی علیه السلام است.

ص: 167


1- همان، ج3، ص280.
2- کتاب الغیبة، نعمانی، ص272.
3- معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السلام، علی کورانی، ج3، ص279.
4- همان، ص296.

قرائت اشتباه قرآن

یکی دیگر از اشتباهات و افتضاحات احمد بصری ناتوانی او از قرائت درست قرآن و ارتکاب غلط های ادبی در سخنرانی است. سخنرانی های او سرشار از غلط های ادبی است و در برخی موارد آیاتی از قرآن را به صورت غلط تلاوت می کند. با وجود این که در جوامع اسلامی کودکان بسیاری وجود دارند که حافظ کل قرآن هستند و آن را بدون هیچ غلطی از ابتدا تا انتها قرائت می کنند، بدیهی است که ناتوانی از رعایت قواعد زبان عرب و ناتوانی در قرائت درست قرآن نشان می دهد احمد بصری که مدعی علم لدنی است حتی از حداقل سواد ادبی و قرآنی بی بهره است و ادعاهای پرطمطراقش چیزی جز نیرنگ و فریب نیست. با وجود این، برخی طرفداران نادان او برای دفاع از این رسوایی، ادعا کنند که پیشوایان معصوم علیه السلام نیز مرتکب خطاهای ادبی می شدند و برای اثبات ادعای خود به این دو روایت استناد می کنند:(1)

1. حویزة بن أسماء قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام: انک رجل لک فضل، لو نظرت فی هذه العربیة فقال: لا حاجة لی فی سهککم هذا؛(2)

حویزه بن اسماء می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: شما مرد با فضیلتی هستید ای کاش در لغت عربی نظر می افکندید. امام فرمودند: من به این بوی بد شما نیاز ندارم.

2.محمد بن مسلم قال: قرأ أبوعبدالله علیه السلام و لقد نادینا نوحا قلت: نوح! ثم قلت: جعلت فداک لو نظرت فی هذا أعنی العربیة، فقال: دعنی من سهککم؛(3)

ص: 168


1- الرد الاحسن فی الدفاع عن احمد الحسن، ص15.
2- مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج 4، ص 279-280.
3- همان.

محمد بن مسلم می گوید امام صادق این گونه قرائت فرمودند: و لقد نادینا نوحا.عرض کردم فدایت شوم ای کاش در لغت عرب نظر می افکندید. امام فرمودند: مرا واگذار از این بوی بدتان.

نقد و بررسی

گرچه قرائت اشتباه قرآن و اشتباه در رعایت قواعد زبان عرب از کسی که دانش چندانی ندارد، قابل پذیرش و چشم پوشی است؛ اما اگر کسی که چنین اشتباهاتی را مرتکب می شود، خود را حجت الهی بخواند، مدعی عصمت باشد و سرچشمه علوم خود را دانش امام مهدی علیه السلام بداند و...، چنین خطاهایی از سوی او به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست و نشان دهنده آن است که مدعی چنین مقاماتی اگر به خبط دماغ دچار نشده باشد، نیرنگ بازی شیاد بیش نیست. اما درباره روایاتی که برای سرپوش گذاشتن بر افتضاح احمد بصری به آنها استناد شده بود، باید گفت صرف نظر از ضعف سند این روایت ها، در روایت نخست به هیچ وجه، تصریحی به این مطلب وجود ندارد که امام، مخالف قواعد زبان عرب سخن گفته اند؛ به عبارت دیگر در این روایت تصریح نشده است که به چه دلیل راوی از امام می خواهد در لغت عربی نظر کنند و اینکه دلیل این درخواست، وجود غلط ادبی در کلام امام بوده، فقط برداشت نویسنده است؛ اما در متن روایت درباره آن چیزی نیامده. بنابراین نمی توان این روایت را دلیلی بر وجود اشتباه ادبی در کلام امام صادق علیه السلام دانست. در روایت دومِ نیز در قرائت امام غلط ادبی وجود ندارد؛ زیرا هرچند قرائت مشهور «نادینا نوح» است، اما بنابر قرائت امام «نادینا» فعل و فاعل و مفعول آن «نوحاً» است؛ بنابراین، منصوب خواندن «نوح»، غلط ادبی نیست؛ البته اینکه در ادامه آیه: «فلنعم المجیبون» آمده، نکته ای تفسیری و به معنی آیه مربوط است و نمی توان با استناد به آن ادعا کرد که امام مرتکب غلط ادبی شده است.

ص: 169

خاتمه

آنچه گذشت تنها بخش اندکی از اشتباهاتی بود که احمد بصری در اظهار نظرهای به اصطلاح علمی خود مرتکب آن شده بود و به روشنی بر اندک بودن بهره علمی او دلالت داشت. البته اگر کسی بخواهد دراین باره تفحص کاملی داشته باشد، مثنوی هفتاد من خواهد شد. با وجود این همین اندازه از خبط و خطاهای نهفته در سخنان او و بلکه بسیار کمتر از این نیز برای باز کردن مشت او کفایت می کند؛ زیرا برای کسی که خود را امام معصوم واجب الاطاعه می داند، حتی یک مورد خطا نیز قابل پذیرش نیست و ارتکاب کوچک ترین خطا بهترین دلیل بر بی اساس بودن ادعای اوست.

نکته دیگری که یادآوری آن می تواند سودمند باشد، این است که به یقین پیروان احمد بصری تلاش خواهند کرد آنچه در این وجیزه گفته شد را مورد نقد قرار داده و خبط و خطاهای یاد شده احمد بصری را با هزار و یک دلیل توجیه کنند، هم چنان که بابیانی که پیرو علی محمد باب هستند و یا بهاییانی که سر سپرده حسینعلی بهایند خود را برای پاسخ به انتقاداتی که از این دومی شود به آب و آتش می زنند و ده ها و صدها دلیل برای توجیه نقدهایی که متوجه این دو و اعتقادات خرافی انهاست ارایه می نماید. و بلکه این شیوه همه جریان های باطل است که می کوشند به هر صورت ممکن چهره انحراف خود را بزک کنند و با توجیه ضعف ها و کاستی ها خود را حق نشان دهند، اما در این باره برای آنانی که در جستجوی حقیقتند، توجه به همین یک نکته کافی است که براساس روایات امر ائمه علیهم السلام از آفتاب تابناک روشن تر است و ذره ای ابهام و خلل در آن وجود ندارد؛ بنابراین آنان که می کوشند با هزار توجیه و ترفند حرف خود را بر کرسی بنشانند، با امر ائمه علیهم السلام نسبتی ندارند. چقدر مناسب است حسن ختام اثر حاضر، این فرمایش امام صادق علیه السلام باشد:

المفضل بن عمر قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إیاکم والتنویه أما والله لیغیبن إمامکم سنینا من دهرکم ولتمحصن حتی یقال:

ص: 170

مات قتل، هلک، بأی واد سلک؟ ولتدمعن علیه عیون المؤمنین، ولتکفأن کما تکفأ السفن فی أمواج البحر فلا ینجو إلا من أخذ الله میثاقه، وکتب فی قلبه الایمان، وأیده بروح منه، ولترفعن اثنتا عشرة رایة مشتبهة، لا یدری أی من أی، قال: فبکیت ثم قلت: فکیف نصنع ؟ قال: فنظر إلی شمس داخلة فی الصفة فقال: یا أبا عبد الله تری هذه الشمس قلت نعم، فقال: والله لامرنا أبین من هذه الشمس؛(1)

مفضل بن عمر گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: بپرهیزید از شهرت دادن و فاش کردن. همانا به خدا که امام شما سال های سال از روزگار این جهان غایب شود و هر آینه شما در فشار آزمایش قرار گیرید تا آنجا که بگویند: امام مرد، کشته شد، به کدام دره افتاد، ولی دیده اهل ایمان بر او اشک بارد، و شما مانند کشتی های گرفتار امواج دریا متزلزل و سرنگون شوید، و نجات و خلاصی نیست جز برای کسی که خدا از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش ثبت کرده و به وسیله روحی از جانب خود تقویتش نموده، همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد که هیچ یک از دیگری تشخیص داده نشود.

مفضل گوید: من گریستم و عرض کردم: پس ما چه کنیم؟ حضرت به شعاعی از خورشید که در ایوان تابیده بود، اشاره کرد و فرمود: ای ابا عبد اللَّه: این آفتاب را می بینی؟ عرض کردم: آری، فرمود: به خدا امر ما از این آفتاب روشن تر است.

و اخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین

ص: 171


1- الکافی، کلینی، ج1، ص336.

کتابنامه

الف) کتاب ها

قرآن کریم

نهج البلاغة، قم، دارالذخایر، چاپ اول، 1412ق.

1.آیتی، نصرت الله، از تبار دجال، قم، مؤسسه آینده روشن، 139

2.آیتی، نصرت الله، راه و بیراهه، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف ، اول، 1394ش.

3.ال محسن، شیخ علی، الرد الساطع علی ابن کاطع ، بی جا، بی تا.

4.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، بیروت، دار احیاء الکتب العربیة، چاپ اول، 1378ق.

5.ابن طاووس، رضی الدین، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، اصفهان، مؤسسه صاحب الامر، چاپ اول، 1416ق.

6.ابن فارس زکریا، أبو الحسین أحمد، معجم مقاییس اللغة، مکتبة الاعلام الاسلامی، 1404ق.

7.ابوحسن، مع العبد الصالح، انتشارات انصار الامام المهدی علیه السلام، چاپ اول، 143

8.احمد الحسن، الوصیة المقدسة الکتاب العاصمة من الضلال، انتشارات انصار الامام المهدی علیه السلام، چاپ اول، 143

9.بحرانی، سید هاشم، غایة المرام، بیروت، مؤسسه تاریخ العربی، اول، 1422ق.

10.بن یزید، محمد، سنن ابن ماجه، بیروت، اول، بی تا.

11.جوزی، جمال الدین علی بن محمد، زاد المسیر، دار الفکر، چاپ اول، 1407ق.

12.جوهری، اسماعیل بن حماد، صحاح، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هفتم، 140

13.الحسن، احمد الجواب المنیر، بی جا، انتشارات انصار الامام المهدی، چاپ دوم، 143

14.الحسن، احمد، ادله جامع یمانی، بی جا، انتشارات انصار امام مهدی علیه السلام، بی تا.

15.الحسن، احمد، الرجعة ثالث ایام الله الکبری، انتشارات انصار الامام المهدی علیه السلام، اول، 1433ق.

ص: 172

16.الحسن، احمد، النصیحة الی طلبة الحوزات العلمیه، انتشارات انصار الامام المهدی علیه السلام، بی تا.

17.الحسن، احمد، خطبه احمد در مورد رؤیا، پنجم، محرم 1432ق.

18.الحسن، احمد، خطبه ملاقات، بیانیه17شوال1424شهریور1382، بی تا.

19.الحسن، احمد، خطبه5 محرم 1432، بی جا، انتشارات انصار امام مهدی علیه السلام، بی تا.

20.الحسن، احمد، متشابهات، بی جا، انتشارات انصار الامام المهدی علیه السلام، 143

21.حسینی استرآبادی، شرف الدین، تأویل الآیات الظاهره فی العترة الطاهرة، قم، مدرسة الامام المهدی علیه السلام، چاپ اول، 140

22.حلی، حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات، تحقیق مشتاق المظفر، بی جا، بی تا.

23.حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 14

24.خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الأثر، قم، انتشارات بیدار، 140

25.خوئی، ابوالقاسم، بیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالزهراء، چاپ چهارم، 1395ق.

26.خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چاپ پنجم، 1413 ق.

27.دیراوی، عبدالرزاق، دعوة السید احمد الحسن هی الحق المبین، انتشارات انصار الامام المهدی علیه السلام، چاپ اول، 1433ق.

28.رازی، ابن ابی حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، صیدا، المکتبة العصریة، بی تا.

29.راغب أصفهانی، مفردات غریب القرآن، دفتر نشر کتاب،چاپ دوم، 1404ق.

30.راوندی، قطب الدین ، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه الامام المهدی علیه السلام، چاپ اول، 140

31.زمخشری، جارالله، مصر، الکشاف، مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی و اولاده، 1385ق.

32.زیدی، ضیاء، رؤیا در مفهوم اهل بیت، انتشارات انصار امام مهدی علیه السلام، اول، 1435ق.

33.سیدضیاء، خباز، المهدویه الخاتمه، فوق زیف الدعاوی و تضلیل الادعیاء، قم، باقیات، 1435ق.

34.شهبازیان، محمد، خواب پریشان، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ اول، 139

35.شهبازیان، محمد، رهنمای کور، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ اول، 1394.

ص: 173

36.شیخ صدوق، محمد ابن بابویه، عیون أخبار الرضا، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 140

37.شیخ صدوق، محمد ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، قم، موسسه النشر الاسلامی، چاپ دوم، بی تا.

38.شیخ صدوق، محمد ابن بابویه، معانی الاخبار، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1379ق.

39.شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، الخصال، قم، منشورات جماعة المدرسین، 1403ق.

40.شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، علل الشرایع، نجف، مکتبة الحیدریة، 1385ق.

41.شیخ صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، کمال الدین و تمام النعمة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1363 ش.

42.شیخ صدوق، محمدبن علی بن بابویه قمی، الامالی، قم، مؤسسه البعثه، اول1417ق.

43.شیخ طوسی،محمد بن حسن، تهذیب الأحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیة، دوم، 1364ش.

44.شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان،الإرشاد، بیروت، دارالمفید، دوم، 1414ق.

45.صفار، محمدبن حسن، بصایرالدرجات، تهران، منشورات الاعلمی، 140

46.طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، بی تا.

47.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، اول، 1415ق.

48.طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، قم، مؤسسه البعثه، چاپ اول، 14

49.طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، مرکز النشر الثقافه الاسلامیه، چاپ دوم، 140

50.طوسی، محمد بن حسن ، رجال الطوسی، قم ،موسسه النشر الاسلامی،چاپ اول، 1415 ق.

51.طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، اول،1411 ق.

52.طوسی، محمد بن حسن، الفهرست، مؤسسة نشر الفقاهة، اول،1417 ق.

53.عدة محدثین، الاصول السته عشر، قم، دارالشبستری، دوم، 1405ق.

54.العقیلی، شیخ ناظم ، الرد الاحسن فی الدفاع عن احمد الحسن، انتشارات انصار الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.

55.العقیلی، ناظم، الاربعون حدیثاً فی المهدیین و ذریه القائم، انتشارات انصار الامام المهدی علیه السلام، اول1432ق.

ص: 174

56.عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، مکتبه العلمیه الاسلامیه، بی تا.

57.کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1367ش.

58.الکورانی العاملی، الشیخ علی، معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السلام، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، اول، 1411ق.

59.الله اکبری، محمد، عباسیان از بعثت تا خلافت، بی جا، بی تا.

60.مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم140

61.مجلسی، محمدتقی، لوامع صاحب قرآنی، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ دوم، 14

62.محمدی اشتهاردی، محمد، سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، قم، انتشارات ناصر، ششم، 1373ش.

63.مصری انصاری، محمد بن مکرم (ابن منظور)، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، 1405 ق.

64.مظفر، محمدحسن، دلائل الصدق، آل البیت، 1424ق.

65.مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار، قم مؤسسة النشر الاسلامی، دوم، 1414ق.

66.مقدسی شافعی، یوسف بن یحیی، عقد الدرر، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، سوم، 1428ق.

67.النجفی، السید بهاء الدین، منتخب الأنوار المضیئة، قم، موسسة الامام الهادی علیه السلام، اول، 1420ق.

68.نعمانی، محمد بن إبراهیم، کتاب الغیبة، قم، انوار الهدی، چاپ اول، 142

69.نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسسه آل البیت، دوم، 1408ق.

70.هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ترجمه اسماعیل انصاری زنجانی، (اسرار آل محمد)،قم، الهادی، 140

71.یزدی حایری، علی، إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغایب، به تحقیق سید علی عاشور، بی تا، بی جا.

ب) مجلات

مؤسسة آل البیت، مجلة تراثنا، ج 15، بی تا.

ج) سایت ها

http: //vb.almahdyoon.org/showthread.php?t=16641

http: //www.burathanews.com/news_article_29208.htm

ص: 175

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109